كمترین مقام در جنت

  • نویسنده موضوع zohreh
  • تاریخ شروع

zohreh

مدیر تالار
تاریخ ثبت‌نام
1/1/70
نوشته‌ها
976
پسندها
0
در صحیح مسلم از عبد الله ابن مسعود و مغیره بن شعبه روایت است كه رسول الله(ص)فرموده*اند:
بی شك موسی (ع) از رب خود پرسید و گفت: ای رب! كم*ترین كس از اهل جنت از روی منزلت كیست؟

الله فرمود: آخرین كسی كه در جنت داخل می*شود، و او كسی است كه می*خواهد از فراز پل صراط عبور كند، گاهی به هردو دست و پای می*رود، و گاهی آتش او را می*سوزاند، اما وقتیكه از مقابل آتش جهنم دور شود بسوی آن می*بیند و می*گوید: بسیار با بركت است ذاتی كه مرا از تو نجات بخشید، یقیناً ربم چیزی را نصیب من نموده كه به هیچ*یك از اولین و آخرین نصیب نكرده است، آنگاه بر كناره جهنم می*نشیند - لیكن الله او را از آن نجات بخشیده است- و احساس می*كند كه هیچ كسی همچو نعمتی را كه به او داده شده كه عبارت از نجات از دوزخ است نصیب نشده است، او در همین حال می*باشد ناگاه درختی در بالای سر او ظاهر می*شود وقتی آن را می*بیند می*گوید: ای رب! مرا به این درخت نزدیك گردان تا در سایه آن بیاسایم و از آب آن بنوشم! الله تعالی می*گوید: ای فرزند آدم! شاید این نعمت را برایت بدهم نعمت دیگری را از من بخواهی، می*گوید: یا الله! غیر از این سوال دیگری از تو ندارم، و به این سخن خود با ربش عهد و پیمان می*كند كه غیر از این درخت چیزی دیگری را از او نخواهد، ولی ربش او را در این قضیه معذور می*داند زیرا او چیز*های را می*بیند كه توان صبر از آن را ندارد، پس الله تعالی او را اجازه می*دهد كه به درخت نزدیك شود و از سایه و آب آن استفاده نماید، در آن حال درخت دیگری به او نمایانده می*شود كه زیباتر از درخت نخستین بود، می*گوید: ای ربم! به درخت دومی نزدیكم گردان، تا از آب آن بنوشم و در سایه آن بیارامم، سوگند بعزت و بزرگی*ات كه غیر از این چیزی از تو نخواهم، الله تعالی می*گوید: ای فرزند آدم! آیا با من عهد و پیمان نبسته بودی كه غیر از آن درخت چیزی از من سوال نكنی؟! می*گوید: سوگند بعزت و بزرگی*ات كه غیر از این از تو چیزی سوال نكنم، پس الله تعالی به او اجازه می*دهد كه به درخت دومی نزدیك شود زیرا الله می*داند كه وی چیزی را می*بیند قدرت و توان صبر از آن را ندارد، در این حال درخت سومی كه زیبا*تر از دوتای اولی است نزد دروازه جنت به مقابل چشم او ظاهر می*شود وی كوشش می*كند كه صبر كند و آن درخت را از ربش سوال نكند ولی نمی*تواند و می*گوید: ای ربم! به درخت سومی مرا نزدیك گردان تا از سایه آن استفاده نمایم و از آبش بنوشم، سوگند بعزت و عظمت تو كه غیر از این هرگز سوالی ندارم، الله تعالی می*گوید: ای فرزند آدم! آیا با من عهد نكرده بودی كه غیر از درخت دومی سوال دیگر نكنی؟ می*گوید: آری ربم! فقط این سوالم را پوره كن غیر از این هرگز سوالی ندارم، الله او را معذور می*داند، وقتی الله او را به این درخت نزدیك گرداند و در نزد دروازه جنت نشست و آواز اهل جنت و نعمت*های كه بر آن قرار دارند و دیدار و خوشحالی آنها را شنید مدتی را كه الله خواسته است خاموشی اختیار كند و لیكن بر سكوت خود صبر كرده نمی*تواند و می*گوید: ربم! مرا در جنتت داخل كن، الله ذاتی كه نزد او خزانه*های آسمان*ها و زمین است می*گوید: ای بنده من! به جنت داخل شو، وقتی داخل جنت شود گمان كند كه جنت از مردمی كه قبل از وی سبقت كرده*اند مالامال است، و حوران بهشتی ازدواج كرده*اند، پس می*گوید: ربم! مردم در مقام*های خود قرار گرفته*اند و پاداش*های خود را دریافت نموده*اند، پس حال من چگونه خواهد شد؟ الله می*گوید: ای فرزند آدم! چه چیز ترا از من راضی خواهد نمود؟ آیا راضی خواهی شد كه برایت به اندازه ملك یكی از پادشاهان دنیا باشد؟ می*گوید: ای ربم! راضی هستم، الله می*گوید: این و مانند آن تا پنج برابر مر تراست، می*گوید: راضی هستم ای ربم، الله می*گوید: این و ده چند آن تراست، و تراست آنچه كه نفست بخواهد، و چشمت لذت یابد. بعد از آن الله برایش می*گوید: ای بنده من! بخواه از من آنچه كه دلت آرزو می*كند؟ پس می*گوید: ای ربم! فلان و فلان چیز از تو می*خواهم، الله می*گوید: همه آن را برایت عطا كردم، می*گوید: فلان چیز.. الله می*گوید: عطا كردم برایت.. هنگامیكه تمام آرزوهایش به پایان می*رسد و دیگر چیزی از او نمی*خواهد الله می*گوید: ای بنده*ام! آیا فلان چیز را نمی*خواهی؟
به رحمت و مهربانی ارحم الراحمین بنگرید! نعمت*های كه در یاد بنده نیست به یادش می*آورد و می*گوید: آیا فلان نعمت را از من نمی*خواهی؟ می*گوید: آری ربم می*خواهم، الله می*گوید: آیا فلان نعمت را از من نمی*خواهی؟ از من فلان چیز را بخواه، بعد ازآن همه این نعمت*ها را برایش می*دهد تا آنكه آرزوهایش به پایان می*رسد، سپس الله به او دستور می*دهد كه به قصرها و خانه*هایش داخل شود، وقتیكه به قصرش داخل می*شود دو تن از زنان بهشتی نزد وی داخل می*شوند و برایش می*گویند: حمد و ثنا الله را كه ترا برای ما زنده ساخت، و ما را برای تو زنده گردانید، بعد از آن به نعمت*های كه به وی داده شده است می*نگرد و می*گوید: سوگند به الله كه به هیچ كسی این نعمت*ها داده نشده كه بمن داده شده است.

