شبهه: آیا حکم اعدام برای مرتدین از اسلام، نقض آزادی و حقوق بشر نیست؟؟؟

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

abdollah

Well-known member
تاریخ ثبت‌نام
24/3/13
نوشته‌ها
50
پسندها
0
سخن از ارتداد در چند جنبه است:

اول: ایمان به اسلام اگر از روی جبر و اكراه باشد ارزشی ندارد، یعنی چنین شخصی در حقیقت وارد دین اسلام نشده است مگر اینكه با رضایت قلبی و بینش واقعی باشد.


دوم: در طول تاریخ اسلام همواره سخن از اشخاصی می رود كه به دلیل بی میلی و خشم از این دین خارج گشته اند، در هر حال شخص مرتد دو حالت بیشتر ندارد، یا قصد او نیرنگی است كه به آن وسیله از رشد دین خدا جلوگیری كند، مانند آنچه كه بعضی یهودیان در ابتدای دعوت اسلامی انجام دادند و هم پیمان شدند كه در ابتدای روز ایمان بیاورند و در آخر روز اظهار كفر كنند تا میان مؤمنین هرج و مرج بیافرینند. زیرا یهود، اهل كتاب بودند و اگر چنین عملی از آنان سر می زد در درون برخی مردم ضعیف این باور ایجاد می شد كه اگر برای یهودیان ایرادی در این دین جدید روشن نمی شد از آن خارج نمی گشتند. پس هدف یهودیان از این ارتداد، ایجاد فتنه و بستن راه اسلام بود. حالت دوم شخص مرتد هم این است كه می خواهد برای شهوات خود راه را باز گذارد و خود را از زیر بار تكالیف رها سازد.

سوم: خروج از اسلام یعنی سرپیچی كردن از قوانین عمومی جامعه. زیرا اسلام یك دین كامل است و همانگونه كه به رابطه انسان با خدا اهمیت می دهد، به رابطه انسان با همنوعان خود نیز اهمیت می دهد، مانند رابطه میان زن و شوهر و خویشاوندان و همسایگان آنها، یا رابطه میان انسان و دشمنانش در صلح و جنگ [به طور كلی] *اسلام به صورت بی نظیری به عبادت، معاملات، احكام جنائی، قضاوت و سایر قوانین حاكم بر دنیا و حتی گسترده تر از آن، اهمیت می دهد. بر این اساس، اسلام را باید مانند یك مجموعه به هم پیوسته و متكامل فرض كرد [كه كل جوانب زندگی انسان را در بر می گیرد] نه اینكه همانگونه غیر مسلمانان می پندارند آن را فقط رابطه میان بنده و خدا دانست. حال كه اینگونه است پس ارتداد، مبارزه با نظام عمومی حاكم بر جامعه است.

چهارم: تعیین مجازات قتل برای مرتد، عاملی بازدارنده برای كسانی به شمار می رود كه به قصد نفاق و بهره وری از دولت اسلامی و مسلمین، مسلمان می شوند و آنها با فهم این مطلب قبل از اقدام به مسلمان شدن، تأمل می كنند و جز با بینش و دلیل واقعی و روشنگر آن را به عهده نمی گیرد. طبیعت دین، تكلیف برادری و قانونمند شدن را می طلبد و برای افراد منافق و كسانی كه دارای آرزوها و اهداف درونی هستند، سخت و غیر قابل تحمل است.

پنجم: هر انسانی قبل از پذیرش اسلام حق دارد به دایره ایمان وارد شود یا در عالم كفر باقی بماند و می تواند هر كدام از ادیان و باورهای اعتقادی را برای خود انتخاب كند. و اگر اسلام را بعنوان باور خود پذیرفت و به آن ایمان آورد، باید برای آن خالص شود و پاسخگوی دستورات كلی و جزئی آن باشد.

پس از بیان این مطلب می گوییم: آیا این آزادی اندیشه است كه به فرد اجازه دهد بر علیه جامعه خود شورش كرده و قوانین آن را رد كند و اهل آن جامعه را در گرفتاری اندازد؟ آیا خیانت به وطن یا جاسوسی برای دشمن نیز آزادی عقیده است؟ آیا ایجاد هرج و مرج در جوانب مختلف اجتماعی، مسخره گرفتن قوانین و برنامه های مقدس آن جامعه هم زیر عنوان آزادی عقیده، توجیه پذیر است؟ پس تلاش برای راضی كردن مسلمانان به پذیرش چنین وضعی، كاری عاقلانه نیست و درخواست از مسلمانان برای دادن حق زندگی به افرادی كه قصد نابودی دین آنها و فرو انداختن پرچم آن را دارند، امری عجیب است؟!!

ما با اعتقاد كامل می گوییم كه دزدیدن باورهای اسلامی و تلاش برای نابودی اخلاق و الگوهای اخلاقی به شغل و پیشه گروههای مختلفی از دعوتگران مسیحی تبدیل شده كه از اسلام و قرآن و پیامبر و پیروان آن بیزارند و آنان پیوسته به گسترش فتنه ها و اسباب فتنه در هر زمینه ای می پردازند تا حیات جامعه اسلامی را به نابودی كشند و آن را زیر و رو گردانند.

این مسئله حق مسلم ما را تأكید می كند كه تا آخرین حد توان فریاد خود را بر علیه موضع گیریهای رسوا كننده ای برآوریم كه در سرزمینهای به اصطلاح «مهد آزادی» یعنی فرانسه و ایتالیا و آمریكا در برابر مسلمانانی گرفته شده است كه قصد داشتند پایبندی خود را به دین اسلام نشان دهند و مردان و زنان آنجا با لباس آبرومندانه و با حجاب در جامعه ظاهر شوند. موضع گیری این كشورها كینه های درونی را آشكار كرده، مخصوصاً فرانسوی ها در قضیه حجاب [كاملاً رسوا شدند]، زیرا با وجود اینكه در قانون اساسی این كشور به طور صریح آمده است كه هر فردی با هر دینی حق دارد كه به اعتقادات خود پایبند باشد، اما آنان به بهانه امنیت و نظم عمومی آن موضع گیری رسوا كننده را گرفتند. این هم حق ماست كه آنچه را كه بر سر اقلیتهای مسلمان در روسیه و بلغارستان می گذرد یادآوری كنیم. البته اینها مواردی است كه آشكار شده است تا چه رسد به مواردی كه پنهانی انجام می گیرد. علاوه بر این موارد، مجازات اعدام در بسیاری از قوانین اساسی جهان معاصر وجود دارد، چه برای قاچاقچیان مواد مخدر و یا دیگران. آنان كه قائل به صدور حكم اعدام در این موارد هستند فقط به خاطر تأثیر مفید آن در ریشه كن كردن و كاهش این جرم و حمایت عمومی جامعه از تأثیرات بد آن است. هیچ كس هم نمی گوید كه مجازات اعدام برای این افراد مفسد با آزادی آنان منافات دارد، زیرا آنان در آزادی خود زیاده روی كرده و به غارت آزادی دیگران پرداخته اند و یا زندگی طبیعی و آرام و سالم آنان را به تلخ كامی تبدیل كرده اند.

البته مجازات اعدام برای خیانت به كشور و موارد مشابه آن نیز وجود دارد، اما هیچ كدام در نظر این مؤسسه های مبلغ مسیحی با آزادی منافات ندارد و چنین برخوردی با این قضایا ما را به حسن نیت آنان در انتشار چنین سؤالاتی مشكوك می كند. در پایان این بحث برخی از واقعیتهای مربوط به موضع گیری ادیان دیگر در برابر مسلمانان و ظلم و تعصب و كینه درونی آنان را نقل می كنم كه هرگاه فرصت برای این كینه های درونی فراهم شود واقعیت زنده ای را به تصویر می كشند.

گوستاو لوبون می نویسد: «صلیبی های خدمتگزار خدا، در تاریخ 15/ 7/1099 میلادی كه بر بیت المقدس مسلط شدند چنان فكر كردند كه برای تكریم و شكرگذاری خداوند باید هفتاد هزار مسلمان را قربانی كنند. آنان در این قربانی كه مدت سه روز و شب طول كشید به پیرمردان و بچه ها و زنان هم رحم نكردند و بچه های كوچك را گرفته و سرشان را به دیواری می كوبیدند و اطفال شیرخوار را از بالای خانه ها به پایین می انداختند، مردان و زنان را با آتش كباب می كردند. سپس شكم آنان را پاره می كردند تا ببینند كسی از آنان طلاهایش را بلعیده است یا نه؟

لوبون می نویسد: حال چگونه برای این افراد جایز است كه پس از این همه جنایت با گریه و زاری به درگاه خدا روی آورند و طلب بركت و بخشش نمایند؟» (1).

او در جایی دیگر می نویسد: از جمله كارهایی كه صلیبیها با مسلمانان اندلس انجام دادند این بود كه: «به هنگام بیرون رانده شدن عرب ـ یعنی مسلمانان ـ در سال 1610 میلادی تمام اسباب نابودی آنان به كار گرفته شد به طوریكه تا روز اخراج مسلمین سه میلیون نفر از آنان به قتل رسیدند. در حالیكه عربها به هنگام فتح اسپانیا به اهالی آنجا اجازه دادند كه آزادانه به دین و عهد و پیمان و مسئولیتهای خود پایبند باشند ... و تسامح و خوشرفتاری عرب در مدت حكومت آنها بر اسپانیا به جایی رسید كه مشابه آن را در چنین روزگاری نمی توان یافت» (2). ما نیز در این ایام در پیمانهای یهودی كه بر علیه فلسطینیان بسته می شود، چنین می خوانیم: «ای فرزندان اسرائیل، مژده سعادت و خیر دهید زیرا زمان آن فرا رسیده كه این مجموعه های حیوانی را از طویله هایشان بیرون آورده و جمع آوری كنیم و آنان را مطیع اراده خود سازیم و در خدمت خود درآوریم» (3).

روسیه كونیستی در بخش تركستان چهارده هزار مسجد و در منطقه آرال هفت هزار مسجد و در قفقاز نیز چهارده هزار مسجد را بست، و بسیاری از این مساجد به خانه جغدها، مغازه مشروبات، اصطبل اسبها و طویله چهارپایان تبدیل شد. اما بالاتر از این، تصفیه جسدی مسلمانان است كه كافی است بدانیم روسیها در مدت 25 سال بیست و شش میلیون مسلمان را با شیوه های مختلف شكنجه و قتل از بین بردند.

دولتهای كمونیستی دیگری نیز كه در اطراف روسیه تأسیس شدند راه و روش روسیه را در برخورد با مسلمانان در پیش گرفتند، مثلاً تیتو در یوگوسلاوی حدود یك میلیون مسلمان را به قتل رساند.

در سالهای اخیر نیز در كشورهایی مانند فیلیپین و اندونزی و شرق آفریقا به طور آشكار حركتها و فعالیتهای اسلامی كنترل و نظارت می شود و این غیر از كنترلها و نظارتهای پنهانی است كه در بسیاری از كشورها بر علیه مسلمانان انجام می شود.
با این وضع ببینیم كه آزادی كجاست، متعصب كیست و تسامح از آن چه كسی است ... ؟؟؟





جواب شبهات در مسائل زنده ى روز
صالح بن عبدالله بن حمید
 

mahan-geo

کاربر ویژه انجمن
تاریخ ثبت‌نام
1/1/70
نوشته‌ها
810
پسندها
1
البته دوستان من معذرت میخام چون شخصا دوس ندارم مطالبی که میزارم خیلی بلد وطویل باشه چون معتقد هستم مطالب باید کوتاه و باشه که بشه خوب روشون فکر کرد ولی چون اصله این تایپک با مطلب بلندی شروع شده بنده هم مقاله ای رو در جواب برادر خوبمون می زارم

برخورد با مرتد در سنت عملی پیامبر

آیا پیامبر مرتد را کشته است؟


نویسنده: جابر علوانی/مترجم:علی عزیزی


قبل از بحث از سنت و احادیثی که راجع به این موضوع آمده اند، می خواهم به ضرورت و بداهت دینی اسلام اشاره کنم، وآن هم این است که قرآن و سنت در کل وحی الهی می باشند، هر چند که از لحاظ گوناگون میان حدیث و قرآن فرق وجود دارد، چون که قرآن مصدری برای بانی احکام، و سنت صحیح و ثابت نبوی هم مصدری است برای تبین آن چه که در آن بنا بر سبیل الزام آمده، و آن دو، مدرک و برهان و پشتیبان همدیگرند و امکان ندارد که یکی از آنها منافات و متضاد با محتوا و مهوم دیگری باشد، یا آنچه را که در آن آمده به نسخ و ابطال نسبت داد، چون نسخ و ابطال، بیان و تبین محسوب نمیشوند، بلکه آن دو حذف و رفع به شمار می آیند.


پس محال عقلی و شرعی است که چیزی در سنت آمده و ناقص اصول و روش قرآن – با هر حالتی ، جدا از نسخ – باشد. آنچه را که قرآن وضع کرده در صورت نیاز پیامبر آن را با قول یا فعل و یا تقریر خویش برای مردم توضیح داده بیان داشته و آن را تقویت و تأیید کرده و همراه با آن تکامل پیدا نموده و آنچه را که سنت آورده حتماً باید با این روش ، مبین قرآن و توضیح دهنده آن باشد، و باید با مبادی و اصول قرآن هماهنگ باشد. چطور این گونه نباشد و حال آنکه وظیفه رسول خدا تبلیغ ئ تبیین آن بنابر دستور خداوند است، و تزکیه آنها جز بدان صورت نمیگیرد.


وقتی که مبادی و اصول و روش معرفتی قرآن ،آشکارا آزادی دینداری را تأیید می نماید و آن را با ضمانت و تعهدهایی احاطه داده، و سزا و مجازات کافرو مرتد را خاص خداوند دانسته و آن را به آخرت حوالت کرده، دیگر از سنت انتظار نمی رود که خلاف آن را بیاورد. خصوصاً این که این موضوع تنها یک یا دو آیه بدان نپرداخته ، قریب 200آیه واضح و به طور شفاف بر آزادی دینداری تأکید می نماید.


دوران رسول خدا (ص)شاهد صدها فرد بود که ایمان آوردندو بعد راه نفاق یا اتداد را پیش گرفتند، و بلکه ارتداد آنها سر به اذیت و دسیسه علیه رسول خدا (ص) و مسلمانان و نیرنگ آنها، کشیده. با وجود آنکه رسول خدا (ص) از این موضوع آگاه بود،اما هیچ قدرت و توان خاصی در مدینه برای دفع اذیت آنها قیام نکرد، زیرا رسول خدا (ص) به کلی از تجاوز به آنها خودداری می کرد تا مباد بگویند :« محمد یاران خود را می کشد»، یا این که فکر و عقیده خود را با زور به مردم تحمیل می کند و آنها را مجبور به پذیرش دین خود می گرداند. و راجع به همین قضیه داستان عبدالله بن ابی سلول و فرزندش را عبدالله بن عبدالله که از زمره بزرگان اصحاب بود و در جنگ بدر و احد شرکت داشت و در همه واقعه ها رسول خدا (ص) را همراهی کرد،ذکر شده،طایفه خزرج قبل از اسلام تصمیم گرفتند که عبدالله بن ابی را مورد حمایت قرار دهند و او را سرپرست و فرمانروای خود گردانند ،اما وقتی که پیامبر آمد به آن حسودی ورزید و نفاق را پنهان کرد، و این او بود که در غزوه بنی مصطلق گفت:« اگر به مدینه باز گردیم، قدرتمندان، ضعیفان و ناتوانان را از مدینه اخراج خواهند کرد»، فرزندش عبدالله به پیامبر گفت: به خدا سوگند او ذلیل و ناتوان و تو قدرتمند و توانا هستید، ای رسول خدل ! اگر به من اجازه دهید آن را می کشم، به خدا قسم من نسبت به قبیله ی خزرج شناخت کافی دارم همانند کسی که به پدر و مادرش از من آگاهتر است، مرا چنان وامگذار که نگاه کنم قاتل پدرم زنده است و در زمین راه می رود و او را بکشم، و مسلمانی را به خاطر کافری بکشم و وارد آتش خشم و دوزخ خدا شودمف پیامبر فرمود :« همراهی و همنشینی ما با او خوب و مناسب است و تا وقتی که او با ما همراه و همنشین باشد ما نیز با او مهربان خواهیم بود ، و {تا} مردم نگویند محمد یاران خود را می کشد، اما تو با پدرت نیک رفتار کن و همنشینی اش را خوب حفظ کن». وقتی که پدرش فوت کرد، فرزندش عبدالله از پیامبر خواست که بر او نماز بخواند. می گوید: عبدالله بن ابی وقتی که پدرش فوت کرد خدمت رسول خدا (ص) آمد و گفت: پیراهت را بمن بده تا پدرم را در آن کفن کنم، و بر آن نماز بخوان و ازخداوند برای وی طلب مغفرت بمنا، پیامبر (ص) پیراهنش را به او داد و گفت:« اگر تمام شدشد مرا باخبر کنید.» وقتی که خواست بر روی آن نماز بخواند، حضرت عمر او را گرفت و گفت: آیا مگر خدا شما را از نماز خواندن بر روی منافقان منع نکرده؟ پیامبر (ص) فرمود: من در میان دو امر مختار هستم: استغعفر لهم او لا تستغفر لهم، پیامبر (ص) بر روی آن نماز خواند و بعد خداوند این آیه را نازل کرد . و لا تصل علی احد منهم مات أبداً و لا تقم علی قبره . پیامبر (ص) دیگر بر روی آنها نماز نخواند.[1]


واقعه ی نخست: مرتدان بعد از واقعه ی اسراء و معراج


اختلاف بزرگی میان سیره نویسان و تاریخ نگاران پیرامون واقعه ی اسراء و معراج وجود دارد، بعضیها این حادثه در «عام الحزن» که در آن ابوطالب و خدیجه – رضی الله عنهما _ وفات کردند، به وقوع پیوسته ؛ این هم در سال ششم بعثت بود.


بعضیها می گویند یک سال قبل از هجرت بوده،[2] به هر حال سیر ه نویسان و تاریخ نگاران آورده اند وقتی که پیامبر (ص) شب اسراء را ذکر کرد برخی از مسلمانانی که قببلاً ایمان آورده بودند، مرتد شدند. از جمله ی آنها ابن هشام در سیره خویش این را ذکر کرده و از ابی اسحاق « حدیث حسنی» را درباره اسراء پیامبر (ص) روایت نموده می گوید: (اکثر مردم گفتند: به خدا قسم این موضوعی واضح و ورشن است، و شتر در مدت یک ماه می تواند از مکه به شام برسد و یک ماه هم طول می کشد تا برگردد ،آیا محمد می تواند در یک شب به آنجا بورد و از آنجا به مکه برگردد! می گوید: بسیاری از آنهایی که مسلمانئ شده بودند، مرتد شدند...)[3] اما بدون آنکه مرتدان را تعریف و تعیین کند و نام آنها را ذکر نماید.


حاکم در «المستدرک» از عایشه روایت کرده که گفته
lشبی که پیامبر به مسجدالقصی برده شد، فردای آن شب پیامبر آن را برای یارانش بازگو می کرد، گروهی از کسانی که به وی ایمان آورده و او را تصدیق کرده بودن، مرتد شدند، و ابوبکر را نیز به این کار تشویق کردند...)[4]

امام احمد در مسند خویش و نسائی در سنن کبری از ابن عباس روایت کرده اند که ایشان گفته :« پیامبر (ص) را شبی به بیت المقدس بردند، بعد آمد و مسیر و راه بیت المقدس و علامت و نشانه های آن همراه با نشان قافله ی آنها را برایشان بیان کرد، آنها گتند: ما آنچه را که محمد می گوید تصدیق نمی کنیم، به همین خاطر مرتد شدند، و خداوند آنها را ابوجهل از بین برد....)[5]


آنچه در این جا مد نظر می باشد این است تمامی این روایتهایی که به ارتداد گروهی که ایمان آو.رده و پیامبر اسلام و رسالت وی را تصدیق کرده اند، اشارت دارد؛ اما هیچکدام از آنها تعداد مشخص مرتدان و نام معین آنها را بیان ننموده اند و بلکه آن را بگونه ای مطلق آورده اند.


