مادر...

asemani

مدیر تالار
تاریخ ثبت‌نام
8/3/13
نوشته‌ها
761
پسندها
0
محل سکونت
ایران
مطلب زیر از مجموعه مطالب ارسالی دوست عزیزمان مرحوم کاک آمانج است. دوستان هم حتماً براشون دعا کنند
-------
برانگیزنده عزت و مصدر نیرو و کشتگاه ایماناگر صفحات تاریخ پرافتخار اسلامی مان را ورق بزنیم، هیچ شیرمردی را نمی یابیم که پیشانی امتها را به خاک مالیده و پادشاهان در برابرش خوار گشته و نام و آوازه اش شهره ی مغرب و مشرق گشته، مگر اینکه از دامن مادری بزرگ پرورش یافته است.و چگونه این موضوع امکان نداشته باشد در حالیکه زن مسلمان را خداوند خلق کرده است و او(زن)، آگاهترین فرد به شکل گیری و آفرینش مرد و تاثیر در او و نفوذ بهقلبش و ثابت و محکم کردن ستونهای رفتار و منشهای بزرگ در وجودش است.ام ابراهیم عابده ی بصره ای، خداوند من و تو را با هم جمع نکند مگر در ..دشمن به یکی از مرزهای مسلمانان حمله کرد، بنابراین علماء مردم را برای جهاد فرا خواندند و در این بین عبدالواحد بصری برای مردم خطبه می گفت وآنها را به جهاد تشویق می کرد و حوریان بهشتی را برایشان توصیف می کرد و اینکه در انتظار شهداء هستند و ام ابراهیم در این مجلس حضور داشت، از میان مردم از جای برخاست و گفت: ای أباعبید آیا تو پسرم ابراهیم را نمی شناسی؟ سران و رهبران بصره پسرم را برای دخترانشان خواستگاری کرده اند. به خدا سوگند که این دختر (حور العین) من را به شگفت آورده و من او را برای همسری پسرم برگزیده ام پس آنچه را که از نیکویی و زیبایی او گفتی دوباره تکرار کن.این کار را انجام داد و مردم بیشتر دچار اضطراب شدند و ام ابراهیم گفت: آیا تو، در همان لحظه پسرمرا به ازدواج او در می آوری و از مهریه اش ده هزار دینار بگیری و پسرم در این غزوه همراه تو خارج شود به این امید که خداوند سبحان شهادت را نصیبش کند و برای منو پدرش در روز قیامت شفیع باشد؟ در جواب گفت: اگر این کار را انجام بدهی تو و فرزندت و پدرش إن شاء الله به رستگاری بزرگی دست خواهید یافت. سپس فرزندش را صدا زد و گفت: آیا به این دختر راضی هستی که برای بدست آوردنش جان خود را ببخشی و بازگشت به گناه را ترک کنی؟ جوان جواب داد چرا که نه ای مادر به خدا سوگند که راضی هستم، و مادرش گفت: خداوندا من تو را شاهد می گیرم که من این پسرم را به ازدواج این دختر درآوردم به بهای بخشیدن جانش در راه تو و این که به انجام گناه بازنگردد. پس خدایا، ای ارحم الراحمین او را بپذیر .. سپس رفت و ده هزار دینار را آماده کرد.و گفت: ای أباعبید این مهریه آن دختر است به وسیله آن خود و سایر مجاهدان راه خدا را مجهز کن و آنگاه رفت و برای فرزندش اسب خوبی را خریداری کرد و برای او سلاحی را فراهم کرد و هنگامی که می خواست از پسرش جدا شود کفن و حنوطی (ماده ی خوشبو که به جسد مرده می زنند ) را به او سپرد وگفت: ای پسرم هرگاه خواستی با دشمن روبه رو شوی با این کفن خود را کفن پوش کن وبا این حنوط خود را خوشبو کن و وای بر تو اگر خداوند تو را مقصر (کوتاهی کننده) در راهش ببیند، آنگاه او را در آغوش گرفت و پیشانیش را بوسید و گفت: خداوند من و تو را با هم جمع نکند مگر در محضر خودش در روز قیامت.عبدالواحد می گوید: زمانی که به سرزمین دشمن رسیدیم و پیکار شروع شد و مردم هجوم بردند، ابراهیم در اول سپاه هجوم برد و تعداد زیادی از دشمنان را کشت سپس بر او حلقه زدند و او را کشتند.زمانی که خواستیم به بصره برگردیم به یارانم گفتم که ام ابراهیم را در مورد فرزندش با خبر نکنید تا خودم در زمانی مناسب بهاو تسلیت و تعزیت بگویم مبادا که بی تابی کند و اجر و پاداشش از بین برود.هنگامی که به بصره رسیدیم ام ابراهیم خارج شد و زمانی که من رادید، گفت: ای أباعبید آیا هدیه ی من قبول شد که آسوده شوم، یا هدیهام رد شد که عزا بگیرم. و گفتم که هدیه ات قبول شد. در این حال به شکرانه ی خداوند به سجده ¬افتاد و گفت: سپاس خداوندی را که امیدم را نا امید نکرد و قربانیمن را پذیرفت. سپس رفت. روز بعدبه مسجد آمد و عبدالواحد را صدا زد و گفت: سلام بر تو باد ای أباعبیدو تو را بشارت و مژده باد!! أباعبیدگفت: همواره بشارت دهنده ی خیر هسنی. به او گفت: دیروز پسرم ابراهیم را در باغ زیبایی دیدم و بر او گنبد سبزی بود و بر روی بستری از مروارید بود و بر روی سرش تاجی قرار داده شده بود ومی گفت: ای مادر مژده بده که مهریه قبول شد و عروسی سرگرفت.
به قلم: شیخ ابومسلم ولید برجاسترجمه: نیما هدایتی
 

mariya

کاربر فعال و مفید
تاریخ ثبت‌نام
9/3/13
نوشته‌ها
274
پسندها
0
خداوندا برادر بزرگوارمان امانج و برادرشان را قرین دریای رحمت خود قرار ده و جایگاه ابدیشان جنات الفردوس باشد .

آمین یا رب العالمین
 

noura

مدیر تالار
تاریخ ثبت‌نام
1/1/70
نوشته‌ها
404
پسندها
0
اللهم آمین
کاربر گرامی،آسمانی،خیلی از شما ممنون بخاطر این پست،کار زیبایی کردین،مارو به یاد برادرمون انداختین
از خدای متعال درخواست میکنم مثل این جایگاه نصیب برادرمون و همچنین شما بشه،آمین...
 
بالا