این داستان كمترین اهل جنت است از حیث مقام و درجات، وقتی موسی رب خود را از كم*ترین اهل جنت از نگاه منزلت سوال نموده بود شنید ،گفت: ربم! پس بلندترین اهل جنت از حیث منزل كیست؟ الله می*گوید: ای موسی! آن گروه كسانی*اند كه كرامت ایشان را بدست بلا كیف خود غرس كردم و بدان مهر نهادم پس هیچ چشمی ندیده... سوگند به الله هیچ چشمی آن را ندیده است و نه هیچ گوشی آن را شنیده است، و نه در هیچ قلبی تصور مثال آن گذشته است، عالی مرتبه است ذاتی كه صاحب پادشاهی است، این جنت پاكیزه است و نعمت*های آن نیز پاكیزه است، و نعمت*های آن همیشه و لا زوال است، نام*های دیگر آن دار السلام و جنت المأوی است، و منزلگاه لشكر ایمان و قرآن است، شانه*های اهل آن از طلا و عرق*های*شان از مشك خالص است، عمارت*های آن خشتی از طلا و خشتی از نقره است، و قصر*های آن از لؤلؤ و زبرجد و یا از نقره و یا از طلای خالص است، همچنان از در و یاقوت در غایت حسن و كمال بنا كرده شده است، و گِل آن از مشك خالص و یا زعفران است، سنگریزه*های آن در و یاقوت پراگنده كرده شده است، خاك آن از زعفران و یا مشكی كه از آهوان گرفته شده است، دریاچه*های آن بدون حفره*ها در جریان است، پاك است ذاتی كه آن را از سیلاب*ها نگه داشته است، از زیر قصر*های ایشان چنانكه بخواهند چشمه*ها بیرون می*شود غیر از اینكه از آب نهر*های آن چیزی بكاهد، جوی*های از عسل خالص و آب و شراب و شیر در آن در جریان است، پاكی مر ذاتی را است كه صاحب ملك و عظمت و بزرگی و عزت و پاكی است، و حمد و ثنا مر ذاتی را كه شنوای همه آوازهای آشكارا و پنهان است، و او ذات یگانه عبادت شده و ذات به پاكی یاد كرده شده و ستوده شده و فروفرستنده قرآن است، و حكم اول و آخر همه مر او راست، پاكی مر تراست ای صاحب عظمت و پادشاهی. مشتاقان جنت با رب*شان رازها و خبر*های دارند، بلكه هرگاه به جنت دست یابند به غیر آن هرگز توجه نمی*كنند...
 
بالا