و هم چنین مفسرون در آثار خویش هنگام بحث از آیه ی ذیل، چیزی از این قبیل را نیاورده و ذکر نکرده اند . « وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي القُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْيَاناً كَبِيراً»[6]


معنی: زماني ( را به ياد آور اي پيغمبر كه ) به تو گفتيم : پرودگارت احاطه كامل به مردم دارد و ( از وضع آنان كاملاً آگاه است . پس بيباكانه دعوت خود را برسان و بدان كه ) ما ديداري را كه ( در شب معراج ) براي تو ميسّر كرديم و درخت نفرين شده ( زقّوم را كه در ته دوزخ مي رويد و خوراك بزهكاران است و مذكور ) در قرآن ، جز وسيله آزمايش مردمان قرار نداده ايم . ما ايشان را ( با مخاوف دنيا و آخرت ) بيم مي دهيم ، ولي چيزي بر آنان جز طغيان و عصيان فراوان نمي افزايد .


کل آنچه در این باره آمده آن است که طبری از قتاده دآورده که ایشان گفته :« خداوند در شب اسراء و معراج آیات و معجزات و پند و اندرزهایی را به پیامبر (ص) نشان داد، وقتی که پیامبر (ص) آن را بیان داشت، گروهی از مردم بعد از اسلام آوردنشان مرتد شدند، و این واقعه و رخداد را انکار و پیامبر (ص) را تکذیب کردند، و بسیار متعجب ماندند و گفتند : با ما درباره این که تو مسیر دو ماه را در یک شب طی کرده اید، گفتگو می کنید.»[7]


امام طبری کلام خود را درباره ی و ما جعلنا الرؤیا التی اریناک إلّا فتنه للناس می گوید: منظور ابتلا و آزمایش مردم همان کسانی هستند که با شنیدن داستان اسراء و معراج پیامبر (ص) ، از اسلام مرتد شدند، و هم چنین منظور مشرکان مکه است که با شنیدن این واقعه از پیامبر (ص) ، بیشتر دچار گمراهی و کفر شدند.[8]


همه ی این روایات ، اخبار آحادی درباره مهمترین و خطرناک ترین واقعه ای است که شایان آن را دارد و لازم است تعداد زیادی آن را روایت نمتیند.


واقعه ی دوم: ذکر کسانی که بعد از هجرت به حبشه مرتد شدند


عبدالله بن جحش ، ابو جحش


در سیره ابن هشام آمده که: « ابن اسحاق گفته : عبدالله بن جحش، همچنان در حالت ابهام و آشفتگی بود تا وقتی که مسلمان شد، و بعد همراه با مسلمانان و از جمله زنش ام حبیبه دختر ابی سفیان،به سوی حبشه هجرت کرد، وقتی که به حبشه رسید از اسلام مرتد و به آئین مسیحی گروید و هم چنان تا مرگ مسیحی باقی ماند .. می گوید: وقتی عبدالله بن جحش مسیحی شده بود و مسلمانان در خاک حبشه سکنی می گزدیدند و ایشان در کنار آنها رد می شد، به آنها می کفت: ما هدایت پیدا کردیم و شما هم چنان گمراهید.»[9]


و به تأکید شرح حال نویسان و نسب نویسان ، خبر ارتداد عبیدالله بن جحش را آورده اند {اما}چطور او در خاک حبشه بعد از مسلمان شدن مسیحی شده و تا مرگ هم مسیحی باقی مانده[10]


سکران بن عمر


بلاذری در کتاب انساب الاشراف می گوید سکران بن عمر و در مرحله ی دوم همراه زنش سوده بنت زمعه به حبشه هجرت کرد، و بعضیها می گویند: در هر دو مرحله هجرت کرد و بعد به مکه بازگشت و قبل از هجرت (کبری)فوت نمور، رسول خدا او را دفن کرد و زنش سوده بنت زمعه را بعد از ایشان به حال خود واگذاشت. بعضی دیگر می گویند: او در حبشه که همچنان مسلمان بود، فوت کرد و بعضی دیگر از جمله اوب عبیده معمر [11] می گوید: او به مکه بازگشت و بعداً در حالی که مرتد شده بود و به آئین مسیحیت گروید، برگشت و در آنجا فوت کرد.[12]


واقعه ی سوم : ارتداد نویسنده وحی کاتب بن نجار


امام بخاری از انس روایت کرده که گفت:« مردی نصرانی مسلمان شد، دو سوره بقره و آل عمران را خواند ، او کاتب و نویسنده پیامبر (ص) شد و بعد دوباره به آئین مسیحیت برگشت {و از اسلام مرتد شد} ، او می گفت : محمد هیچ چیزی را نمی دانست مگر آنچه که من برایش می نوشتم ، خداوند او را میراند ، پیامبر (ص) او را دفن کرد اما صبح روز بعد ، زمین او را بیرون انداخته بود، مسیحیها گفتند: محمد و یارانش با کسی که از آنها فرار کرده بود این طوری کردند، آنها برای وی هر چه توانستند قبر عمیقی را کندند و او را در آن انداختند ، ام صبح روز بعد زمین آن را به برون انداخت ... پی بردند که { محمد} همانند مردم نیست { و انسانی عادی نیست} و بعد آن مرد را به قبر انداختند[13]» و امام مسام عبارت ذیل را هم اضافه کرده ( نصرانی ها گفتند: مردی از ما از طایفه بنی نجار، سوره بقره و آل عمران را خواند، و برای پیامبر (ص) (وحی) را می نوشت، فرار کرد تا اینکه به اهل کتاب پیوست و ملحق شد، می گوید: او را اکرام و مورد احترام قرارا دادند ، و می گفتند: این مرد برای پیامبر (ص) (وحی را ) می نوشت ، بدان فخر می کردند ، امام خدا عمر او را دوام نداد و او را میراند و آن را از میان آنها برداشت....»[14]


عبدالله بن سعد ابی سرح القرشی العامری


ابوداد از ابن عباس روایت کرده که :« عبدالله بن سعد ابی سرح، کاتب پیامبر (ص) بود، شیطان او را طفره داد و مرتد شد، در روز فتح مکه پیامبر (ص) دستور داد او را به قتل برسانند{ولی} عثمان بن عفان برای وی طلب امان کرد و پیامبر (ص) نیز او را امان داد.[15]»


بلاذری می گوید:« اما عبدالله بن سعد ابی سرح، مسلمان شد و همراه پیامبر (ص) بود و وحی را می نوشت ، پیامبر (ص) به وی می فرمود: بنویس (الکافرین) او می نوشت( الظالمین ) و می فرمود بنویس( عزیز و حکیم) او می نوشت (علیم حکیم) و ...و می گفت : من همانند آنچه که محمد می گوید و میآورد ، می توانم بگویم و بیاورم ، خداوند درباره او این آیه را نازل کرد« وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِباً أَوْ قَالَ أُوْحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنَزلَ اللّهُ»[16]


معنی: چه كسي ستمكارتر است از كسي كه دروغي بر خدا ببندد ( و بگويد كه كتابي بر كسي نازل نشده است . يا اين كه بگويد : خدا را فرزند و انباز است ) يا اين كه بگويد : به من وحي شده است ، و بدو اصلاً وحي نشده باشد ( از قبيل : مُسَيْلمه كذّاب و أَسْوَد عَنسي و طُلَيْحه أَسَدي . ) و يا كسي كه بگويد : من هم همانند آنچه خدا ( بر محمّد ) نازل كرده است خواهم آورد !


او را در حالی که مرتد شده بود به مکه گریخت ، پیامبر (ص){ در روز فتح مکه}دستور داد که او را به قتل برسانند، او برادر رضاعی عثمان بهن عفان بود، عثمان بسیار از پیامبر (ص) درخواست کرد که او را امان دهد ، تااین که پیامبر (ص)او را بخشید.[17]


این خبربر خلاف آن چیزی مشهور و متواتری است که قایل به جمع میان کتابت و قرائت در تمامی آیه های قرآن می باشد. اگر این را هم بپذیریم که او در کتابش تغییر ایجاد می کرده ،آیا آنچه را که می نوشت برای کسی می خواند؟ و آیا کسی قبل از این که خود آن را اعلان کند، از این کار باخبر بوده؟همراه با این ، این دال بر آن است که برای ارتداد هیچ حدی وجود ندارد ، زیرا اگر غیر این می بود، هرگز پیامبر (ص) شفاعت و درخواست عثمان را در آن قبول نمی کرد، و آنچه را که بر اسامه درباره شفاعت و درخواست وی راجع به سارق مخزومی گفت، به او نیز می گفت؛ پیامبر (ص) به اسامه گفت :« آیا در یکی از حدهای الهی می خواهید شفاعت کنید } و از من می خواهید از آن دست بردارم}؟».


واقعه ی چهارم : کسانی که پیامبر (ص) آنها را به خاطر آنکه همراه با ارتداداشان ، مسلمانان را اذیت و نسبت به آنها جنایت می کردند، مهدّالرم اعلام کرد.


وقتی که پیامبر (ص) در سال هشتم هجری پیروز مندانه دارد مکه شد، به لشکریانش دستور داد که کسی را جز آنان که به آنها جنگیده اند ؛ نکشند؛ و می خواست مکه را به آرامی و بدون خون ریزی فتح نماید، ولی گروهی را نام برد و دستور صادر فرمود که آنها را با این که زیر پرده کعبه هم باشند ، بکشند ؛ آن گروه شش نفر مرد و چهار نفر زن بودند: عکرمه بن ابی جهل[18] وهبّار بن اسود، عبدالله بن ابی سرح، مقیس بن صبابه لیثی، حویرث بن نقیذ، عبدالله لن هلال بن خطل ادرمی، هند بنت عتبه، ساره کنیزک عمر بن هشام ، قیتنا عبد بن خطل ، فرتنا و قریبه.[19]و بدین خاطر بود که آنها در تشویق مشرکان برای کشتن مسلمانان و بازداشت و منع کردن مسلمانان در راه خدا، نقش مهمی ایفا کردند. از جمله ی آنهایی که همراه با ارتدادشان از اسلام جنگ و جنایت و جرم مرتکب شده بودن:


مقیس بن صبابه لیثی


« پیامبر (ص) حکم قتل وی را به خاطر انصاریی ود که برادرش را به خطا کشته بود و بعد مرتد شد و به سوی قریش برگشت.«[20]


بلاذری می گوید:« بلاذری می گوید : مقیس بن صبابهکنانی ، برادرش هاشم بن صبابه بن حزن مسلمان شد و در غزوه مریسیع همراه پیامبر (ص) بود، مردی انصاری اشتباهاً او را کشت زیرا گمان کرد که او مشرک است، مقیس خدمت پیامبر (ص) آمد و از نزدیکان آن مرد انصاری درخواست دیه کرد، پیامبر (ص) آن را از آنها گرفت و به وی داد و بعد قاتل برادرش را کشت و در حالی که مرتد شده بود فرار کرد، و گفت: شقی النفس أن قد بات بالبقاع مسنداً یضرج توبیه دماء الاخداع . پیامبر (ص) دستور داد هر که او را دید ، گردنش را بزند...»[21] این مرد قاتل بود، و ارتداد جرمی اضافی است ، اما دستور پیامبر (ص) به قتل وی ، از قبیل قصاص وی به خاطر قتلی که کرده بود، است.


عبدالله بن خطل


ابن اسحاق می گوید:« عبدالله بن خطل مردی از بنی تمیم بن غالب بود، پیامبر (ص) به خاطر آن بود که دستور به قتل وی داد زیرا وی مسلمان بود و پیامبر (ص) به او اعتماد کرد و او را همراه با مردی از انصار که برده ای داشت و تو را خدمت می کرد { به جایی} فرستاد،آنها در منزلی استراحت کردند و به آن مرد دستور داد که بزی را ذبح و آن را برای وی درست کند، او خوابید، وقتی بیدار شد دید چیزی برای وی درست نشده ، او نیز { از خشم خود} آن را کشت، بعد مرتد شد»[22] این مرد نیز قاتل بود قاتل بود، ارتداد وی فعلی اضافی است و او در حقیقت محارب محسوب می شود و پیامبر (ص) به همین خاطر بر کشتن وی مصر بود.بلاذری راجع به این مرد آورده که:« او مسلمان شد و به مدینه هجرت کرد، پیامبر (ص) او را برای جمع آوری صدقه همراه مردی از خزاع{ به جایی } فرستاد، به آن مرد حمله کرد و او را کشت. بخاطر آن بود که آن خدمتکار او بود و برایش غذا می پخت، روزی برای وی غذا نپخت، او را زد تا اینکه جان سپرد، و گفت: محمد { بخاطر این می خواهد} مرا بکشد، مرتد شد و همه صدقه ای که داشت دزدید و به مکه رفت، به خانواده اش گفت: هیچ دینی را بهتر از دین شما سراغ ندارم. او دو خدمتکار داشت که به صورت استهزاءو تمسخر آمیز علیه پیامبر (ص) می خواندند، و مشرکان پیش آنها می امدندن و شراب را نزد عبدالله بن خطل می خوردند . رسول خدا در روز فتح مکه فرمود: او را حتی اگر دست به دامان کعبه بگیرد ، بکشید؛ و ابوبرزه سلمی او را کشت...»[23]


واقعه ی پنج: گروه قبیله عکل




بخاری در صحیح خود روایت کرده و می گوید: « قتیبه بن سعید از ابو بشیره و او نیز از اسماعیل بن ابراهیم اسدی و او نیز از حجاج بن ابی عثمان او نیز از ابو رجاءاز قبیله آل ابی قلابه و او نیز از ابو قلابه به روایت کرده که عمر بن عبدالعزیز روزی درهای تخت سلطنت خویش را به روی مردم باز کرد و اجازه داد که مردم وارد شوند،و به آنها گفت: راجع به قسامه چه می گویید؟ آنها گفتند به نظر ما قسامه تلافی یا قصاص است بنا به حق،و گاهاً خلفا با آن تلافی و قصاص می کردند، [ابو قلابه می گوید] به من گفت: ای ابو قلابه تو چه می گوئی؟ در جواب گفتم : ای امیر المرمنین نزد شما فرماندهان و سر لشکران اشرا عرب هست، اگر پنجاه نفر از آنها شهادت بدهند که مردی «محصن» در دمشق زنا کرده اند و ان را هم در حالت زنا ندیده اند ،آیه تو آن مرد را رجم می کنید؟ گفت: خیر. گفتم: اگر پنجاه نفر از آناه گواهی دهند که مردی در شهر حمص دزدی کرده ولی آن را هم ندیده اند، آیا تو دستان آن مرد را قطع می کنید؟ گفت : خیر. گفته به خدا سوگند پیامبر (ص) هیچ کسی را جز در سه حالت نکشته: 1.مردی که مرتکب جرم قتل شود،2. یا مردی که بعد از ازدواج زنا نماید،3. مردی که با خدا و رسول خدا محاربه نماید و از اسلام مرتد شود. آن گروه گفتند : مگر أنس بن مالک از رسول خدا روایت نمی کند که او دستان سارق را قطع کرد و چشمان آنها را درآورده و بعد آنها را در زیر نور خورشید رها کرده؟


گفتم:من حدیث انس را برایتان بیان می کنم : گروهی هشت نفره از طایفه عکل پیش پیامبر (ص) آمدندند و با او بر سلام بیعت کردند، اما [آب و هوای آن سرزمین برای آنها ناملایم و ناخوشایند بود و به همین خاطر دچار بیماری شدند این موضوع را با پیامبر (ص) در میان گذاشتند ، پیامبر (ص) فرمود: چرا همراه چوپان شتران ما نمی روید و از شیر و ادرار شترها بخورید؟ گفتند :آری ما می رویم، آنها همراه چوپان رتند و شیر و ادرار شترها را خوردند، و خوب شدند و بعد چوپان پیامبر (ص) را کشتندو شترها را رها کردند . این خبر به پیامبر (ص) رسید، پیامبر (ص) خواست که آنها را بیاورند، و دستور داد دستها و پاهای آناه را قطع کنند و چشمانشان را در بیاورند و بعد آنها را زیر آفتاب رها کنند تا بمیرند. گفتم: چه چیزی سخت تر و خراب تر از آن است کهآنها، هم از اسلام مرتد و هم مرتکب قتل و سرقت شدند. عنبسه بن سعید گفت:به خداوند هرگز همانند امروز این را نشنیده ام، گفتم : ای منبسه آیا حدیثی که من روایت کردم رد می کنید؟ گفت : خیر. بلکه آن حدیث همانند آنچه که بود آوردید، به خدا سوگند تا وقتی که این شیخ میان آنها باشد این لشکر سرفراز خواهد بود...»[24]


این حدیث ، حدیث آحاد است و راجع به واقعه ای است که به ویژه عربها انگیزه های قومی برای روایت آن داشته اند ، زیرا در این حدیث اشاره به مسأله ای شده که پیامبر (ص) آن را نهی کرده ، و رسول خدا به عنوان رحمه للعالمین آمده و شریعت وی شریعت آسانگیری و مهر ورزی و از بین بردن فشار و سختیها و زنجیر ها است. و رسول خدا هرگز آنها را همانند آنچه که کره اودند معاقبه ننمود با این که بنا بر قصاص و معامله به مثل هم باشد؛ چون او خود این کار را نهی فرموده، و اذعان به این که حدیث بعد از این واقعه پیامبر (ص) آن را گفه ، هرگز نمی تواند پاسخی به آن سوال های مذکور باشد، پس این حدیث از جمله احادیث مشکلی است که نیازمند پژوهشی کارشناسانه از لحاظ متن و سند می باشد. الله اعلم.


موارد لحاظ شده در صلح حدیبیه


در خود نص شروط صلح حدیبیه ای که پیامبر (ص) آن را در اواخر سال شش هجری با قریش منعقد کرد ،آمده :« این عهد و پیمانی است که محمد بن عبدالله لا سهیل بن عمرو منعقد کرده، آنها بر توقیف جنگ به مدت ده سال با یکدیگر صلح کرده اند، و مردم در امان و امنیت باشند و نسبت به یکدیگر دست بردارند، و این که هر فردی از قریش اگر بدون اجازه سرپرستش پیش محمد بیاید باید محمد آن را پیش قریش باز گرداند، و هر که از پیروان محمد پیش قریش برود برود [و فرار کند] قریش آن را پیش محمد برنگردانند، و باید این عهد و پیمان در میان آنها به عنوان رازی محفوظ شده باقی بماند [و طرفین مواد آن را اجرا نمایند] و نباید جنگ و به اسارت گرفتن وجود داشته باشد، و هر که بخواهد به عقد و پیمان محمد ملحق شود و می تواند بدان بپیوندد[ و آن را بپذیرد] و هر که بخواهد به عقد و پیمان قریش ملحق شود می تواند بدان بپیوندد»[25]


ابن سعد در کتاب « الطبقات الکبری» این روند را نیز افزوده : « و این که محمد امسال خود و یارانش از ما دست بردارند[ و بر موضوع آمدن به مکه اصرار نورزند]و سال آینده خود و یارانش بیایند و سه روز در آن اقامت نمایند، اما نباید جز با سلاح مسافر پیش ما بیایند..»[26].


آنچه که ما آن را در اینجا مورد مداقع قرار می دهیم ومد نظر ماست، همان بندی است که در ضمن شروط صلح حدبیبه ذکر شده آنجا که می گوید: » و این که هر فردی از قریش اگر پیش محمد بدون اجازه سرپرستش بیاید، باید محمد آن را پیش قریش باز گرداند،و هر کس که از پیروان محمد پیش قریش رود [و فرار کند] قریش می تواند آن را پیش محمد برنگرداند.» هنوز مرکب عقد نامه و پیمان خشک نشده بود که ابو جندل ابن سهیل مسلمان شده بود و از مکه به اردوگاه مسلمانان گریخته بود، پیامبر (ص) بعد ا آنکه پیمان صلح حدیبیه را امضاء کرده بود، از او عذر خواهی کرد ، پیامبر (ص) به او فرمود:« ای ابا جندل! صبر پیشه کن و از خداوند طلب خیر و نیکی نما، به تأکید خداوند برای تو و کسانی که با تو هستند فراخنا و روزنه ای قرار خواهد داد،ما با آنها پیمان صلح بسته ایم، و به آنها قول اجرای آن داده ایم و آنها نیز به ما قول داده اند، و ما به آنها ظلم نمی کنیم و آنها را فریب نمی دهیم.»[27] این بر خورد پیامبر (ص) حقیقتاً ترجمه ای واقعی از اندازه جدیّت پایبندی او و یارانش به قسمت اول از بند مذکور است، هر چند که این به حساب گروهی از کسانی تمام می شود که به خدا و روسل خدا ایمان آورده باشند، و بخواهند به صف مسلمانان در مدینه بپیوندند.


اما پیامبر (ص) به آن گروه از مستضعفین و امثال آنها اشاره کرد که آنها با دینشان به جایی دیگر غیر از مدینه بگریزند ، همانطور که این برای ابو جندل و ابو بصیر عتبه بن اسید حاصل شد که در «عیص» از طرف «ذی مروه » کنار دریا سکونت گزیدند ، بگونه ای که مستضعانی که از اهل دمکه مسلمان می شدند به آنها می پیوستند تا جایی که تعدادشان به هفتاد نفر رسید.[28]


و از جانب دیگر آنکه - مد نظر ما برای اثبات مدعای خود است – در قسمت دوم همان بند امضاء شده که ضمناً از آن ، موافقت پیامبر (ص) راجع به این که کسی از دین اسلام مرتد شود و بخواهد به اردوگاه مشرکین بپیوندد، فهم می شود، آن هم بدون پیگیری و درخواست وی، فهم این موضوع اشکال [و شبه ای] را بر اعتقاد کسانی که قایلبه وجوب قتل مرتد هستند وارد می کند ، از آنجا که پیامبر (ص) با تسلیم و ترک فردی که از اسلام مرتد شود و به قریش بپیوندد موافقت کرده ، آن هم بدون این که بر وی اقامه ی حد «رده» نماید، و این اهمال اجرای حکمی است که گمام می رود از جمله حدود شرعی می باشد ؛ حاشا از اینکه پیامبر (ص) بر امضای پیمانی موافقت نماید که در مورد آن تجاوز به حدودو الهی لحاظ شده باشد.


و آنچه که به جدیّت این موضوع می افزاید این است که این پیمان شکل و شمایل معاهده ای سیاسی موثق به خود گرفته و می بایست دو سال آن به اجرا در آورده شود، هر مسلمانی که به پیامبر (ص)ایمان آورده باشد از دلواپسی و اعتراف به این که پیامبر (ص) در راستای تحقق دستاوردهای سیاسی و دعوی از اجرای حدی از حدود الهی،چشم پوشی کرده و طفره رفته و چه بسا کسی گمان ببرد که پیامبر (ص)موافق آن نبوده، بلکه مرادش آن بوده هر کسی که از اردوگاه قریش بگریزد، پیامبر (ص) حق مطالبه آن را ندارد مگر این که بر آن اجرای حد نماید. این گمان مقبولی است اگر نص پیمان نامه آن را تأیید کند، اما این طور نیست ؛ عبارت پیمان می گوید:« کسی که از پیروان محمد به اردوگاه قریش بپیوندد و بدان ملحق شود ،آنها نباید او را مسترد نمایند....» و اگر پیامبر (ص) دستور می داد کسی که از اسلام مرتد شود و بخواهد به سوی قریش عزیمت نماید، حبس شود ، این نقض پیمان و پایمال کردن شروط آن محسوب می شود.


و بعضی ها در اینجا مسأله ی تاریخی تشریع حد مرتد را به میان می آورند ، این که حد مرتد بعد از امضاء صلح حدیبیه وضع شده ، اما این گمانی [غیر مدلل] است و به خود مدعی آتن برگردانده می شود، زیرا در این جا دلیلی واضح و روشن تاریخی وجود ندارد که زمان تشریع این عقوبت را بیان داشته باشد، و جواب این سؤال در بیان حکم شریعت راجع به کسی که از اسلام مرتد شود، نهفته است.


آیا پیامبر (ص) مرتد را کشته است؟


آنچه که ثابت و مشهور است این است که پیامبر (ص) در طول حیات مبارک خویش مرتدی را نکشته . امام شافعی می گوید:« پیامبر (ص) در مان خود هیچ یکی از حدودو الهی را ترک نکرده، بلکه شدید ترین کسی بو د نسبت به اجرای حدود الهی، تا جائیکه راجع به زنی که دزدی کرده بود و می خواستند برای وی شفاع نمایند، فرمود:» حقیقتاً گذشتگان شما بدان سبب هلاک شدندن که هر گاه بزرگانشان دزدی می کردند آنها را ول می نمودند، هر گاه ضعیفانشان مرتکب دزدی می شدند، بر وی اجرا می گردند.»


امام شلفعی می گوید:« گروهی از مردم ایمان آوردند و بعد مرتد شدند، و بعد دوباره ایمان آوردند. ام پیامبر (ص) آنها را نکشت.« بیهقی می گوید:« این راجع به عبدالله لن ابی سرح که شیطان او را فریب داد و به کفار پیوست و بعد دوباره مسلمان شد روایت کرده این، و هم چنین آن را نیز درباره مردی دیگر انصار روایت کرده ایم».[29]


و ابن طلاع راجع به حکم مرتد می گوید:« در هیچ یک از تصنیفات مشهور نیامده که پیامبر (ص) مرتد یا زندیقی را کشته باشد.»[30]


--------------------------------------------


منبع/کتاب: پژو هشی درباره حکم ارتداد / مؤلف: جابر علوانی / مترجم: علی عزیزی / انتشارات :احسان / چاپ:اول 1388






[1]. کتاب: اسدالغابه ی معرفه الصحابه، اثر ابن اثیر جزری.


[2]. بیهقی از زهری و عروه روایت کرده که پیامبر (ص) یک سال قبل از هجرت با اسراء رفته . حاکم در تاریخ بیهقی فرض نمازهای پنج گانه می گوید که در شب اسرا و شش ماه قبل از هجرت بوده، همانگونه که ابن کثیر در کتاب البدایه و النهایه (3/108-109)نیز این را می آورده. و زمحشری در کشاف (2/37)آورده که راجع به تاریخ این موضوع اختلاف شدیدی وجود دارد ، آورده که بعضی ها می گویند یک سال قبل از هجرت بوده ؛، و قول بسیار غریبی را نیز آورده که می گوید قبل از بعثت بوده است.


[3]السیره النبویه، ابن هشام 2/12.


[4]المستدرک علی الصحیحن، اثر ابی عبدالله حاکم نیشابوری، تحقیق توسط سامی بن محمد سلامه 3/62.


[5]تفسیر القرآن العظیم، ابی کثیر 5/28 و می گوید اسناد آن صحیح است.


[6]اسراء آیه 60


[7]. جامع البیان فی تأویل القرآن، ابی جعفر محمد بن جریر طبری 8/78


[8]جامع البیان فی تأویل القرآن، ابی جعفر محمد بن جریر طبری 8/78




[9]السیره النبویه، ابن هشام1/260



[1
0] الطبقات الکبری،محمد بن منیع هاشمی البصری، تحقیق توسط محمد عبدالقادر عطا 8/77؛انساب الأشراف، احمد بن یحیی بلاذری – تحقیق محمد حمیدالله 1/199؛ اسدالغابه معرفه الصحابه ابی الحسن علی بن محمد الجزری تحقیق معوّض و عبودالموجود7/116؛ همه ی آنها بر مرتد بودن وی اتفاق دارند، از آنجا که شرح حال وی را در ردیف اصحاب نیورده اند، بلکه آن را در شرح حال «ام حبیبه، رمله بنت ابی سفیان »آورده اند. اما آنچه که مایه ی تعجب است این است که خود این فرد از زمره ی آن چهار نفری بودند که قبل از اسلام، عبادت بتها را رد و ترک کردند، و از زمره ی کسانی بود که درباره ی دین حق – دین حضرت ابراهیم – صحبت می کردند، راجع به همین موضوع است آنچه که ابن هشام از ابن اسحاق ورایت کرده می گوید: « قریش روزی در جشنی که داشتند ، کنار بتی از بتها جمع شده بودند، آن را تعظیم و برای وی قربانی می کردند و نزد وی اعتکاف می نمودند و دور وی طواف می کردند،آنها هر سال آن روز را جشن می گرفتند ،ولی چهار نفر از زمره ی آنها نبودند، آن چهار نفرورقه بن نوفل، عبدالله بن جحش ،عثمان بن حویرث و زید بن نفیل بودند،آنها به یکدیگر می گفتند: بدانید که به خدا سوگند، قوم شما بر هیچ آئینی نیستند! به تأکیدآنها از دین ابراهیم تخطی کرده اند، سنگی که نه می شنود و نه میبیند و نه ضرر و نه نفع به مردم می رساند چیست؟ ای مردم! برای خود دینی پیدا کنید، زیرا به خدا سوگند شمت بر هیچ آئینی نیستید، آنها به شهرهای گوناگون رفتند تا این که آئین ابراهیم را پیدا کردند( سیره نبوی ابن هشام1/259) پس چطور قابل تصور است که فردی عبادت بتها را ترک کرده باشد و حقیقتی را که از آن بحث می کرد و در اسلام پیدا کرده و بعد مرتد شده و به آنچه که از آن فرار کرده بود، برگردیده باشد....!!


[11].دین، ابو عبیده بم المثنی التمیمی البصری النحوی است. سیر أعلام النبلاء 9/445


[12] انساب الاشراف بلاذری 1/219 ، اما یکی از شرح حال نویسان صحابه – غیر از ابو عبیده معمر نحوی – گفته که سکران بعد از مسلمان شدنش مرتد شده و به حبشه در حلی که مرتد بود برگشت و در آنجا فوت کرد. ابن اسعد در طبقاة الکبری 4/154 و ابن اثیر جزری در اسدالغابه 2/504، شرح حال وی را در شمارش صحابه آورده اند و خود بلاذری تصریح کرده که روایت نخست صحیحتر و قویتر است. و دیگران نیز همانند وی این نظر را دارند.
[13] بخاری آن را در مناقب باب علامه النوبه فی الاسلام ،آورده شماره 3421

[14]. امام مسلم آن را در صفات امناقبین و احکامهم شماره 2781 آورده و ...


[15]. ابو دادود آن را در حدودو باب الحکم فیمن ارتد ، شماره 4358 در تحریم و نسائی در تحریم الدم باب توبه المرتد شماره 4069 .. و حاکم درالمغازی 3/45؛ همه آنها از ابن عباس روایت کرده اند و هم چنین میتوان به شرح وی د طبقات الکبری اثر ابن سعد7/345 ، و ایدالغابه اثر ابن اثیر جزری 3/260، نگاه کرد و داستان کامل آن رت در کتاب السیره النوبویه ابن هشام 4/57 وجود دارد.


[16]انعام:آیه 93


[17]. أنسباب الاشراف ، اثر بلاذری 1/358.


[18]. عکرمه مورد عفو قرار گرفت و ایمان آورد.


[19]. طبقات الکبری ابن سعد2/103. انساب الاشراف ، بلاغذری 1/357.


[20]السیره النبویه، ابن هشام4/58.


[21]أنسباب الاشراف ، اثر بلاذری1/358


[22]السیره النبویه، ابن هشام4/58


[23]أنسباب الاشراف ، اثر بلاذری1/359،360


[24]. بخاری آن را درالدیات، باب : القسامه ، شماره 6899آورده و ، مسلم در باب: حکم المحاربین و المرتدین شماره 1671و نسائی آن را در تحریم الدم شماره 4024 – 4035و ابو.داوددر حدود شماره 4364آورده است.


[25]السیره النبویه، ابن هشام مرجع سابق 3/346


[26]طبقات الکبری ، محمد بن سعد بن منیع الهاشمب البصری 2/74


[27]السیره النبویه، ابن هشام3/347


[28]السیره النبویه، ابن هشام3/352


[29]معرفه السنن والآثار ، بیهقی 12/251


[30]عینی آن را در شرح بخاری نقل کرده 11/235.



 
آخرین ویرایش:

abdollah

Well-known member
تاریخ ثبت‌نام
24/3/13
نوشته‌ها
50
پسندها
0
دوست عزیز و گرامی

السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

حکم ارتداد در اسلام آن طور که فقها گفته اند اين است كه سه بار براى رجوع كردن بسوى اسلام از وى دعوت بعمل آيد و برگشتن به طرف اسلام بشدت از وى خواسته شود. اگر بسوى اسلام برگردد، كه خوب و اگرنه حد شرعى كه همان كشتن است، در حق وى بايد به اجراء در بيايد.

این حکم طبق دلایل صحیح و صریح از از سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم است که هیچ شکی در آن نیست و همه امت بر آن اجماع دارند.

دلایل از سنت عبارتند از:

أولها: حديث عبد الله بن مسعود رضي الله عنه، قَال: قال: رسول الله صلى الله عليه وسلم (لا يحل دم امرئ مسلم يشهد أن لا إله إلا الله وأني رسول الله إلا بإحدى ثلاث النفس بالنفس والثيب الزاني والمفارق لدينه التارك للجماعة) بخاري (6878) و مسلم (1676)

«ريختن خون مسلمان كه به توحيد و رسالت اقرار دارد وقتى حلال مى شود كه بعد از ازدواج مرتكب زنا شود، يا شخصى را بناحق بكشد يا اينكه دينش را تغيير داده و از جماعت مسلمين خارج شود».

ثانيها: حديث: عكرمة أن عليا رضي الله عنه حرق قوما فبلغ بن عباس فقال: "لو كنت أنا لم أحرقهم لأن النبي صلى الله عليه وسلم قال: (لا تعذبوا بعذاب الله) ولقتلتهم كما قال النبي صلى الله عليه وسلم (من بدل دينه فاقتلوه) صحيح البخاري رقم(3017) (3/1098)

از ابن عباس رضي الله عنهما روايت است كه به ايشان، اطلاع دادند كه علي بن ابي طالب - رضي الله عنه - عده اي (از مرتدين) را سوزانده است. ابن عباس رضي الله عنهما گفت: اگر من (بجاي او) مي بودم، آنها را نمي سوزاندم. زيرا نبي اكرم - صلى الله عليه وسلم - فرمود: «مردم را با عذاب خدا (آتش) عذاب ندهيد». بلكه آنها را مي كشتم همانطور كه رسول اكرم - صلى الله عليه وسلم - فرمود: «هركس، دينش را تغيير داد، او را بكشيد».

ثالثها: ومن أصرح الأدلة في ذلك، التنصيص على قتل الرجل والمرأة المرتدين، كما وقع في بعض الروايات في حديث معاذ عندما أرسله النبي صلى الله عليه وسلم إلى اليمن.. وقال له: ( أيما رجل ارتد عن الإسلام فادعه فإن عاد وإلا فاضرب عنقه، وأيما امرأة ارتدت عن الإسلام فادعها، فإن عادت وإلا فاضرب عنقها).. ذكر هذه الرواية الحافظ في فتح الباري وحسنها. فتح الباري (12/272)

حديثي از معاذ نقل شده است كه حافظ (ابن حجر) آن را حسن دانسته است كه او گفته است: وقتي كه پيامبرصلی الله علیه و سلم مرا به يمن فرستاد فرمود: «هر مردي كه از اسلام برگشت و مرتد شد، او را مجدداً به اسلام بخوان، اگر به اسلام برگشت چه بهتر والا گردنش را بزن و هر زني كه از اسلام برگشت و مرتد شد او را مجدداً به اسلام دعوت كن اگرقبول كرد و به اسلام برگشت چه بهتر والا گردنش را بزن».

رابعها: حديث جابر أن امرأة يقال لها أم مروان ارتدت عن الإسلام، فأمر النبي صلى الله عليه وسلم أن يعرض عليها الإسلام فإن رجعت وإلا قتلت. [سنن الدارقطني (3/118) وسنن البيهقي الكبرى (8/203)]

از جابر روايت است كه زني بنام «ام مروان» مرتد شد پيامبر صلى الله عليه وسلم دستور داد كه اسلام را بروي عرضه كنند، اگرتوبه كرد و پشيمان شد و به اسلام برگشت چه بهتر والا بايستي كشته شود.

خامسها: فعل الصحابيين الجليلين: أبي موسى الأشعري، ومعاذ بن جبل وقد صرح فيه معاذ بن جبل أنه قضاء الله ورسوله.
كما روى ذلك أبو موسى وفيه: (اذهب أنت يا أبا موسى أو يا عبد الله بن قيس إلى اليمن ثم أتبعه معاذ بن جبل فلما قدم عليه ألقى له وسادة قال أنزل وإذا رجل عنده موثق قال ما هذا قال كان يهوديا فأسلم ثم تهود قال اجلس قال لا أجلس حتى يقتل قضاء الله ورسوله ثلاث مرات فأمر به فقتل) [صحيح البخاري (6/ 2537) وصحيح مسلم (صحيح مسلم (3/1456) قال الحافظ رحمه الله: "وبين أبو داود في روايته أنهما كررا القول أبو موسى يقول اجلس ومعاذ يقول لا أجلس. فتح الباري (12/274)]

روایتی که در آن ذکر شده: « گفت: اى ابو موسى! يا گفت: اى عبدالله بن قيس! شما به يمن برويد». سپس معاذ بن جبل را به دنبال ابو موسى به يمن فرستاد، وقتى معاذ به نزد ابو موسى آمد، ابو موسى بالشى را برايش انداخت و گفت: بر آن بنشين، معاذ - رضي الله عنه - ديد كه يك نفر در نزد ابو موسى دست و پايش بسته شده است، معاذ پرسيد: اين مرد كيست؟ ابو موسى گفت: اين قبلاً يهودى بوده و مسلمان شده و مجدّداً به دين يهود برگشته است، ابو موسى - رضي الله عنه - به معاذ گفت: بنشين، معاذ - رضي الله عنه - گفت: قسم به خدا تا كشته نشود نمى نشينم، حكم خدا و رسول خدا بايد اجرا شود، سه بار اين جملات را تكرار كرد، دستور داد و يهودى كشته شد.»

قال ابن قدامة رحمه الله: "وقال النبي صلى الله عليه وسلم من بدل دينه فاقتلوه، وأجمع أهل العلم على وجوب قتل المرتد، وروي ذلك عن أبي بكر وعمر وعثمان وعلي ومعاذ وأبي موسى وابن عباس وخالد وغيرهم، ولم ينكر ذلك فكان إجماعا" [المغني (9/16)]

ابن قدامة رحمه الله میگوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: هركس، دينش را تغيير داد، او را بكشيد. واهل علم بر وجوب قتل مرتد اجماع دارند و از ابوبکر و عمر و عثمان و علی و معاذ و ابوموسی و ابن عباس و خالد و دیگران (رضی الله عنهم) روایت شده است و آن را انکار نکرده اند پس بنابراین اجماع صورت گرفته است.

شما فرموده اید: " وقتی که مبادی و اصول و روش معرفتی قرآن ،آشکارا آزادی دینداری را تأیید می نماید و آن را با ضمانت و تعهدهایی احاطه داده، و سزا و مجازات کافرو مرتد را خاص خداوند دانسته و آن را به آخرت حوالت کرده، دیگر از سنت انتظار نمی رود که خلاف آن را بیاورد. خصوصاً این که این موضوع تنها یک یا دو آیه بدان نپرداخته ، قریب 200آیه واضح و به طور شفاف بر آزادی دینداری تأکید می نماید."

درست است که مجازات را خداوند تعیین میکند اما اجرای بعضی از حدود الهی در دنیا صورت میگیرد مانند حد شراب خواری، حد دزدی، حد زنا و ... که یکی از این حدود نیز حد ارتداد است که پیامبر علیه الصلاة و السلام صریحا آن را بیان کرده اند و ما در هیچ جای قرآن نداریم که خلاف این دستور باشد.خداوند حد شراب را در قرآن بیان نفرموده و بلکه پیامبر صلى الله عليه وسلم آن را بیان کرده اند و همانطور که می دانیم مجازات هم دست خداوند است. آیا می توان گفت که حد شرابی که پیامبر صلى الله عليه وسلم آن را بیان کرده اند خلاف قرآن است (نعوذ بالله)؟؟

آنجا که خداند فرموده "لا اکراه فی الدین" منظور این است قبول دین اسلام اجباری نیست و کاملا اختیاری است ولی اگر دین اسلام را قبول کردی دیگر حق نداری از دین برگردی. الله می فرماید:

{وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُوْلَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ} [البقرة (217)]

و كسي كه از شما از آئين خود برگردد و در حال كفر بميرد، چنين كساني اعمالشان در دنيا و آخرت بر باد مي رود، و ايشان ياران آتش (دوزخ) مي باشند و در آن جاويدان مي مانند.

و همچنین میفرماید:

كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ قَوْماً كَفَرُواْ بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُواْ أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ(سوره آل عمران آيه 86)

چگونه خداوند گروهي را رهنموني مي كند كه بعد از ايمانشان و بعد از آن كه گواهي دادند به اين كه پيغمبر بر حق است و معجزات و دلائل روشني براي آنان (بر حقّانيّت محمّد) بيامد، كافر شدند؟ و خدا گروه ستمكاران را هدايت نخواهد كرد.

این آیات نشان از خشم و غضب الله از ارتداد است. آیا میتوان گفت که خداوند به مسلمین اجازه داده که بعد از اسلام هر دینی را بخواهند میتوانند انتخاب کنند؟؟؟

شما روایاتی را آورده اید مبنی بر اینکه در زمان پیامبر علیه الصلاة و السلام هیچکس به علت ارتداد کشته نشده است که این روایات باید از نظر سندی بررسی شوند و صحت و ضعف آنها مشخص شود.

شما در مقابل دلایل مبنی بر قتل مرتد چه توجیهی دارید؟

آیا میتوان روایاتی که شما آورده اید را بر احادیث صحیح ترجیح داد؟

نظر شما در مورد اجماع امت در این زمینه چیست؟

چون شما سخنی از امام شافعی رحمه الله را آورده بنده نیز سخن ایشان را در کتاب "الام" که حکم مرتد را قتل دانسته اند برایتان می آورم :

قَالَ الشّاَفعيُّ : رَحِمَهُ اللَّهُ وَسَوَاءٌ كَثُرَ ذلك منه حتى يَكُونَ مَرَّةً بَعْدَ مَرَّةٍ أو مِرَارًا أو قَلَّ في حَقْنِ الدَّمِ وَإِيجَابُ حُكْمِ الإِيمَانِ له في الظَّاهِرِ إلاَّ أَنِّي أَرَى إذَا فَعَلَ هذا مَرَّةً بَعْدَ أُخْرَى أَنْ يُعَزَّرَ وَسَوَاءٌ كان مَوْلُودًا على الإِسْلاَمِ ثُمَّ ارْتَدَّ بَعْدُ عن الإِسْلاَمِ أو كان مُشْرِكًا فَأَسْلَمَ ثُمَّ ارْتَدَّ بَعْدَ الإِسْلاَمِ وَسَوَاءٌ ارْتَدَّ إلَى يَهُودِيَّةٍ أو نَصْرَانِيَّةٍ أو مَجُوسِيَّةٍ أو جَحْدٍ وَتَعْطِيلٍ وَدِينٍ لاَ يُظْهِرُهُ فَمَتَى أَظْهَرَ الإِسْلاَمَ في أَيِّ هذه الأَحْوَالِ كان وَإِلَى أَيِّ هذه الأَدْيَانِ صَارَ حُقِنَ دَمُهُ وَحُكِمَ له حُكْمُ الإِسْلاَمِ وَمَتَى أَقَامَ على الْكُفْرِ في أَيِّ هذه الأَحْوَالِ كان وَإِلَى أي هذه الأَدْيَانِ صَارَ اُسْتُتِيبَ فَإِنْ أَظْهَرَ التَّوْبَةَ حُكِمَ له حُكْمُ الإِسْلاَمِ وَإِنْ امْتَنَعَ منها وَأَقَامَ على الْكُفْرِ قُتِلَ مَكَانُهُ سَاعَةَ يَأْبَى إظْهَارَ الإِيمَانِ.
 

mahan-geo

کاربر ویژه انجمن
تاریخ ثبت‌نام
1/1/70
نوشته‌ها
810
پسندها
1
[FONT=&quot]السلام علیکم و رحمة الله و برکاته[/FONT]
[FONT=&quot]وعلیکم سلام و رحمت الله و برکاته و تقبل الله اعمالکم [/FONT]​
[FONT=&quot] [/FONT]​
[FONT=&quot]حکم ارتداد در اسلام آن طور که فقها گفته اند اين است كه سه بار براى رجوع كردن بسوى اسلام از وى دعوت بعمل آيد و برگشتن به طرف اسلام بشدت از وى خواسته شود. اگر بسوى اسلام برگردد، كه خوب و اگرنه حد شرعى كه همان كشتن است، در حق وى بايد به اجراء در بيايد[/FONT].
[FONT=&quot]بنده هم قبول دارم که فقها این کم را داده اند ولی بنده قصد بازنگری دارم[/FONT]​
[FONT=&quot]این حکم طبق دلایل صحیح و صریح از از سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم است که هیچ شکی در آن نیست و همه امت بر آن اجماع دارند[/FONT].
[FONT=&quot]اجماع ندارند چون بنده به نقل از مقاله ای این رو بیان کردم [/FONT]​
[FONT=&quot]أولها: حديث عبد الله بن مسعود رضي الله عنه، قَال: قال: رسول الله صلى الله عليه وسلم (لا يحل دم امرئ مسلم يشهد أن لا إله إلا الله وأني رسول الله إلا بإحدى ثلاث النفس بالنفس والثيب الزاني والمفارق لدينه التارك للجماعة) بخاري (6878) و مسلم (1676[/FONT])
«[FONT=&quot]ريختن خون مسلمان كه به توحيد و رسالت اقرار دارد وقتى حلال مى شود كه بعد از ازدواج مرتكب زنا شود، يا شخصى را بناحق بكشد يا اينكه دينش را تغيير داده و از جماعت مسلمين خارج شود[/FONT]».[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]بنده سند به نقل از پیامبر رو میپذیرم نه نظر و فتوای شخص این عالم گران قدر ایشون می بایثست حدیث صحیح از نبی اکرم بیان کنند[/FONT]​
[FONT=&quot]ثانيها: حديث: عكرمة أن عليا رضي الله عنه حرق قوما فبلغ بن عباس فقال: "لو كنت أنا لم أحرقهم لأن النبي صلى الله عليه وسلم قال: (لا تعذبوا بعذاب الله) ولقتلتهم كما قال النبي صلى الله عليه وسلم (من بدل دينه فاقتلوه) صحيح البخاري رقم(3017) (3/1098[/FONT])
[FONT=&quot]از ابن عباس رضي الله عنهما روايت است كه به ايشان، اطلاع دادند كه علي بن ابي طالب - رضي الله عنه - عده اي (از مرتدين) را سوزانده است. ابن عباس رضي الله عنهما گفت: اگر من (بجاي او) مي بودم، آنها را نمي سوزاندم. زيرا نبي اكرم - صلى الله عليه وسلم - فرمود: «مردم را با عذاب خدا (آتش) عذاب ندهيد». بلكه آنها را مي كشتم همانطور كه رسول اكرم - صلى الله عليه وسلم - فرمود: «هركس، دينش را تغيير داد، او را بكشيد[/FONT]».
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]شما فرمودید "[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]به ايشان، اطلاع دادند كه علي بن ابي طالب - رضي الله عنه - عده اي (از مرتدين) را سوزانده است." چه کسی اطلاع داد آیا چند و چون اطلاع دهنده مشخص است ؟؟ آیا مرتدین فقط از دین برگشته بودند یا احمال دیگر مثل محاربه هم انجام داده بودند؟؟[/FONT]​
[FONT=&quot]بنده معتقدم مرتد محارب میبایست مجارات قتل شوند.[/FONT]​
[FONT=&quot]ثالثها: ومن أصرح الأدلة في ذلك، التنصيص على قتل الرجل والمرأة المرتدين، كما وقع في بعض الروايات في حديث معاذ عندما أرسله النبي صلى الله عليه وسلم إلى اليمن.. وقال له: ( أيما رجل ارتد عن الإسلام فادعه فإن عاد وإلا فاضرب عنقه، وأيما امرأة ارتدت عن الإسلام فادعها، فإن عادت وإلا فاضرب عنقها).. ذكر هذه الرواية الحافظ في فتح الباري وحسنها. فتح الباري (12/272[/FONT])
[FONT=&quot]حديثي از معاذ نقل شده است كه حافظ (ابن حجر) آن را حسن دانسته است كه او گفته است: وقتي كه پيامبرصلی الله علیه و سلم مرا به يمن فرستاد فرمود: «هر مردي كه از اسلام برگشت و مرتد شد، او را مجدداً به اسلام بخوان، اگر به اسلام برگشت چه بهتر والا گردنش را بزن و هر زني كه از اسلام برگشت و مرتد شد او را مجدداً به اسلام دعوت كن اگرقبول كرد و به اسلام برگشت چه بهتر والا گردنش را بزن[/FONT]».
[FONT=&quot]رابعها: حديث جابر أن امرأة يقال لها أم مروان ارتدت عن الإسلام، فأمر النبي صلى الله عليه وسلم أن يعرض عليها الإسلام فإن رجعت وإلا قتلت. [سنن الدارقطني (3/118) وسنن البيهقي الكبرى (8/203[/FONT])]
[FONT=&quot]از جابر روايت است كه زني بنام «ام مروان» مرتد شد پيامبر صلى الله عليه وسلم دستور داد كه اسلام را بروي عرضه كنند، اگرتوبه كرد و پشيمان شد و به اسلام برگشت چه بهتر والا بايستي كشته شود[/FONT].
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]قطعا با ید دقیقا ماجرا و چند و چون اعمال ام مروان و اهل یمن و به خصوص افرادی که دستور داده شده که اینگونه با ایشان برخورد شود بررسی شود چون ممکن است در کنار ارتداد مثلا محاربه یا اعمال دیگر هم انجام داده باشند . به خصوص که در موارد دیگر برخورد پیامبر با گروهی از مرتدید نرم تر بوده است .[/FONT]
[FONT=&quot]خامسها: فعل الصحابيين الجليلين: أبي موسى الأشعري، ومعاذ بن جبل وقد صرح فيه معاذ بن جبل أنه قضاء الله ورسوله[/FONT].
[FONT=&quot]كما روى ذلك أبو موسى وفيه: (اذهب أنت يا أبا موسى أو يا عبد الله بن قيس إلى اليمن ثم أتبعه معاذ بن جبل فلما قدم عليه ألقى له وسادة قال أنزل وإذا رجل عنده موثق قال ما هذا قال كان يهوديا فأسلم ثم تهود قال اجلس قال لا أجلس حتى يقتل قضاء الله ورسوله ثلاث مرات فأمر به فقتل) [صحيح البخاري (6/ 2537) وصحيح مسلم (صحيح مسلم (3/1456) قال الحافظ رحمه الله: "وبين أبو داود في روايته أنهما كررا القول أبو موسى يقول اجلس ومعاذ يقول لا أجلس. فتح الباري (12/274[/FONT])]
[FONT=&quot]روایتی که در آن ذکر شده: « گفت: اى ابو موسى! يا گفت: اى عبدالله بن قيس! شما به يمن برويد». سپس معاذ بن جبل را به دنبال ابو موسى به يمن فرستاد، وقتى معاذ به نزد ابو موسى آمد، ابو موسى بالشى را برايش انداخت و گفت: بر آن بنشين، معاذ - رضي الله عنه - ديد كه يك نفر در نزد ابو موسى دست و پايش بسته شده است، معاذ پرسيد: اين مرد كيست؟ ابو موسى گفت: اين قبلاً يهودى بوده و مسلمان شده و مجدّداً به دين يهود برگشته است، ابو موسى - رضي الله عنه - به معاذ گفت: بنشين، معاذ - رضي الله عنه - گفت: قسم به خدا تا كشته نشود نمى نشينم، حكم خدا و رسول خدا بايد اجرا شود، سه بار اين جملات را تكرار كرد، دستور داد و يهودى كشته شد[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]قال ابن قدامة رحمه الله: "وقال النبي صلى الله عليه وسلم من بدل دينه فاقتلوه، وأجمع أهل العلم على وجوب قتل المرتد، وروي ذلك عن أبي بكر وعمر وعثمان وعلي ومعاذ وأبي موسى وابن عباس وخالد وغيرهم، ولم ينكر ذلك فكان إجماعا" [المغني (9/16[/FONT])]
[FONT=&quot]ابن قدامة رحمه الله میگوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: هركس، دينش را تغيير داد، او را بكشيد. واهل علم بر وجوب قتل مرتد اجماع دارند و از ابوبکر و عمر و عثمان و علی و معاذ و ابوموسی و ابن عباس و خالد و دیگران (رضی الله عنهم) روایت شده است و آن را انکار نکرده اند پس بنابراین اجماع صورت گرفته است[/FONT].
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]این دو حدیث هم مثل احادیث قبل هستند به خصوص در موردی گمان نمیکنم یافت شود که حکم توسط خود نبی اکرم اجرا شده باشد هر چه هست می گوینده نی اینگونه فرموده بود پس اینگونه عمل کنیم . ایا موردی هست که خود نبی این کار را انجام داده باشند؟؟[/FONT]
[FONT=&quot]شما فرموده اید: " وقتی که مبادی و اصول و روش معرفتی قرآن ،آشکارا آزادی دینداری را تأیید می نماید و آن را با ضمانت و تعهدهایی احاطه داده، و سزا و مجازات کافرو مرتد را خاص خداوند دانسته و آن را به آخرت حوالت کرده، دیگر از سنت انتظار نمی رود که خلاف آن را بیاورد. خصوصاً این که این موضوع تنها یک یا دو آیه بدان نپرداخته ، قریب 200آیه واضح و به طور شفاف بر آزادی دینداری تأکید می نماید[/FONT]."
[FONT=&quot]درست است که مجازات را خداوند تعیین میکند اما اجرای بعضی از حدود الهی در دنیا صورت میگیرد مانند حد شراب خواری، حد دزدی، حد زنا و ... که یکی از این حدود نیز حد ارتداد است که پیامبر علیه الصلاة و السلام صریحا آن را بیان کرده اند و ما در هیچ جای قرآن نداریم که خلاف این دستور باشد.خداوند حد شراب را در قرآن بیان نفرموده و بلکه پیامبر صلى الله عليه وسلم آن را بیان کرده اند و همانطور که می دانیم مجازات هم دست خداوند است. آیا می توان گفت که حد شرابی که پیامبر صلى الله عليه وسلم آن را بیان کرده اند خلاف قرآن است (نعوذ بالله)؟؟[/FONT]
[FONT=&quot]در پاسخ میگویم که حدیث و روایت در جایی کاربرد دارد که حکم از قران استخراج نشود و ناچارا به سراغ روایت برویم . اما چیزی را که قران بیان فرموده است به نظر من اگر چه با احادیث مطابقت نداشته باشد ولی باز حکم قران ارجعیت دارد [/FONT]
[FONT=&quot]آنجا که خداند فرموده "لا اکراه فی الدین" منظور این است قبول دین اسلام اجباری نیست و کاملا اختیاری است ولی اگر دین اسلام را قبول کردی دیگر حق نداری از دین برگردی. الله می فرماید[/FONT]:
{[FONT=&quot]وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُوْلَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ} [البقرة (217[/FONT])]
[FONT=&quot]و كسي كه از شما از آئين خود برگردد و در حال كفر بميرد، چنين كساني اعمالشان در دنيا و آخرت بر باد مي رود، و ايشان ياران آتش (دوزخ) مي باشند و در آن جاويدان مي مانند[/FONT].
[FONT=&quot]ایه ای که فرمودید فقط بحث عقاب اخرت هست و نگفته که مثلا باید مرتد را بکشید مانند کسی که فرضا روزه نمیگیرد گناه میکند اما نمیبایست ایشان را اعدام کرد یا مجازات کرد [/FONT]
[FONT=&quot]و همچنین میفرماید[/FONT]:
[FONT=&quot]كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ قَوْماً كَفَرُواْ بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُواْ أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ(سوره آل عمران آيه 86[/FONT])
[FONT=&quot]چگونه خداوند گروهي را رهنموني مي كند كه بعد از ايمانشان و بعد از آن كه گواهي دادند به اين كه پيغمبر بر حق است و معجزات و دلائل روشني براي آنان (بر حقّانيّت محمّد) بيامد، كافر شدند؟ و خدا گروه ستمكاران را هدايت نخواهد كرد[/FONT].
[FONT=&quot]این ایه هم مثله ایه قبل است [/FONT]
[FONT=&quot]این آیات نشان از خشم و غضب الله از ارتداد است. آیا میتوان گفت که خداوند به مسلمین اجازه داده که بعد از اسلام هر دینی را بخواهند میتوانند انتخاب کنند؟؟؟[/FONT]
[FONT=&quot]خداوند انسان را مختار افریده اگر به اجبار قرار بود از یک دین به دین دیگر بروند یا نروند دیگر گناه و ثواب مهنایی نداشت .لذا اگر چه خداوند از این کار ناراضی است ولی باز هم در قران حکم به کشتن مرتد نکرده است .[/FONT]
[FONT=&quot]شما روایاتی را آورده اید مبنی بر اینکه در زمان پیامبر علیه الصلاة و السلام هیچکس به علت ارتداد کشته نشده است که این روایات باید از نظر سندی بررسی شوند و صحت و ضعف آنها مشخص شود[/FONT]. [FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]و شاید قوت ان مشخص شود .و همچنین ضعف روایات شما هم باید مشخص شود [/FONT]
[FONT=&quot]شما در مقابل دلایل مبنی بر قتل مرتد چه توجیهی دارید؟[/FONT]
[FONT=&quot]و بالعکس شما ...[/FONT]
[FONT=&quot]آیا میتوان روایاتی که شما آورده اید را بر احادیث صحیح ترجیح داد؟[/FONT]
[FONT=&quot]ایا شما میتواند روایاتی را که اورده اید بر قران و سیره نبی ترجیح دهید؟[/FONT]
[FONT=&quot]نظر شما در مورد اجماع امت در این زمینه چیست؟[/FONT]
[FONT=&quot]اجماع و اتحاد قطعا موجب وحد است ولاکن نقد و بررسی هم گناه نیست[/FONT]
[FONT=&quot]چون شما سخنی از امام شافعی رحمه الله را آورده بنده نیز سخن ایشان را در کتاب "الام" که حکم مرتد را قتل دانسته اند برایتان می آورم[/FONT] :
[FONT=&quot]قَالَ الشّاَفعيُّ : رَحِمَهُ اللَّهُ وَسَوَاءٌ كَثُرَ ذلك منه حتى يَكُونَ مَرَّةً بَعْدَ مَرَّةٍ أو مِرَارًا أو قَلَّ في حَقْنِ الدَّمِ وَإِيجَابُ حُكْمِ الإِيمَانِ له في الظَّاهِرِ إلاَّ أَنِّي أَرَى إذَا فَعَلَ هذا مَرَّةً بَعْدَ أُخْرَى أَنْ يُعَزَّرَ وَسَوَاءٌ كان مَوْلُودًا على الإِسْلاَمِ ثُمَّ ارْتَدَّ بَعْدُ عن الإِسْلاَمِ أو كان مُشْرِكًا فَأَسْلَمَ ثُمَّ ارْتَدَّ بَعْدَ الإِسْلاَمِ وَسَوَاءٌ ارْتَدَّ إلَى يَهُودِيَّةٍ أو نَصْرَانِيَّةٍ أو مَجُوسِيَّةٍ أو جَحْدٍ وَتَعْطِيلٍ وَدِينٍ لاَ يُظْهِرُهُ فَمَتَى أَظْهَرَ الإِسْلاَمَ في أَيِّ هذه الأَحْوَالِ كان وَإِلَى أَيِّ هذه الأَدْيَانِ صَارَ حُقِنَ دَمُهُ وَحُكِمَ له حُكْمُ الإِسْلاَمِ وَمَتَى أَقَامَ على الْكُفْرِ في أَيِّ هذه الأَحْوَالِ كان وَإِلَى أي هذه الأَدْيَانِ صَارَ اُسْتُتِيبَ فَإِنْ أَظْهَرَ التَّوْبَةَ حُكِمَ له حُكْمُ الإِسْلاَمِ وَإِنْ امْتَنَعَ منها وَأَقَامَ على الْكُفْرِ قُتِلَ مَكَانُهُ سَاعَةَ يَأْبَى إظْهَارَ الإِيمَانِ[/FONT].[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]در این متن " قال نبی" را نیافتم ؟؟؟[/FONT]
 

abdollah

Well-known member
تاریخ ثبت‌نام
24/3/13
نوشته‌ها
50
پسندها
0
این حکم طبق دلایل صحیح و صریح از از سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم است که هیچ شکی در آن نیست و همه امت بر آن اجماع دارند.
اجماع ندارند چون بنده به نقل از مقاله ای این رو بیان کردم

اگر اجماع ندارند شما نظریات اصحابی که با این حکم مخالف هستند را بیاورید

أولها: حديث عبد الله بن مسعود رضي الله عنه، قَال: قال: رسول الله صلى الله عليه وسلم (لا يحل دم امرئ مسلم يشهد أن لا إله إلا الله وأني رسول الله إلا بإحدى ثلاث النفس بالنفس والثيب الزاني والمفارق لدينه التارك للجماعة) بخاري (6878) و مسلم (1676)
«ريختن خون مسلمان كه به توحيد و رسالت اقرار دارد وقتى حلال مى شود كه بعد از ازدواج مرتكب زنا شود، يا شخصى را بناحق بكشد يا اينكه دينش را تغيير داده و از جماعت مسلمين خارج شود».
بنده سند به نقل از پیامبر رو میپذیرم نه نظر و فتوای شخص این عالم گران قدر ایشون می بایثست حدیث صحیح از نبی اکرم بیان کنند

دوست عزیز اگه کمی بیشتر به متن روایت دقت میکردید متوجه می شدید که این حدیث از خود پیامبر صلی الله علیه و سلم است و نوشته :"قال رسول الله صلى الله عليه وسلم (لا يحل دم امرئ مسلم يشهد أن لا إله إلا الله وأني رسول الله إلا بإحدى ثلاث النفس بالنفس والثيب الزاني والمفارق لدينه التارك للجماعة)" یعنی خود ایشان فرموده اند: «ريختن خون مسلمان كه به توحيد و رسالت اقرار دارد وقتى حلال مى شود كه بعد از ازدواج مرتكب زنا شود، يا شخصى را بناحق بكشد يا اينكه دينش را تغيير داده و از جماعت مسلمين خارج شود» و نظر و فتوای کس دیگری را ننوشتم. ضمنا اگر به آدرس ها دقت میکردین میدیدین که روایت از بخاری و مسلم رحمهما الله است و به اتفاق اهل سنت این حدیث صحیح است و جای هیچ شکی ندارد.

ثانيها: حديث: عكرمة أن عليا رضي الله عنه حرق قوما فبلغ بن عباس فقال: "لو كنت أنا لم أحرقهم لأن النبي صلى الله عليه وسلم قال: (لا تعذبوا بعذاب الله) ولقتلتهم كما قال النبي صلى الله عليه وسلم (من بدل دينه فاقتلوه) صحيح البخاري رقم(3017) (3/1098)
از ابن عباس رضي الله عنهما روايت است كه به ايشان، اطلاع دادند كه علي بن ابي طالب - رضي الله عنه - عده اي (از مرتدين) را سوزانده است. ابن عباس رضي الله عنهما گفت: اگر من (بجاي او) مي بودم، آنها را نمي سوزاندم. زيرا نبي اكرم - صلى الله عليه وسلم - فرمود: «مردم را با عذاب خدا (آتش) عذاب ندهيد». بلكه آنها را مي كشتم همانطور كه رسول اكرم - صلى الله عليه وسلم - فرمود: «هركس، دينش را تغيير داد، او را بكشيد».
شما فرمودید "به ايشان، اطلاع دادند كه علي بن ابي طالب - رضي الله عنه - عده اي (از مرتدين) را سوزانده است." چه کسی اطلاع داد آیا چند و چون اطلاع دهنده مشخص است ؟؟ آیا مرتدین فقط از دین برگشته بودند یا احمال دیگر مثل محاربه هم انجام داده بودند؟؟
بنده معتقدم مرتد محارب میبایست مجارات قتل شوند.

در این حدیث نیز نوشته شده که " أن عليا رضي الله عنه حرق قوما" یعنی خود حضرت علی رضی الله عنه گروهی (از مرتدین) را سوزانده اند و سپس این خبر به ابن عباس رضی الله عنهما رسیده است. یعنی این واقعه اتفاق افتاده و جای تردید وجود ندارد که حال ما بخواهیم فرد خبر دهنده به ابن عباس رضی الله عنهما را بررسی بکنیم. البته شاهد صریحتر قول خود پیامبر صلى الله عليه وسلم است که فرمده اند: (من بدل دينه فاقتلوه) یعنی «هركس، دينش را تغيير داد، او را بكشيد». این روایت هم در صحیح بخاری است و از نظر سندی اشکالی ندارد و همانطور که میبینید پیامبر صلى الله عليه وسلم برای کشتن فرد مرتد هیچ شرطی مثل محاربه را نگذاشته اند و به طور مطلق این حکم را داده اند. آیا دلیل واضحتر و صرحتر از این می خواهید؟؟!

ثالثها: ومن أصرح الأدلة في ذلك، التنصيص على قتل الرجل والمرأة المرتدين، كما وقع في بعض الروايات في حديث معاذ عندما أرسله النبي صلى الله عليه وسلم إلى اليمن.. وقال له: ( أيما رجل ارتد عن الإسلام فادعه فإن عاد وإلا فاضرب عنقه، وأيما امرأة ارتدت عن الإسلام فادعها، فإن عادت وإلا فاضرب عنقها).. ذكر هذه الرواية الحافظ في فتح الباري وحسنها. فتح الباري (12/272)
حديثي از معاذ نقل شده است كه حافظ (ابن حجر) آن را حسن دانسته است كه او گفته است: وقتي كه پيامبرصلی الله علیه و سلم مرا به يمن فرستاد فرمود: «هر مردي كه از اسلام برگشت و مرتد شد، او را مجدداً به اسلام بخوان، اگر به اسلام برگشت چه بهتر والا گردنش را بزن و هر زني كه از اسلام برگشت و مرتد شد او را مجدداً به اسلام دعوت كن اگرقبول كرد و به اسلام برگشت چه بهتر والا گردنش را بزن».
رابعها: حديث جابر أن امرأة يقال لها أم مروان ارتدت عن الإسلام، فأمر النبي صلى الله عليه وسلم أن يعرض عليها الإسلام فإن رجعت وإلا قتلت. [سنن الدارقطني (3/118) وسنن البيهقي الكبرى (8/203)]
از جابر روايت است كه زني بنام «ام مروان» مرتد شد پيامبر صلى الله عليه وسلم دستور داد كه اسلام را بروي عرضه كنند، اگرتوبه كرد و پشيمان شد و به اسلام برگشت چه بهتر والا بايستي كشته شود.
قطعا با ید دقیقا ماجرا و چند و چون اعمال ام مروان و اهل یمن و به خصوص افرادی که دستور داده شده که اینگونه با ایشان برخورد شود بررسی شود چون ممکن است در کنار ارتداد مثلا محاربه یا اعمال دیگر هم انجام داده باشند . به خصوص که در موارد دیگر برخورد پیامبر با گروهی از مرتدید نرم تر بوده است .

در این احادیث هم شرط محاربه برای کشتن مرتد گذاشته نشده. شما که این همه اصرار بر شرط محاربه دارید باید دلیلی صریح از پیامبر صلى الله عليه وسلم بیاورید که محاربه را شرط قتل مرتد قرار داداه باشند.

خامسها: فعل الصحابيين الجليلين: أبي موسى الأشعري، ومعاذ بن جبل وقد صرح فيه معاذ بن جبل أنه قضاء الله ورسوله.
كما روى ذلك أبو موسى وفيه: (اذهب أنت يا أبا موسى أو يا عبد الله بن قيس إلى اليمن ثم أتبعه معاذ بن جبل فلما قدم عليه ألقى له وسادة قال أنزل وإذا رجل عنده موثق قال ما هذا قال كان يهوديا فأسلم ثم تهود قال اجلس قال لا أجلس حتى يقتل قضاء الله ورسوله ثلاث مرات فأمر به فقتل) [صحيح البخاري (6/ 2537) وصحيح مسلم (صحيح مسلم (3/1456) قال الحافظ رحمه الله: "وبين أبو داود في روايته أنهما كررا القول أبو موسى يقول اجلس ومعاذ يقول لا أجلس. فتح الباري (12/274)]
روایتی که در آن ذکر شده: « گفت: اى ابو موسى! يا گفت: اى عبدالله بن قيس! شما به يمن برويد». سپس معاذ بن جبل را به دنبال ابو موسى به يمن فرستاد، وقتى معاذ به نزد ابو موسى آمد، ابو موسى بالشى را برايش انداخت و گفت: بر آن بنشين، معاذ - رضي الله عنه - ديد كه يك نفر در نزد ابو موسى دست و پايش بسته شده است، معاذ پرسيد: اين مرد كيست؟ ابو موسى گفت: اين قبلاً يهودى بوده و مسلمان شده و مجدّداً به دين يهود برگشته است، ابو موسى - رضي الله عنه - به معاذ گفت: بنشين، معاذ - رضي الله عنه - گفت: قسم به خدا تا كشته نشود نمى نشينم، حكم خدا و رسول خدا بايد اجرا شود، سه بار اين جملات را تكرار كرد، دستور داد و يهودى كشته شد.»
قال ابن قدامة رحمه الله: "وقال النبي صلى الله عليه وسلم من بدل دينه فاقتلوه، وأجمع أهل العلم على وجوب قتل المرتد، وروي ذلك عن أبي بكر وعمر وعثمان وعلي ومعاذ وأبي موسى وابن عباس وخالد وغيرهم، ولم ينكر ذلك فكان إجماعا" [المغني (9/16)]
ابن قدامة رحمه الله میگوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: هركس، دينش را تغيير داد، او را بكشيد. واهل علم بر وجوب قتل مرتد اجماع دارند و از ابوبکر و عمر و عثمان و علی و معاذ و ابوموسی و ابن عباس و خالد و دیگران (رضی الله عنهم) روایت شده است و آن را انکار نکرده اند پس بنابراین اجماع صورت گرفته است.
این دو حدیث هم مثل احادیث قبل هستند به خصوص در موردی گمان نمیکنم یافت شود که حکم توسط خود نبی اکرم اجرا شده باشد هر چه هست می گوینده نی اینگونه فرموده بود پس اینگونه عمل کنیم . ایا موردی هست که خود نبی این کار را انجام داده باشند؟؟

مگر قول پیامبر صلى الله عليه وسلم برای شما حجت نیست؟ به اتفاق امت هم قول پیامبر صلى الله عليه وسلم و هم فعل و هم تقریر ایشان حجت است. همانطور که می بینید ابن قدامة رحمه الله اجماع اهل علم بر قتل مرتد را نقل کرده اند.

شما فرموده اید: " وقتی که مبادی و اصول و روش معرفتی قرآن ،آشکارا آزادی دینداری را تأیید می نماید و آن را با ضمانت و تعهدهایی احاطه داده، و سزا و مجازات کافرو مرتد را خاص خداوند دانسته و آن را به آخرت حوالت کرده، دیگر از سنت انتظار نمی رود که خلاف آن را بیاورد. خصوصاً این که این موضوع تنها یک یا دو آیه بدان نپرداخته ، قریب 200آیه واضح و به طور شفاف بر آزادی دینداری تأکید می نماید."
درست است که مجازات را خداوند تعیین میکند اما اجرای بعضی از حدود الهی در دنیا صورت میگیرد مانند حد شراب خواری، حد دزدی، حد زنا و ... که یکی از این حدود نیز حد ارتداد است که پیامبر علیه الصلاة و السلام صریحا آن را بیان کرده اند و ما در هیچ جای قرآن نداریم که خلاف این دستور باشد.خداوند حد شراب را در قرآن بیان نفرموده و بلکه پیامبر صلى الله عليه وسلم آن را بیان کرده اند و همانطور که می دانیم مجازات هم دست خداوند است. آیا می توان گفت که حد شرابی که پیامبر صلى الله عليه وسلم آن را بیان کرده اند خلاف قرآن است (نعوذ بالله)؟؟
در پاسخ میگویم که حدیث و روایت در جایی کاربرد دارد که حکم از قران استخراج نشود و ناچارا به سراغ روایت برویم . اما چیزی را که قران بیان فرموده است به نظر من اگر چه با احادیث مطابقت نداشته باشد ولی باز حکم قران ارجعیت دارد

سنت پیامبر صلى الله عليه وسلم مبین قرآن است و در هیچ موردی سنت صحیح پیامبر صلى الله عليه وسلم با قرآن مخالفت ندارد و اگر حدیثی یافت شود که با قرآن متضاد به نظر آید یا حدیث ضعیف است یا ما متوجه منظور قرآن یا حدیث نشده ایم. ضمنا شما بفرمایید که حکم قتل مرتد با کدام آیه قرآن مخالف است که می گویید اگر احادیث با قرآن مطابقت نداشته باشد حکم قرآن ارجحیت دارد؟

آنجا که خداند فرموده "لا اکراه فی الدین" منظور این است قبول دین اسلام اجباری نیست و کاملا اختیاری است ولی اگر دین اسلام را قبول کردی دیگر حق نداری از دین برگردی. الله می فرماید:
{وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُوْلَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ} [البقرة (217)]
و كسي كه از شما از آئين خود برگردد و در حال كفر بميرد، چنين كساني اعمالشان در دنيا و آخرت بر باد مي رود، و ايشان ياران آتش (دوزخ) مي باشند و در آن جاويدان مي مانند.
ایه ای که فرمودید فقط بحث عقاب اخرت هست و نگفته که مثلا باید مرتد را بکشید مانند کسی که فرضا روزه نمیگیرد گناه میکند اما نمیبایست ایشان را اعدام کرد یا مجازات کرد
و همچنین میفرماید:
كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ قَوْماً كَفَرُواْ بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُواْ أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ(سوره آل عمران آيه 86)
چگونه خداوند گروهي را رهنموني مي كند كه بعد از ايمانشان و بعد از آن كه گواهي دادند به اين كه پيغمبر بر حق است و معجزات و دلائل روشني براي آنان (بر حقّانيّت محمّد) بيامد، كافر شدند؟ و خدا گروه ستمكاران را هدايت نخواهد كرد.
این ایه هم مثله ایه قبل است

عجله کردین! این دو آیه را دلیل برای جمله بعدی خود آورده ام

این آیات نشان از خشم و غضب الله از ارتداد است. آیا میتوان گفت که خداوند به مسلمین اجازه داده که بعد از اسلام هر دینی را بخواهند میتوانند انتخاب کنند؟؟؟
خداوند انسان را مختار افریده اگر به اجبار قرار بود از یک دین به دین دیگر بروند یا نروند دیگر گناه و ثواب مهنایی نداشت .لذا اگر چه خداوند از این کار ناراضی است ولی باز هم در قران حکم به کشتن مرتد نکرده است .

بنده هم نگفتم که جبری بر انسان در اختیار دین است. خداوند از خوردن شراب ناراضی است ولی حد دنیوی اش را در قرآن بیان نکرده و پیامبر آن را بیان کرده اند. آیا این دلیل می شود که شرابخوار نباید حد زده شود؟؟ قطعا نه! حکم اتداد هم همینگونه است؛ خداوند حکم دنیوی اش را در قرآن بیان نفرموده و پیامبر آن را بیان کرده اند. بنابراین مرتد طبق دستور پیامبر که همان دستور خداوند است، کشته می شود.

شما روایاتی را آورده اید مبنی بر اینکه در زمان پیامبر علیه الصلاة و السلام هیچکس به علت ارتداد کشته نشده است که این روایات باید از نظر سندی بررسی شوند و صحت و ضعف آنها مشخص شود.
و شاید قوت ان مشخص شود .و همچنین ضعف روایات شما هم باید مشخص شود

"شاید" که نشد جواب! شما باید صحت روایات خود را تحقیق کرده و مشخص کنید. در بین دلایلی که بنده ارائه دادم 3 مورد از آنها از بخاری یا مسلم یا از هردوی آنهاست که به اتفاق اهل سنت از نظر سندی کاملا صحیح هستند و حکم قتل مرتد را اثبات می کنند. اما دلایل شما چطور...؟

شما در مقابل دلایل مبنی بر قتل مرتد چه توجیهی دارید؟

منتظر توجیهتان هستم. شما هم هرموقع صحت ادله خود را اثبات کردید اگر بنده جوابی داشته باشم خواهم گفت ان شاء الله...

آیا میتوان روایاتی که شما آورده اید را بر احادیث صحیح ترجیح داد؟
ایا شما میتواند روایاتی را که اورده اید بر قران و سیره نبی ترجیح دهید؟

روایاتی که بنده نوشته ام هیچ مخالفت و تناقضی با قرآن ندارند. اگر دارند شما بفرمایید که با کدام آیه در تناقض است. تا به حال که هیچ آیه ای ذکر نکرده اید! در مورد سیره نبوی هم باید صحت روایتتان را اثبات کنید.

نظر شما در مورد اجماع امت در این زمینه چیست؟
اجماع و اتحاد قطعا موجب وحد است ولاکن نقد و بررسی هم گناه نیست

موافقم با شما

چون شما سخنی از امام شافعی رحمه الله را آورده بنده نیز سخن ایشان را در کتاب "الام" که حکم مرتد را قتل دانسته اند برایتان می آورم :
قَالَ الشّاَفعيُّ : رَحِمَهُ اللَّهُ وَسَوَاءٌ كَثُرَ ذلك منه حتى يَكُونَ مَرَّةً بَعْدَ مَرَّةٍ أو مِرَارًا أو قَلَّ في حَقْنِ الدَّمِ وَإِيجَابُ حُكْمِ الإِيمَانِ له في الظَّاهِرِ إلاَّ أَنِّي أَرَى إذَا فَعَلَ هذا مَرَّةً بَعْدَ أُخْرَى أَنْ يُعَزَّرَ وَسَوَاءٌ كان مَوْلُودًا على الإِسْلاَمِ ثُمَّ ارْتَدَّ بَعْدُ عن الإِسْلاَمِ أو كان مُشْرِكًا فَأَسْلَمَ ثُمَّ ارْتَدَّ بَعْدَ الإِسْلاَمِ وَسَوَاءٌ ارْتَدَّ إلَى يَهُودِيَّةٍ أو نَصْرَانِيَّةٍ أو مَجُوسِيَّةٍ أو جَحْدٍ وَتَعْطِيلٍ وَدِينٍ لاَ يُظْهِرُهُ فَمَتَى أَظْهَرَ الإِسْلاَمَ في أَيِّ هذه الأَحْوَالِ كان وَإِلَى أَيِّ هذه الأَدْيَانِ صَارَ حُقِنَ دَمُهُ وَحُكِمَ له حُكْمُ الإِسْلاَمِ وَمَتَى أَقَامَ على الْكُفْرِ في أَيِّ هذه الأَحْوَالِ كان وَإِلَى أي هذه الأَدْيَانِ صَارَ اُسْتُتِيبَ فَإِنْ أَظْهَرَ التَّوْبَةَ حُكِمَ له حُكْمُ الإِسْلاَمِ وَإِنْ امْتَنَعَ منها وَأَقَامَ على الْكُفْرِ قُتِلَ مَكَانُهُ سَاعَةَ يَأْبَى إظْهَارَ الإِيمَانِ.
در این متن " قال نبی" را نیافتم ؟؟؟

این نقل را صرفا برای این آورده ام که نظر امام شافعی رحمه الله را در مورد حکم قتل مرتد بیان کنم. این هم جمله از همان کتاب الام که امام شافعی رحمه الله در آن به حدیث پیامبر صلی الله علیه و سلم استدلال کرده اند:

فإذا أَبَى الرَّجُلُ أو الْمَرْأَةُ الْمُرْتَدَّانِ الرُّجُوعَ إلَى الْإِيمَانِ قُتِلَ مَكَانَهُ لِأَنَّ النبي صلى اللَّهُ عليه وسلم لَمَّا قال من بَدَّلَ دِينَهُ فَاقْتُلُوهُ وقال فِيمَا يَحِلُّ الدَّمُ كُفْرٌ بَعْدَ إيمَانٍ كانت الْغَايَةُ التي دَلَّ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم على أَنْ يُقْتَلَ فيها الْمُرْتَدُّ أَنْ يَمْتَنِعَ من الْإِيمَانِ

 
آخرین ویرایش:

mahan-geo

کاربر ویژه انجمن
تاریخ ثبت‌نام
1/1/70
نوشته‌ها
810
پسندها
1
اگر اجماع ندارند شما نظریات اصحابی که با این حکم مخالف هستند را بیاورید
مجموعه روایاتی دال بر عمل پیامبر و محققان امروزی مه در مقاله اول بیان شده


أولها: حديث عبد الله بن مسعود رضي الله عنه، قَال: قال: رسول الله صلى الله عليه وسلم (لا يحل دم امرئ مسلم يشهد أن لا إله إلا الله وأني رسول الله إلا بإحدى ثلاث النفس بالنفس والثيب الزاني والمفارق لدينه التارك للجماعة) بخاري (6878) و مسلم (1676)
«ريختن خون مسلمان كه به توحيد و رسالت اقرار دارد وقتى حلال مى شود كه بعد از ازدواج مرتكب زنا شود، يا شخصى را بناحق بكشد يا اينكه دينش را تغيير داده و از جماعت مسلمين خارج شود».
بنده سند به نقل از پیامبر رو میپذیرم نه نظر و فتوای شخص این عالم گران قدر ایشون می بایثست حدیث صحیح از نبی اکرم بیان کنند

دوست عزیز اگه کمی بیشتر به متن روایت دقت میکردید متوجه می شدید که این حدیث از خود پیامبر صلی الله علیه و سلم است و نوشته :"قال رسول الله صلى الله عليه وسلم (لا يحل دم امرئ مسلم يشهد أن لا إله إلا الله وأني رسول الله إلا بإحدى ثلاث النفس بالنفس والثيب الزاني والمفارق لدينه التارك للجماعة)" یعنی خود ایشان فرموده اند: «ريختن خون مسلمان كه به توحيد و رسالت اقرار دارد وقتى حلال مى شود كه بعد از ازدواج مرتكب زنا شود، يا شخصى را بناحق بكشد يا اينكه دينش را تغيير داده و از جماعت مسلمين خارج شود» و نظر و فتوای کس دیگری را ننوشتم. ضمنا اگر به آدرس ها دقت میکردین میدیدین که روایت از بخاری و مسلم رحمهما الله است و به اتفاق اهل سنت این حدیث صحیح است و جای هیچ شکی ندارد.
حق با شماست من یه کم حواس پرت هستم دوست عزیز ولی تعارض ان با سایر مواردو روایات هم وجود دارد


ثانيها: حديث: عكرمة أن عليا رضي الله عنه حرق قوما فبلغ بن عباس فقال: "لو كنت أنا لم أحرقهم لأن النبي صلى الله عليه وسلم قال: (لا تعذبوا بعذاب الله) ولقتلتهم كما قال النبي صلى الله عليه وسلم (من بدل دينه فاقتلوه) صحيح البخاري رقم(3017) (3/1098)
از ابن عباس رضي الله عنهما روايت است كه به ايشان، اطلاع دادند كه علي بن ابي طالب - رضي الله عنه - عده اي (از مرتدين) را سوزانده است. ابن عباس رضي الله عنهما گفت: اگر من (بجاي او) مي بودم، آنها را نمي سوزاندم. زيرا نبي اكرم - صلى الله عليه وسلم - فرمود: «مردم را با عذاب خدا (آتش) عذاب ندهيد». بلكه آنها را مي كشتم همانطور كه رسول اكرم - صلى الله عليه وسلم - فرمود: «هركس، دينش را تغيير داد، او را بكشيد».
شما فرمودید "به ايشان، اطلاع دادند كه علي بن ابي طالب - رضي الله عنه - عده اي (از مرتدين) را سوزانده است." چه کسی اطلاع داد آیا چند و چون اطلاع دهنده مشخص است ؟؟ آیا مرتدین فقط از دین برگشته بودند یا احمال دیگر مثل محاربه هم انجام داده بودند؟؟
بنده معتقدم مرتد محارب میبایست مجارات قتل شوند.

در این حدیث نیز نوشته شده که " أن عليا رضي الله عنه حرق قوما" یعنی خود حضرت علی رضی الله عنه گروهی (از مرتدین) را سوزانده اند و سپس این خبر به ابن عباس رضی الله عنهما رسیده است. یعنی این واقعه اتفاق افتاده و جای تردید وجود ندارد که حال ما بخواهیم فرد خبر دهنده به ابن عباس رضی الله عنهما را بررسی بکنیم.
خب فرد خبر دهنده مجهول است این واقعه هم یک خبر هست ایا راوی خبر نباشد معلوم باشد


البته شاهد صریحتر قول خود پیامبر صلى الله عليه وسلم است که فرمده اند: (من بدل دينه فاقتلوه) یعنی «هركس، دينش را تغيير داد، او را بكشيد».
لا اکراه فی الدین در قران امده . حال بین قران و یک روایت تعارض ایجاد شده باید کدام رو مورد رو قبول کنیم ؟ قران اصالت بیشتری دارد یا حدیث ؟


این روایت هم در صحیح بخاری است و از نظر سندی اشکالی ندارد و همانطور که میبینید پیامبر صلى الله عليه وسلم برای کشتن فرد مرتد هیچ شرطی مثل محاربه را نگذاشته اند و به طور مطلق این حکم را داده اند. آیا دلیل واضحتر و صرحتر از این می خواهید؟؟!
ولی در عمل مرتد محارب رو مجازات میکردند و عده ای از مرتدین غیر محارب رو اعدام نکردند . قول نبی رو عمل ایشون واضح و مبین میکند



ثالثها: ومن أصرح الأدلة في ذلك، التنصيص على قتل الرجل والمرأة المرتدين، كما وقع في بعض الروايات في حديث معاذ عندما أرسله النبي صلى الله عليه وسلم إلى اليمن.. وقال له: ( أيما رجل ارتد عن الإسلام فادعه فإن عاد وإلا فاضرب عنقه، وأيما امرأة ارتدت عن الإسلام فادعها، فإن عادت وإلا فاضرب عنقها).. ذكر هذه الرواية الحافظ في فتح الباري وحسنها. فتح الباري (12/272)
حديثي از معاذ نقل شده است كه حافظ (ابن حجر) آن را حسن دانسته است كه او گفته است: وقتي كه پيامبرصلی الله علیه و سلم مرا به يمن فرستاد فرمود: «هر مردي كه از اسلام برگشت و مرتد شد، او را مجدداً به اسلام بخوان، اگر به اسلام برگشت چه بهتر والا گردنش را بزن و هر زني كه از اسلام برگشت و مرتد شد او را مجدداً به اسلام دعوت كن اگرقبول كرد و به اسلام برگشت چه بهتر والا گردنش را بزن».

به نظر من باید دقیقا مشخص بشه که ماجرای یمن چه بوده چون اثبات شی نفی ماعدا نمیکند


رابعها: حديث جابر أن امرأة يقال لها أم مروان ارتدت عن الإسلام، فأمر النبي صلى الله عليه وسلم أن يعرض عليها الإسلام فإن رجعت وإلا قتلت. [سنن الدارقطني (3/118) وسنن البيهقي الكبرى (8/203)]
از جابر روايت است كه زني بنام «ام مروان» مرتد شد پيامبر صلى الله عليه وسلم دستور داد كه اسلام را بروي عرضه كنند، اگرتوبه كرد و پشيمان شد و به اسلام برگشت چه بهتر والا بايستي كشته شود.
قطعا با ید دقیقا ماجرا و چند و چون اعمال ام مروان و اهل یمن و به خصوص افرادی که دستور داده شده که اینگونه با ایشان برخورد شود بررسی شود چون ممکن است در کنار ارتداد مثلا محاربه یا اعمال دیگر هم انجام داده باشند . به خصوص که در موارد دیگر برخورد پیامبر با گروهی از مرتدید نرم تر بوده است .

در این احادیث هم شرط محاربه برای کشتن مرتد گذاشته نشده. شما که این همه اصرار بر شرط محاربه دارید باید دلیلی صریح از پیامبر صلى الله عليه وسلم بیاورید که محاربه را شرط قتل مرتد قرار داداه باشند.
به نظر من مقاله اولی توضیح این مبحث را دال بر عمل نبی داده است که چه سیره ای داشتند


خامسها: فعل الصحابيين الجليلين: أبي موسى الأشعري، ومعاذ بن جبل وقد صرح فيه معاذ بن جبل أنه قضاء الله ورسوله.
كما روى ذلك أبو موسى وفيه: (اذهب أنت يا أبا موسى أو يا عبد الله بن قيس إلى اليمن ثم أتبعه معاذ بن جبل فلما قدم عليه ألقى له وسادة قال أنزل وإذا رجل عنده موثق قال ما هذا قال كان يهوديا فأسلم ثم تهود قال اجلس قال لا أجلس حتى يقتل قضاء الله ورسوله ثلاث مرات فأمر به فقتل) [صحيح البخاري (6/ 2537) .
.
.0
عن أبي بكر وعمر وعثمان وعلي ومعاذ وأبي موسى وابن عباس وخالد وغيرهم، ولم ينكر ذلك فكان إجماعا" [المغني (9/16)]
ابن قدامة رحمه الله میگوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: هركس، دينش را تغيير داد، او را بكشيد. واهل علم بر وجوب قتل مرتد اجماع دارند و از ابوبکر و عمر و عثمان و علی و معاذ و ابوموسی و ابن عباس و خالد و دیگران (رضی الله عنهم) روایت شده است و آن را انکار نکرده اند پس بنابراین اجماع صورت گرفته است.
این دو حدیث هم مثل احادیث قبل هستند به خصوص در موردی گمان نمیکنم یافت شود که حکم توسط خود نبی اکرم اجرا شده باشد هر چه هست می گوینده نی اینگونه فرموده بود پس اینگونه عمل کنیم . ایا موردی هست که خود نبی این کار را انجام داده باشند؟؟

مگر قول پیامبر صلى الله عليه وسلم برای شما حجت نیست؟ به اتفاق امت هم قول پیامبر صلى الله عليه وسلم و هم فعل و هم تقریر ایشان حجت است. همانطور که می بینید ابن قدامة رحمه الله اجماع اهل علم بر قتل مرتد را نقل کرده اند.
بله حجت هست ولی باید همه جوانب رو در نظر بگیریم یعنی عمل نبی در کنار قول وی مسائل رو بیشتر مشخص میکند به قول معروف یکی روایت است و یکی واقعه . واقعه به نظر من ارجعیت بر روایت دارد . مکنظورم از واقعه عملی یا چیزی که پیامبر عملا به ایشان پرداخته است . ولی روایت فقط نقل قول است

شما فرموده اید: " وقتی که مبادی و اصول و روش معرفتی قرآن ،آشکارا آزادی دینداری را تأیید می نماید و آن را با ضمانت و تعهدهایی احاطه داده، و سزا و مجازات کافرو مرتد را خاص خداوند دانسته و آن را به آخرت حوالت کرده، دیگر از سنت انتظار نمی رود که خلاف آن را بیاورد. خصوصاً این که این موضوع تنها یک یا دو آیه بدان نپرداخته ، قریب 200آیه واضح و به طور شفاف بر آزادی دینداری تأکید می نماید."
.
.


سنت پیامبر صلى الله عليه وسلم مبین قرآن است و در هیچ موردی سنت صحیح پیامبر صلى الله عليه وسلم با قرآن مخالفت ندارد و اگر حدیثی یافت شود که با قرآن متضاد به نظر آید یا حدیث ضعیف است یا ما متوجه منظور قرآن یا حدیث نشده ایم.
دقیقا برای احادیث این چنینی من هم چنین نظری دارم

ضمنا شما بفرمایید که حکم قتل مرتد با کدام آیه قرآن مخالف است که می گویید اگر احادیث با قرآن مطابقت نداشته باشد حکم قرآن ارجحیت دارد؟
آنجا که خداند فرموده "لا اکراه فی الدین" منظور این است قبول دین اسلام اجباری نیست و کاملا اختیاری است ولی اگر دین اسلام را قبول کردی دیگر حق نداری از دین برگردی. الله می فرماید:
{وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُوْلَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ} [البقرة (217)]
و كسي كه از شما از آئين خود برگردد و در حال كفر بميرد، چنين كساني اعمالشان در دنيا و آخرت بر باد مي رود، و ايشان ياران آتش (دوزخ) مي باشند و در آن جاويدان مي مانند.
ایه ای که فرمودید فقط بحث عقاب اخرت هست و نگفته که مثلا باید مرتد را بکشید مانند کسی که فرضا روزه نمیگیرد گناه میکند اما نمیبایست ایشان را اعدام کرد یا مجازات کرد
و همچنین میفرماید:
كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ قَوْماً كَفَرُواْ بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُواْ أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ .
.
.
.
بنده هم نگفتم که جبری بر انسان در اختیار دین است. خداوند از خوردن شراب ناراضی است ولی حد دنیوی اش را در قرآن بیان نکرده و پیامبر آن را بیان کرده اند. آیا این دلیل می شود که شرابخوار نباید حد زده شود؟؟ قطعا نه! حکم اتداد هم همینگونه است؛ خداوند حکم دنیوی اش را در قرآن بیان نفرموده و پیامبر آن را بیان کرده اند. بنابراین مرتد طبق دستور پیامبر که همان دستور خداوند است، کشته می شود.
اول اینکه اگر هر چیز در قران نبود دلیل نمیشود که ما حد یا مجازاتی برایش قائل شویم
دوم اینکه ارتداد یک فرایند فکری هست اگر شخصی از روی نیت پاک اشتباها به راه کج منحرف شود از روی وجدان انسانی و عقلانی دلیل بر مجازاتش نیست چون نه حقی را ضایع کرده و کسی را گمراه کرده پس مجازات مرتد یک عمل غیر عاقلانه است .
برخی از روایات هم که گفتم نشان دهنده سیره نبی هست .



شما روایاتی را آورده اید مبنی بر اینکه در زمان پیامبر علیه الصلاة و السلام هیچکس به علت ارتداد کشته نشده است که این روایات باید از نظر سندی بررسی شوند و صحت و ضعف آنها مشخص شود.
و شاید قوت ان مشخص شود .و همچنین ضعف روایات شما هم باید مشخص شود

"شاید" که نشد جواب! شما باید صحت روایات خود را تحقیق کرده و مشخص کنید. در بین دلایلی که بنده ارائه دادم 3 مورد از آنها از بخاری یا مسلم یا از هردوی آنهاست که به اتفاق اهل سنت از نظر سندی کاملا صحیح هستند و حکم قتل مرتد را اثبات می کنند. اما دلایل شما چطور...؟

بنده حدیث شناس نیستم و اون روایات رو چنان که مستحضر هستید به نقل از یک مقاله که یک نفر پژوهش گر به نام جابر علوانی بوده و فکر نمیکنم نقل قول از یک پزوهش گر ایرادی داشته باشه مگر اینکه کسی با دلیل محکم غلط بودن مدعای ایشون رو ثابت کنه


شما در مقابل دلایل مبنی بر قتل مرتد چه توجیهی دارید؟
و بالعکس شما ...

منتظر توجیهتان هستم. شما هم هرموقع صحت ادله خود را اثبات کردید اگر بنده جوابی داشته باشم خواهم گفت ان شاء الله...
آیا میتوان روایاتی که شما آورده اید را بر احادیث صحیح ترجیح داد؟
ایا شما میتواند روایاتی را که اورده اید بر قران و سیره نبی ترجیح دهید؟

روایاتی که بنده نوشته ام هیچ مخالفت و تناقضی با قرآن ندارند. اگر دارند شما بفرمایید که با کدام آیه در تناقض است.
وقتی میگیم لااکراه فی دین یعنی مردم اجبار ندارند و مختار هستند ولی هرگاه مجازات برای این کار در نظر گرفته شد یعنی دیگه مردم حق ندارند دین رو تغییر دهند لذا با ایه قران در تضاد میشود



تا به حال که هیچ آیه ای ذکر نکرده اید! در مورد سیره نبوی هم باید صحت روایتتان را اثبات کنید.
نظر شما در مورد اجماع امت در این زمینه چیست؟
اجماع و اتحاد قطعا موجب وحد است ولاکن نقد و بررسی هم گناه نیست

موافقم با شما
چون شما سخنی از امام شافعی رحمه الله را آورده بنده نیز سخن ایشان را در کتاب "الام" که حکم مرتد را قتل دانسته اند برایتان می آورم :
قَالَ الشّاَفعيُّ : رَحِمَهُ اللَّهُ وَسَوَاءٌ كَثُرَ ذلك منه حتى يَكُونَ مَرَّةً بَعْدَ مَرَّةٍ أو مِرَارًا أو قَلَّ في حَقْنِ الدَّمِ وَإِيجَابُ حُكْمِ الإِيمَانِ له في الظَّاهِرِ إلاَّ أَنِّي أَرَى إذَا فَعَلَ هذا مَرَّةً بَعْدَ أُخْرَى أَنْ يُعَزَّرَ وَسَوَاءٌ كان مَوْلُودًا على الإِسْلاَمِ ثُمَّ ارْتَدَّ بَعْدُ عن الإِسْلاَمِ أو كان مُشْرِكًا فَأَسْلَمَ ثُمَّ ارْتَدَّ بَعْدَ الإِسْلاَمِ وَسَوَاءٌ ارْتَدَّ إلَى يَهُودِيَّةٍ أو نَصْرَانِيَّةٍ أو مَجُوسِيَّةٍ أو جَحْدٍ وَتَعْطِيلٍ وَدِينٍ لاَ يُظْهِرُهُ فَمَتَى أَظْهَرَ الإِسْلاَمَ في أَيِّ هذه الأَحْوَالِ كان وَإِلَى أَيِّ هذه الأَدْيَانِ صَارَ حُقِنَ دَمُهُ وَحُكِمَ له حُكْمُ الإِسْلاَمِ وَمَتَى أَقَامَ على الْكُفْرِ في أَيِّ هذه الأَحْوَالِ كان وَإِلَى أي هذه الأَدْيَانِ صَارَ اُسْتُتِيبَ
.
.
إلَى الْإِيمَانِ قُتِلَ مَكَانَهُ لِأَنَّ النبي صلى اللَّهُ عليه وسلم لَمَّا قال من بَدَّلَ دِينَهُ فَاقْتُلُوهُ وقال فِيمَا يَحِلُّ الدَّمُ كُفْرٌ بَعْدَ إيمَانٍ كانت الْغَايَةُ التي دَلَّ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم على أَنْ يُقْتَلَ فيها الْمُرْتَدُّ أَنْ يَمْتَنِعَ من الْإِيمَانِ

من واقعه مولفه قلوبهم را خوب میدونم که عده ای بودند که مرتد شدند . پیامبر به جای کشتن اونها حتی بهشون جوایز مادی هم داد تا حذب اسلام شود . در کل هدف جذب مردم هست هر کاه انسان بتونه با زبان نرم و مهربانی عده زیادی رو به طرف دین جذب کنه چه لزومی داره که با خشونت متوصل بشه این هم خودش دلیل بر رد حکم قتل مرتد هست
من نمیدونم این همه واقعه عملی در سیره پیامبر هست دیگه چه لزومی داره که به به روایاتی توجه کنیم که ....
 

abdollah

Well-known member
تاریخ ثبت‌نام
24/3/13
نوشته‌ها
50
پسندها
0
اگر اجماع ندارند شما نظریات اصحابی که با این حکم مخالف هستند را بیاورید
مجموعه روایاتی دال بر عمل پیامبر و محققان امروزی مه در مقاله اول بیان شده
دوست عزیز
زمانی می توان در مورد واقعه ای با قطعیت سخن گفت که صحت خبرش اثبات شده باشد. شما دارید از آن روایات نتیجه گیری و بر اساس آنها حکم می دهید و با نص صریح صحیح پیامبر مخالفت میکنید در حالی که هنوز صحت آن روایات را اثبات نکرده اید و این روش به دور از یک بحث علمی است. بنده در آن مقاله ندیدم که یک صحابی با این حکم پیامبر مخالفت کرده باشد. باز هم از شما درخواست می کنم که اگر جایی دیده اید که یک صحابی نظری غیر از قتل مرتد را داشته باشد به من نشان دهید. اگر در همان مقاله شما هم این مورد وجود دارد به بنده نشان دهید شاید بنده متوجه آن نشده باشم

أولها: حديث عبد الله بن مسعود رضي الله عنه، قَال: قال: رسول الله صلى الله عليه وسلم (لا يحل دم امرئ مسلم يشهد أن لا إله إلا الله وأني رسول الله إلا بإحدى ثلاث النفس بالنفس والثيب الزاني والمفارق لدينه التارك للجماعة) بخاري (6878) و مسلم (1676)
«ريختن خون مسلمان كه به توحيد و رسالت اقرار دارد وقتى حلال مى شود كه بعد از ازدواج مرتكب زنا شود، يا شخصى را بناحق بكشد يا اينكه دينش را تغيير داده و از جماعت مسلمين خارج شود».
بنده سند به نقل از پیامبر رو میپذیرم نه نظر و فتوای شخص این عالم گران قدر ایشون می بایثست حدیث صحیح از نبی اکرم بیان کنند

دوست عزیز اگه کمی بیشتر به متن روایت دقت میکردید متوجه می شدید که این حدیث از خود پیامبر صلی الله علیه و سلم است و نوشته :"قال رسول الله صلى الله عليه وسلم (لا يحل دم امرئ مسلم يشهد أن لا إله إلا الله وأني رسول الله إلا بإحدى ثلاث النفس بالنفس والثيب الزاني والمفارق لدينه التارك للجماعة)" یعنی خود ایشان فرموده اند: «ريختن خون مسلمان كه به توحيد و رسالت اقرار دارد وقتى حلال مى شود كه بعد از ازدواج مرتكب زنا شود، يا شخصى را بناحق بكشد يا اينكه دينش را تغيير داده و از جماعت مسلمين خارج شود» و نظر و فتوای کس دیگری را ننوشتم. ضمنا اگر به آدرس ها دقت میکردین میدیدین که روایت از بخاری و مسلم رحمهما الله است و به اتفاق اهل سنت این حدیث صحیح است و جای هیچ شکی ندارد.
حق با شماست من یه کم حواس پرت هستم دوست عزیز ولی تعارض ان با سایر مواردو روایات هم وجود دارد

این حدیث با کدام حدیث صحیح دیگر در تعارض است؟؟ اگر منظورتان همان روایات مقاله شماست که خدمتتان عرض کردم باید صحت آنها مشخص شود تا بتوانیم این احادیث و روایات شما را با هم مقایسه کنیم. این حدیث صحیح است و غیر قابل انکار. اگر ما حدیثی ببینیم که مخالف این حدیث هست که نمیتوانیم به همین راحتی حدیث صحیح را رد کنیم زیرا پیروی از حدیث صحیح پیامبر مانند پیروی کردن از قرآن است. الله می فرماید:
قُلْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ فإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْكَافِرِينَ (سوره آل عمران آيه 32)
بگو: از خدا و از پيغمبر اطاعت و فرمانبرداري كنيد، و اگر سرپيچي كنند (ايشان به خدا و پيغمبر ايمان ندارند و كافرند و) خداوند كافران را دوست نمي دارد.



ثانيها: حديث: عكرمة أن عليا رضي الله عنه حرق قوما فبلغ بن عباس فقال: "لو كنت أنا لم أحرقهم لأن النبي صلى الله عليه وسلم قال: (لا تعذبوا بعذاب الله) ولقتلتهم كما قال النبي صلى الله عليه وسلم (من بدل دينه فاقتلوه) صحيح البخاري رقم(3017) (3/1098)
از ابن عباس رضي الله عنهما روايت است كه به ايشان، اطلاع دادند كه علي بن ابي طالب - رضي الله عنه - عده اي (از مرتدين) را سوزانده است. ابن عباس رضي الله عنهما گفت: اگر من (بجاي او) مي بودم، آنها را نمي سوزاندم. زيرا نبي اكرم - صلى الله عليه وسلم - فرمود: «مردم را با عذاب خدا (آتش) عذاب ندهيد». بلكه آنها را مي كشتم همانطور كه رسول اكرم - صلى الله عليه وسلم - فرمود: «هركس، دينش را تغيير داد، او را بكشيد».
شما فرمودید "به ايشان، اطلاع دادند كه علي بن ابي طالب - رضي الله عنه - عده اي (از مرتدين) را سوزانده است." چه کسی اطلاع داد آیا چند و چون اطلاع دهنده مشخص است ؟؟ آیا مرتدین فقط از دین برگشته بودند یا احمال دیگر مثل محاربه هم انجام داده بودند؟؟
بنده معتقدم مرتد محارب میبایست مجارات قتل شوند.

در این حدیث نیز نوشته شده که " أن عليا رضي الله عنه حرق قوما" یعنی خود حضرت علی رضی الله عنه گروهی (از مرتدین) را سوزانده اند و سپس این خبر به ابن عباس رضی الله عنهما رسیده است. یعنی این واقعه اتفاق افتاده و جای تردید وجود ندارد که حال ما بخواهیم فرد خبر دهنده به ابن عباس رضی الله عنهما را بررسی بکنیم.
خب فرد خبر دهنده مجهول است این واقعه هم یک خبر هست ایا راوی خبر نباشد معلوم باشد

در اینجا راوی خبر کاملا معلوم و مشخص است که عکرمه باشد و رخ دادن آن واقعه کاملا قطعی است چون حدیث کاملا صحیح است. در اینجا گفته شده که خبر این واقعه به ابن عباس رضی الله عنهما رسیده است. حال چه اهمیتی دارد که که چه کسی خبر را به ابن عباس رسانده؟ مهم راوی آن اتفاق است که شرح حالش کاملا مشخص است.

البته شاهد صریحتر قول خود پیامبر صلى الله عليه وسلم است که فرمده اند: (من بدل دينه فاقتلوه) یعنی «هركس، دينش را تغيير داد، او را بكشيد».
لا اکراه فی الدین در قران امده . حال بین قران و یک روایت تعارض ایجاد شده باید کدام رو مورد رو قبول کنیم ؟ قران اصالت بیشتری دارد یا حدیث ؟

عزیزمن قبلا هم عرض کردم که منظور از لا اکراه فی الدین این است که انسانها در قبول دین اسلام هیچ اجباری ندارند و اسلام هیچکس را به زور مسلمان نمیکند. اما اگر اسلام را قبول کرد دیگر حق ندارد از اسلام خارج شود. یا از همان اول مسلمان نشود یا اگر مسلمان شد دیگر تا آخر مسلمان بماند. پس هیچ تعارضی بین آیه و حدیث مذکور وجود ندارد.

این روایت هم در صحیح بخاری است و از نظر سندی اشکالی ندارد و همانطور که میبینید پیامبر صلى الله عليه وسلم برای کشتن فرد مرتد هیچ شرطی مثل محاربه را نگذاشته اند و به طور مطلق این حکم را داده اند. آیا دلیل واضحتر و صرحتر از این می خواهید؟؟!
ولی در عمل مرتد محارب رو مجازات میکردند و عده ای از مرتدین غیر محارب رو اعدام نکردند . قول نبی رو عمل ایشون واضح و مبین میکند

بازهم احتمالا رفتید سراغ همان روایات مقاله که از نظر سندی بررسی نشده اند و به آنها استدلال کردید! ضمنا قول و فعل پیامبر با هم تناقض ندارد و اگر در موردی فقط قول پیامبر یا فقط فعل پیامبر را سراغ داشته باشیم در صورتی که حدیث صحیح باشد، برای تبعیت از آن کافی است و هیچ نیازی نیست که حتما قول و فعل پیامبر را با هم سراغ داشته باشیم تا بخواهیم به آن عمل کنیم.

ثالثها: ومن أصرح الأدلة في ذلك، التنصيص على قتل الرجل والمرأة المرتدين، كما وقع في بعض الروايات في حديث معاذ عندما أرسله النبي صلى الله عليه وسلم إلى اليمن.. وقال له: ( أيما رجل ارتد عن الإسلام فادعه فإن عاد وإلا فاضرب عنقه، وأيما امرأة ارتدت عن الإسلام فادعها، فإن عادت وإلا فاضرب عنقها).. ذكر هذه الرواية الحافظ في فتح الباري وحسنها. فتح الباري (12/272)
حديثي از معاذ نقل شده است كه حافظ (ابن حجر) آن را حسن دانسته است كه او گفته است: وقتي كه پيامبرصلی الله علیه و سلم مرا به يمن فرستاد فرمود: «هر مردي كه از اسلام برگشت و مرتد شد، او را مجدداً به اسلام بخوان، اگر به اسلام برگشت چه بهتر والا گردنش را بزن و هر زني كه از اسلام برگشت و مرتد شد او را مجدداً به اسلام دعوت كن اگرقبول كرد و به اسلام برگشت چه بهتر والا گردنش را بزن».

به نظر من باید دقیقا مشخص بشه که ماجرای یمن چه بوده چون اثبات شی نفی ماعدا نمیکند

شما اول جواب اون حدیث رو بدهید که پیامبر بدون هیچ قید و شرطی می فرماید: (هركس، دينش را تغيير داد، او را بكشيد). دیگر نیازی به اینکه در یمن چه گذشته، پیدا نخواهید کرد.

رابعها: حديث جابر أن امرأة يقال لها أم مروان ارتدت عن الإسلام، فأمر النبي صلى الله عليه وسلم أن يعرض عليها الإسلام فإن رجعت وإلا قتلت. [سنن الدارقطني (3/118) وسنن البيهقي الكبرى (8/203)]
از جابر روايت است كه زني بنام «ام مروان» مرتد شد پيامبر صلى الله عليه وسلم دستور داد كه اسلام را بروي عرضه كنند، اگرتوبه كرد و پشيمان شد و به اسلام برگشت چه بهتر والا بايستي كشته شود.
قطعا با ید دقیقا ماجرا و چند و چون اعمال ام مروان و اهل یمن و به خصوص افرادی که دستور داده شده که اینگونه با ایشان برخورد شود بررسی شود چون ممکن است در کنار ارتداد مثلا محاربه یا اعمال دیگر هم انجام داده باشند . به خصوص که در موارد دیگر برخورد پیامبر با گروهی از مرتدید نرم تر بوده است .

در این احادیث هم شرط محاربه برای کشتن مرتد گذاشته نشده. شما که این همه اصرار بر شرط محاربه دارید باید دلیلی صریح از پیامبر صلى الله عليه وسلم بیاورید که محاربه را شرط قتل مرتد قرار داداه باشند.
به نظر من مقاله اولی توضیح این مبحث را دال بر عمل نبی داده است که چه سیره ای داشتند

بنده هم عرض کردم ابتدا باید صحت آنها اثبات شود!

خامسها: فعل الصحابيين الجليلين: أبي موسى الأشعري، ومعاذ بن جبل وقد صرح فيه معاذ بن جبل أنه قضاء الله ورسوله.
كما روى ذلك أبو موسى وفيه: (اذهب أنت يا أبا موسى أو يا عبد الله بن قيس إلى اليمن ثم أتبعه معاذ بن جبل فلما قدم عليه ألقى له وسادة قال أنزل وإذا رجل عنده موثق قال ما هذا قال كان يهوديا فأسلم ثم تهود قال اجلس قال لا أجلس حتى يقتل قضاء الله ورسوله ثلاث مرات فأمر به فقتل) [صحيح البخاري (6/ 2537) .
.
.0
عن أبي بكر وعمر وعثمان وعلي ومعاذ وأبي موسى وابن عباس وخالد وغيرهم، ولم ينكر ذلك فكان إجماعا" [المغني (9/16)]
ابن قدامة رحمه الله میگوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: هركس، دينش را تغيير داد، او را بكشيد. واهل علم بر وجوب قتل مرتد اجماع دارند و از ابوبکر و عمر و عثمان و علی و معاذ و ابوموسی و ابن عباس و خالد و دیگران (رضی الله عنهم) روایت شده است و آن را انکار نکرده اند پس بنابراین اجماع صورت گرفته است.
این دو حدیث هم مثل احادیث قبل هستند به خصوص در موردی گمان نمیکنم یافت شود که حکم توسط خود نبی اکرم اجرا شده باشد هر چه هست می گوینده نی اینگونه فرموده بود پس اینگونه عمل کنیم . ایا موردی هست که خود نبی این کار را انجام داده باشند؟؟

مگر قول پیامبر صلى الله عليه وسلم برای شما حجت نیست؟ به اتفاق امت هم قول پیامبر صلى الله عليه وسلم و هم فعل و هم تقریر ایشان حجت است. همانطور که می بینید ابن قدامة رحمه الله اجماع اهل علم بر قتل مرتد را نقل کرده اند.
بله حجت هست ولی باید همه جوانب رو در نظر بگیریم یعنی عمل نبی در کنار قول وی مسائل رو بیشتر مشخص میکند به قول معروف یکی روایت است و یکی واقعه . واقعه به نظر من ارجعیت بر روایت دارد . مکنظورم از واقعه عملی یا چیزی که پیامبر عملا به ایشان پرداخته است . ولی روایت فقط نقل قول است

منظورتان این است که فعل پیامبر بر قولشان ارجحیت دارد؟!! یعنی قول پیامبر را کمتر قبول می کنید و فعل پیامبر را بیشتر قبول می کنید؟؟! وقتی قبول کردید که قول پیامبر حجت است دیگر چه حرفی باقی می ماند! اتفاقا قول پیامبر، آنچه که باید به آن عمل کنیم را صریحتر به ما می رساند. اگر سخن پیامبر فقط نقل قول است خب عمل پیامبر هم که 1400 سال پیش صورت گرفته الان برای ما توسط دیگران نقل شده. ما که خود پیامبر و عمل ایشان رو ندیدم!


بنده هم نگفتم که جبری بر انسان در اختیار دین است. خداوند از خوردن شراب ناراضی است ولی حد دنیوی اش را در قرآن بیان نکرده و پیامبر آن را بیان کرده اند. آیا این دلیل می شود که شرابخوار نباید حد زده شود؟؟ قطعا نه! حکم اتداد هم همینگونه است؛ خداوند حکم دنیوی اش را در قرآن بیان نفرموده و پیامبر آن را بیان کرده اند. بنابراین مرتد طبق دستور پیامبر که همان دستور خداوند است، کشته می شود.
اول اینکه اگر هر چیز در قران نبود دلیل نمیشود که ما حد یا مجازاتی برایش قائل شویم
دوم اینکه ارتداد یک فرایند فکری هست اگر شخصی از روی نیت پاک اشتباها به راه کج منحرف شود از روی وجدان انسانی و عقلانی دلیل بر مجازاتش نیست چون نه حقی را ضایع کرده و کسی را گمراه کرده پس مجازات مرتد یک عمل غیر عاقلانه است .
برخی از روایات هم که گفتم نشان دهنده سیره نبی هست .
اولا ما هم که سرخود نمی آییم برای کسی حد یا مجازاتی قائل شویم بلکه طبق دستور خدا و رسول عمل می کنیم و اطاعت از رسول مانند اطاعت از خداوند است:
مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ (سوره نساء آيه 80)
هر كه از پيغمبر اطاعت كند، در حقيقت از خدا اطاعت كرده است (چرا كه پيغمبر جز به چيزي دستور نمي دهد كه خدا بدان دستور داده باشد، و جز از چيزي نهي نمي كند كه خدا از آن نهي كرده باشد)
وقتی رسول به صراحت به ما دستور داده که مرتد را بکشید آیا ما میتوانیم خلاف دستور پیامبر عمل کرده و سلیقه خودمان را اعمال کنیم؟؟؟ الله می فرماید:
وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالاً مُّبِيناً (سوره أحزاب آيه 36)
هيچ مرد و زن مؤمني، در كاري كه خدا و پيغمبرش داوري كرده باشند (و آن را مقرّر نموده باشند) اختياري از خود در آن ندارند (و اراده ايشان بايد تابع اراده خدا و رسول باشد). هر كس هم از دستور خدا و پيغمبرش سرپيچي كند، گرفتار گمراهي كاملاً آشكاري مي گردد.
دوما دلیل اینکه چرا مجازات مرتد، قتل است را در اولین پست این تاپیک به طور کامل گذاشته ام و اتفاقا این تاپیک را برای پاسخ به همین شبهه که الان برای شما هم پیش آمده گذاشتم.
سوما بازهم به همان روایات تحقیق نشده استدلال کردید!

شما روایاتی را آورده اید مبنی بر اینکه در زمان پیامبر علیه الصلاة و السلام هیچکس به علت ارتداد کشته نشده است که این روایات باید از نظر سندی بررسی شوند و صحت و ضعف آنها مشخص شود.
و شاید قوت ان مشخص شود .و همچنین ضعف روایات شما هم باید مشخص شود

"شاید" که نشد جواب! شما باید صحت روایات خود را تحقیق کرده و مشخص کنید. در بین دلایلی که بنده ارائه دادم 3 مورد از آنها از بخاری یا مسلم یا از هردوی آنهاست که به اتفاق اهل سنت از نظر سندی کاملا صحیح هستند و حکم قتل مرتد را اثبات می کنند. اما دلایل شما چطور...؟

بنده حدیث شناس نیستم و اون روایات رو چنان که مستحضر هستید به نقل از یک مقاله که یک نفر پژوهش گر به نام جابر علوانی بوده و فکر نمیکنم نقل قول از یک پزوهش گر ایرادی داشته باشه مگر اینکه کسی با دلیل محکم غلط بودن مدعای ایشون رو ثابت کنه

ما که نباید هرکس هرچی نوشت را بدون چون و چرا قبول کنیم مگر اینکه دلیل صحیح و محکمی داشته باشد. اگر اینجور باشد فردا یکی می آید می گوید که شرابخوار نباید حد زده شود؛ زناکار نباید مجازات شود؛ دست دزد نباید بریده شود و ... آیا ما هم بدون چون و چرا فقط صرف اینکه میگوید مخالف آزادی و حقوق بشر است حرفش را قبول کنیم؟؟؟؟

آیا میتوان روایاتی که شما آورده اید را بر احادیث صحیح ترجیح داد؟
ایا شما میتواند روایاتی را که اورده اید بر قران و سیره نبی ترجیح دهید؟

روایاتی که بنده نوشته ام هیچ مخالفت و تناقضی با قرآن ندارند. اگر دارند شما بفرمایید که با کدام آیه در تناقض است.
وقتی میگیم لااکراه فی دین یعنی مردم اجبار ندارند و مختار هستند ولی هرگاه مجازات برای این کار در نظر گرفته شد یعنی دیگه مردم حق ندارند دین رو تغییر دهند لذا با ایه قران در تضاد میشود

در مورد این آیه هم برایتان توضیح دادم


چون شما سخنی از امام شافعی رحمه الله را آورده بنده نیز سخن ایشان را در کتاب "الام" که حکم مرتد را قتل دانسته اند برایتان می آورم :
قَالَ الشّاَفعيُّ : رَحِمَهُ اللَّهُ وَسَوَاءٌ كَثُرَ ذلك منه حتى يَكُونَ مَرَّةً بَعْدَ مَرَّةٍ أو مِرَارًا أو قَلَّ في حَقْنِ الدَّمِ وَإِيجَابُ حُكْمِ الإِيمَانِ له في الظَّاهِرِ إلاَّ أَنِّي أَرَى إذَا فَعَلَ هذا مَرَّةً بَعْدَ أُخْرَى أَنْ يُعَزَّرَ وَسَوَاءٌ كان مَوْلُودًا على الإِسْلاَمِ ثُمَّ ارْتَدَّ بَعْدُ عن الإِسْلاَمِ أو كان مُشْرِكًا فَأَسْلَمَ ثُمَّ ارْتَدَّ بَعْدَ الإِسْلاَمِ وَسَوَاءٌ ارْتَدَّ إلَى يَهُودِيَّةٍ أو نَصْرَانِيَّةٍ أو مَجُوسِيَّةٍ أو جَحْدٍ وَتَعْطِيلٍ وَدِينٍ لاَ يُظْهِرُهُ فَمَتَى أَظْهَرَ الإِسْلاَمَ في أَيِّ هذه الأَحْوَالِ كان وَإِلَى أَيِّ هذه الأَدْيَانِ صَارَ حُقِنَ دَمُهُ وَحُكِمَ له حُكْمُ الإِسْلاَمِ وَمَتَى أَقَامَ على الْكُفْرِ في أَيِّ هذه الأَحْوَالِ كان وَإِلَى أي هذه الأَدْيَانِ صَارَ اُسْتُتِيبَ
.
.
إلَى الْإِيمَانِ قُتِلَ مَكَانَهُ لِأَنَّ النبي صلى اللَّهُ عليه وسلم لَمَّا قال من بَدَّلَ دِينَهُ فَاقْتُلُوهُ وقال فِيمَا يَحِلُّ الدَّمُ كُفْرٌ بَعْدَ إيمَانٍ كانت الْغَايَةُ التي دَلَّ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم على أَنْ يُقْتَلَ فيها الْمُرْتَدُّ أَنْ يَمْتَنِعَ من الْإِيمَانِ

من واقعه مولفه قلوبهم را خوب میدونم که عده ای بودند که مرتد شدند . پیامبر به جای کشتن اونها حتی بهشون جوایز مادی هم داد تا حذب اسلام شود . در کل هدف جذب مردم هست هر کاه انسان بتونه با زبان نرم و مهربانی عده زیادی رو به طرف دین جذب کنه چه لزومی داره که با خشونت متوصل بشه این هم خودش دلیل بر رد حکم قتل مرتد هست
من نمیدونم این همه واقعه عملی در سیره پیامبر هست دیگه چه لزومی داره که به به روایاتی توجه کنیم که ....

این سخنان امام شافعی هیچ ربطی به مؤلفة قلوبهم ندارد. مؤلفة قلوبهم هم کسانی بودند که هنوز مسلمان نشده بودند ولی امید می رفت که به زودی اسلام بیاورند برای همین از سهم زکات به انها هم تعلق می گرفت برای اینکه دل آنها را به دست آورند و مسلمان شوند. به هیچ وجه افراد مرتد جزء مؤلفة قلوبهم قرار نمیگیرند! ضمنا آگر به مطالبی که قبلا بنده نوشته بودم توجه می کردید می دیدید که فرد مرتد به محض اینکه از اسلام برگشت کشته نمی شود بلکه چندین بار از او دعوت به اسلام می شود و به او مهلت داده می شود. حتی در همین جملات امام شافعی هم به این موضوع اشاره شده است!
 

mahan-geo

کاربر ویژه انجمن
تاریخ ثبت‌نام
1/1/70
نوشته‌ها
810
پسندها
1
سلام داداش من یه سفر چند روزه دارم ان شالله وقتی برگشتم ادامه صحبت ها رو پی میگیریم
 

tazkerah

مدیر تالار
تاریخ ثبت‌نام
10/2/13
نوشته‌ها
564
پسندها
0
ان شاءالله برادر ماهان ... ما هم پیگیری می کردیم
خوش بگذره ان شاءالله
 

abdollah

Well-known member
تاریخ ثبت‌نام
24/3/13
نوشته‌ها
50
پسندها
0
سلام داداش من یه سفر چند روزه دارم ان شالله وقتی برگشتم ادامه صحبت ها رو پی میگیریم

سلام داداش بزرگوار

((أَسْتَوْدِعُ اللهَ دِيْنَكَ، وَأَمَانَتَكَ، وَخَوَاتِيْمَ عَمَلِكَ)) ( أحمد 2/ 7 الترمذي 5/ 499، ونگا: صحيح الترمذي2/ 155)

(من دين و امانت و خاتمه ى كارهايت را به الله مى سپارم).

ان شاء الله بهتون خوش بگذره و ما رو از دعای خیرتان محروم نفرمایید چونکه دعای مسافر اجابت می شود:

قالَ رسولُ الله صلى الله عليه وسلم:

«ثَلاَثُ دَعَوَاتٍ مُسْتَجَاباَتٌ لاَ شَكَّ فِيهِنَّ: دَعْوَةُ الْمَظْلُومِ، وَدَعْوَةُ الْمُسَافِرِ، وَدَعْوَةُ الْوَالِدِ عَلَى وَلَدِهِ» (أخرجه الترمذي برقم (3448) وأحمد، في مسنده (2/ 258))

رسول الله صلي الله عليه وسلم فرمود: سه دعاء بدون شک قبول مي شود:
دعاي مظلوم
و دعاي مسافر
و دعاي پدر در حق فرزند.


والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
 

mahan-geo

کاربر ویژه انجمن
تاریخ ثبت‌نام
1/1/70
نوشته‌ها
810
پسندها
1
عرض سلام خدمت دوستان
ممنون از ابراز لطف همه
خب اما من سفر تفریحی نرفتم دنبال بدبختب زندگی هستم که هر ادم ساده ای گرفتارش میشه .
دعا کنیدxcxcxc
 

mahan-geo

کاربر ویژه انجمن
تاریخ ثبت‌نام
1/1/70
نوشته‌ها
810
پسندها
1
عرض سلام خدمت دوستان ممنون از ابراز لطف همه خب اما من سفر تفریحی نرفتم اصلا این چیزا بهم نمیاد
دنبال بدبختب زندگی هستم که هر ادم ساده ای گرفتارش میشه .
دعا کنیدxcxcxc
 

taha______alone

کاربر فعال و مفید
تاریخ ثبت‌نام
1/1/70
نوشته‌ها
208
پسندها
0
من هم چند تا نظر دارم

اگر اینکه کسی مسلمون باشه بعد بره بگه من مسیحی شدم حکمش قتله اما کسی که مسیحی باشه بعد بره بگه من مسلمون شدم حکمش قتل نیست؟عدالت اجتماعی باید برای همه باشه.پس عقلا نباید حکم کسی که دینش را تغییر داده قتل باشه.





بعد قران کریم فرموده((لا اکراه فی الدین))


و همچنین الله تعالی در قران از ظالمین برائت کرده

فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَسوره أعراف آيه44... پس آواز دهنده*ای در ميان آنان آواز در* می*دهد که لعنت خداوند بر ستمکاران باد .

اینکه کسی بره کسی رو بکشه به خاطر اینکه روش زندگی خودشو که از حقوق مسلم هر انسانی است به نظر من ظالمه.


مولانا امیر المومنین علی(که درود خداوند بر او باد)که با خوارج جنگید علتش عقاید خوارج نبود علتش دسیسه چینی

خوارج علیه مسلمین بود و اینکه خوارج با کشتن ابن خباب(رضی الله عنه)امنیت عمومی جامعه رو بهم زدن

.
سخنان امام در دلهای فریبکار آنها تأثیر ننهاد و از امام بیزاری جستند و از اطاعت امام بیرون رفتند.
و در راه بازگشت از صفین، در نزدیکی کوفه کم کم جماعتی از سپاه جدا شدند و در منطقه حروراء در نیم فرسنگی کوفه رفتند و گروه خوارج ـ که از آنها با عنوان مارقین یاد می*شود ـ، خطرناک*ترین گروه طوایف اسلامی بوجود آمد.
خوارج شخصی به نام ذوالثدیه را رهبر خویش کردند و دست به فتنه جوئی زدند از جمله، عبدالله بن خبّاب از صحابه*ی بزرگ پیامبر (ص) ـ که در راه اسلام شکنجه*های سختی را تحمل کرد بود و از طرف امام نیز والی منطقه نهروان بود ـ را دیدند و از او درباره علی (علیه السلام) پرسیدند و او گفت: «اِنَّ علیاً اَعلَمُ باللهِ وَ اَشَدُّ عَلی دِنیِه و اَنفَذُ بَصیرَة»
به او گفتند: تو از هدایت پیروی نمی*کنی و تابع اسم و رسم هستی سپس او را به کنار نهر بردند و سرش را از تن جدا کردند و همسرش را کشتند و پهلوی او را دریدند و جنینش را نیز سر بریدند.[37]
لذا امام براساس اتفاقات موجود تصمیم گرفت ریشه جهالت و شقاوت را برکند، امیرالمؤمنین (ع) پس از گذشتن از مدائن در نهروان فرود آمد و به خوارج پیغام داد تا قاتلان عبدالله و همسر و فرزند او را تحویل دهند، امّا خوارج همگی خود را قاتل نامیدند، امام در پاسخ آنها هشدار و احتجاج فرمود که در خطبه 36 و 58 نهج البلاغه آمده است.
آنگاه امام دستور داد تا ابوایوب انصاری پرچمی را برافروزد و فریاد زند که راه بازگشت گشوده است و هرکس زیر پرچم او گرد آید توبه*اش پذیرفته است و کسی که از این گروه جدا شود و به کوفه بازگردد در امان است. عده*ای آمدند و امام توبه آنها را پذیرفت.[38]


[37]. الامامه و السیاسه، ج1، ص136.

[38]. دینوری، ابو حنیفه، احمد بن داود، اخبارالطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر و جمال الدین اشیال، الطبعة الاولی، قاهره، دارالحیاء الکتب العربیه، 1960م، ص210.



 
آخرین ویرایش:
تاریخ ثبت‌نام
31/1/13
نوشته‌ها
27
پسندها
0
برادر طــه ميخواستم در مورد پروفايلت نظر بدم!!!iuiuiuiiuiuiuiiuiuiuiiuiuiuiiuiuiuiiuiuiui
؛؛بحث لياقت نيست برادر بحث اينكه ماشين جا نداره!!!!!ههه
 

abdollah

Well-known member
تاریخ ثبت‌نام
24/3/13
نوشته‌ها
50
پسندها
0
من هم چند تا نظر دارم

اگر اینکه کسی مسلمون باشه بعد بره بگه من مسیحی شدم حکمش قتله اما کسی که مسیحی باشه بعد بره بگه من مسلمون شدم حکمش قتل نیست؟عدالت اجتماعی باید برای همه باشه.پس عقلا نباید حکم کسی که دینش را تغییر داده قتل باشه.





بعد قران کریم فرموده((لا اکراه فی الدین))


و همچنین الله تعالی در قران از ظالمین برائت کرده

فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَسوره أعراف آيه44... پس آواز دهنده*ای در ميان آنان آواز در* می*دهد که لعنت خداوند بر ستمکاران باد .

اینکه کسی بره کسی رو بکشه به خاطر اینکه روش زندگی خودشو که از حقوق مسلم هر انسانی است به نظر من ظالمه.


مولانا امیر المومنین علی(که درود خداوند بر او باد)که با خوارج جنگید علتش عقاید خوارج نبود علتش دسیسه چینی

خوارج علیه مسلمین بود و اینکه خوارج با کشتن ابن خباب(رضی الله عنه)امنیت عمومی جامعه رو بهم زدن

.
سخنان امام در دلهای فریبکار آنها تأثیر ننهاد و از امام بیزاری جستند و از اطاعت امام بیرون رفتند.
و در راه بازگشت از صفین، در نزدیکی کوفه کم کم جماعتی از سپاه جدا شدند و در منطقه حروراء در نیم فرسنگی کوفه رفتند و گروه خوارج ـ که از آنها با عنوان مارقین یاد می*شود ـ، خطرناک*ترین گروه طوایف اسلامی بوجود آمد.
خوارج شخصی به نام ذوالثدیه را رهبر خویش کردند و دست به فتنه جوئی زدند از جمله، عبدالله بن خبّاب از صحابه*ی بزرگ پیامبر (ص) ـ که در راه اسلام شکنجه*های سختی را تحمل کرد بود و از طرف امام نیز والی منطقه نهروان بود ـ را دیدند و از او درباره علی (علیه السلام) پرسیدند و او گفت: «اِنَّ علیاً اَعلَمُ باللهِ وَ اَشَدُّ عَلی دِنیِه و اَنفَذُ بَصیرَة»
به او گفتند: تو از هدایت پیروی نمی*کنی و تابع اسم و رسم هستی سپس او را به کنار نهر بردند و سرش را از تن جدا کردند و همسرش را کشتند و پهلوی او را دریدند و جنینش را نیز سر بریدند.[37]
لذا امام براساس اتفاقات موجود تصمیم گرفت ریشه جهالت و شقاوت را برکند، امیرالمؤمنین (ع) پس از گذشتن از مدائن در نهروان فرود آمد و به خوارج پیغام داد تا قاتلان عبدالله و همسر و فرزند او را تحویل دهند، امّا خوارج همگی خود را قاتل نامیدند، امام در پاسخ آنها هشدار و احتجاج فرمود که در خطبه 36 و 58 نهج البلاغه آمده است.
آنگاه امام دستور داد تا ابوایوب انصاری پرچمی را برافروزد و فریاد زند که راه بازگشت گشوده است و هرکس زیر پرچم او گرد آید توبه*اش پذیرفته است و کسی که از این گروه جدا شود و به کوفه بازگردد در امان است. عده*ای آمدند و امام توبه آنها را پذیرفت.[38]


[37]. الامامه و السیاسه، ج1، ص136.

[38]. دینوری، ابو حنیفه، احمد بن داود، اخبارالطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر و جمال الدین اشیال، الطبعة الاولی، قاهره، دارالحیاء الکتب العربیه، 1960م، ص210.




دوست عزیز

السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

از بابت اظهار نظرتان متشکرم

به دلیل مشغولیت زیاد فعلا وقت جواب دادن ندارم

ان شاء الله سر فرصت با یکدیگر تبادل نظر خواهیم کرد

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
 

taha______alone

کاربر فعال و مفید
تاریخ ثبت‌نام
1/1/70
نوشته‌ها
208
پسندها
0
ان شا الله برادر.
 

mahan-geo

کاربر ویژه انجمن
تاریخ ثبت‌نام
1/1/70
نوشته‌ها
810
پسندها
1
عرض سلام خدمت برادر عبدالله و سایر عزیزانی که این مبحث رو پی گیری میکنند
در مورد مباحث مطرح شده قسمت مربوط به اثبات سند حدیث رو به بعد موکول میکنم چون باید منابع رو تهیه کنم و بررسی کنم اما ترجیح میدم که از چند نظر این مبحث رو پیگیری کنم
1- ایا به نظر شما فقط به لحاظ رد کردن یک دین و نپذیرفن اون میشه یک نفر رو اعدام کرد . در مبحث مر بوط به ازادی بیان و اندیشه اصلا چنین چیی روا نیست چرا که هر شخص باید بتونه خارج از اجبار و ترس تفکر کنه و یک جریان فکری رو بپذیره وگر نه ازدی و اختیار معنایی پیدا نمیکنه .
2- اینکه میگن چون شخص میدونه وقتی از دین خارج شد پس اعدام میشه پس اگر خارج شد و اعدام شد حق رعایت شده هم اشتباس. فرضا در کشوری قانونی وضع شده که هر کس آب در لیوان فلزی خورد باید دستش قطع بشه به همه هم اعلام میکنن بعد بیاییم صد ها نفر رو که میدونسن که این کار جرمه اما انجامش دادن اعدام کنیم . آیا این کار عاددلانه است؟؟ آیا برابری جرم و جزا رعایت شده ؟؟ قطعا خیر . چرا که برابری و سازگاری جرم و جزا نه از نظر عقلانی و نه اخلاقی رعایت نشده .
3- آیا اگر اشخاصی که تازه مسمان می شومد به انها گوش زد میشود که اگر از دین اسلام خارج شدید اعدام میشوید و این جریان اسلام گرایی فقط یک شیر یک طرفه است ؟؟ من که تا بحال ندیدم . بارها از تلوزیون از شبکه هها شیعه و سنی لحظه اسلام اوردن اروپایی ها رو دیدم ولی هیچ کدوم رو ندیدم که این مبحث بهشون گوش زد بشه . اون هم در فضای به شدت آزاد اروپا گمان نکنم عقیده مجازات مرتد جایگاهی داشته باشه .
4- تکلیف کودکانی که در خانواده مسلمان به دنیا می ایند چیست ؟ ایا این کودکان که در شکم مادرشان دینشان برایشان تعیین شده و در انتخاب دین خود هیچ گونه اختیاری نداشته اند صرفا همراه با شیر مادر دین را هم به خوردشان داده اند تکلیفشان چیست ؟ مگر انها هم مثله بقیه نمی بایست با علم اگاهی و اختیار ابتدا دین خود را در سوپر مارکت دین فروشان انتخاب کنند و بعد از اگاهی ان را انتخاب کنند؟ ایا همه اینها نیز در یک جریان یک طرفه قرار دارند ؟ ایا جبر و ترس از ارتداد و اعدام از قبل از تولد تا مرگ در دلشان باید وجود داشته باشد ؟ این کودکان در کجا به صورت رسمی و با علم و اگاهی دین را انتخاب کرده اند که هم اکنون بخاهند بخاطر سرکشی مجازات بشوند؟؟
5- مقایسه اعدام مرد با برده داری : کدام آیه قرن است که فرهنگ نوکر و غلام و کلفت بودن رو به طور صریح رد می کند ؟؟ کدام حدیث است ؟؟ نفی بندگی غیر خدا در اسلام به معنای نفی عبودیت غیر خدا و توحید است نه نفی فرهنگ برده داری و نوکر خرید فروش برده . همه بزرگان اسلام و ائمه نوکر و کنیز داشته اند . فرهنگ و اداب رسوم مربوط به بنده داری در قران و حدیث نشانه ی تایید این فرهنگ برده داری است ؟؟ هیچ جای دین به صورت صریح با برده داری مخالفت نکرده ؟؟ حال دلایل این بینش و نوع تلقی و بینش به کنار من میخاهم بگویم اگر دین خدا با برده داری مخالف است و همه مسلمین به طور واضح و محکم با برده داری مخالفند و حتی امروزه برده داری در کشور های اسلامی وجود ندارد و همه مسلمین معتقند که دین خدا با برده داری مخالف است . اما اکنون این سوال را دارم ایا دلایل اثبات برده داری در اسلام محکم تر است یا اعدام مرتد ؟؟ من میگویم برده داری کدام یکی از انها در اسلام ه صورت خفی تر بیان شده ؟ من میگویم اعدام مرتد . حال اگر برده داری با این همه سابقه و فرهنگ ان در دین خدا و اسلام چیزی است است که مخالف دین است و همه مسلمین با ان مخالفند پس مجازات مرتد که غیر عقلانی بودن و وحشیانه بودن ان چیزی است که واضح و روشن است و کتاب خدا هم انسانها را در دین خدا ازاد کذاشته دیگر چه می شود ؟ ایا نباید با اعدام مرتد مخالفت کنیم و ان را مخالف دین بدانیم ؟؟؟
6- برادر عبدالله در جمله ای این چنین فرمودند: "عزیزمن قبلا هم عرض کردم که منظور از لا اکراه فی الدین این است که انسانها در قبول دین اسلام هیچ اجباری ندارند و اسلام هیچکس را به زور مسلمان نمیکند. اما اگر اسلام را قبول کرد دیگر حق ندارد از اسلام خارج شود. یا از همان اول مسلمان نشود یا اگر مسلمان شد دیگر تا آخر مسلمان بماند. پس هیچ تعارضی بین آیه و حدیث مذکور وجود ندارد. " اما پاسخ بنده این است : این ایه در قران به طور کل در باره عدم اجبار در باره انتخاب دین هست نه اینکه ازادی و ورود و اجبار در ماندن در دین .این ایه یک حکم کلی داده و ورود و خروج در دین که مثلا یکی از انها مجازات دارد و یکی ندارد را بیان نکرده فقط یک حکم کلی هست که اجبار وجود ندارد در حالی که شما کاملا برداشت متضاد از ان داشته اید من نمیدانم مجازات در مورد مرتد از کجای این ایه برداشته می شود این ایه که گفته هیج اجباری نیست و هر وقت هم تجباری نیست قطعا مجازاتی هم در کار نیست .
7- انچه مبرهن است اصول دین را باید از روی اختیار و تفکر انتخاب کرد یعنی هرذ وقت مسلمان نیستی در باره دین اسلام فکر میکنی اگر عقل ادم قبولش کرد انتخابش میکنی اگر هم قبولش نکرد انتخابش نمی کنی . حال ممکن است فردی درست انتخاب کند یا اشتباه انتخاب کند یعنی از روی فکر خودش مختاغر است به انتخاب چه درست و چه غلط . پذیرفتن اصل دین یعنی معاد توحید نبوت این گونه است .لذا امری که نیاز به فکر کردن و ازادی تفکر است دیگر وجود مجازات و یک طرفه کردن راه امری بیهوده به نظر می رسد . انسان وقتی در باره رد یا قبول امری شک نداشته باشد نیاز به تفکر ندارد اما هر وقت مردد شد یا همان بهتر بگویم مرتد و دارای تردید شد نیاز به اندیشه دارد پس ارتداد اغاز اندیشه و است و ارتداد است که انسان را به تفکر و اندیشیدن وا می دارد حال ممکن است تفکرش صحیح باشد یا غلط.
 
آخرین ویرایش:

bertrand

کاربر فعال و مفید
تاریخ ثبت‌نام
30/10/13
نوشته‌ها
100
پسندها
0
از ابن عباس رضي الله عنهما روايت است كه به ايشان، اطلاع دادند كه علي بن ابي طالب - رضي الله عنه - عده اي (از مرتدين) را سوزانده است. ابن عباس رضي الله عنهما گفت: اگر من (بجاي او) مي بودم، آنها را نمي سوزاندم. زيرا نبي اكرم - صلى الله عليه وسلم - فرمود: «مردم را با عذاب خدا (آتش) عذاب ندهيد». بلكه آنها را مي كشتم همانطور كه رسول اكرم - صلى الله عليه وسلم - فرمود: «هركس، دينش را تغيير داد، او را بكشيد».

طبق این حدیث در اسلام مرتد را میکشند.اگر به اخر حدیث دقت کنید نوشته شده:"
هركس، دينش را تغيير داد، او را بكشيد"
پس این نقص آزادی و حقوق بشر است

 

mahan-geo

کاربر ویژه انجمن
تاریخ ثبت‌نام
1/1/70
نوشته‌ها
810
پسندها
1
از ابن عباس رضي الله عنهما روايت است كه به ايشان، اطلاع دادند كه علي بن ابي طالب - رضي الله عنه - عده اي (از مرتدين) را سوزانده است. ابن عباس رضي الله عنهما گفت: اگر من (بجاي او) مي بودم، آنها را نمي سوزاندم. زيرا نبي اكرم - صلى الله عليه وسلم - فرمود: «مردم را با عذاب خدا (آتش) عذاب ندهيد». بلكه آنها را مي كشتم همانطور كه رسول اكرم - صلى الله عليه وسلم - فرمود: «هركس، دينش را تغيير داد، او را بكشيد».

طبق این حدیث در اسلام مرتد را میکشند.اگر به اخر حدیث دقت کنید نوشته شده:"
هركس، دينش را تغيير داد، او را بكشيد"
پس این نقص آزادی و حقوق بشر است


جناب برتراند
اگر از اول تا اخر این تایپک رو مطالعه کنید و بحثی که بنده با برادر عبدالله داشتم مشرف میشوید که اعدام مرتد در اسلام ان چیزی نیست که بقیه فکر میکنن
 

bertrand

کاربر فعال و مفید
تاریخ ثبت‌نام
30/10/13
نوشته‌ها
100
پسندها
0
جناب برتراند
اگر از اول تا اخر این تایپک رو مطالعه کنید و بحثی که بنده با برادر عبدالله داشتم مشرف میشوید که اعدام مرتد در اسلام ان چیزی نیست که بقیه فکر میکنن
ببخشیدا ولی این حدیث همه کافران را شامل شده و ماستمالی های دیگر دوستان مرا قانع نمیسازد!!
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا