عقیده اهل سنت و جماعت - شرح عقیده ی طحاویه

صدیق

مدیر تالار
تاریخ ثبت‌نام
19/1/13
نوشته‌ها
620
پسندها
1
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین

الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی خیر خلقه سیدنا و مولانا محمد و آله و صحبه و سلم ، اما بعد:

السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

خواهران و برادران سایت فائزین در این تاپیک قصد داریم ان شاء الله عقیده ی اهل سنت و جماعت را به صورت سلسله وار بیان کنیم که منبع ما کتاب عقیده ی طحاوی می باشد که مورد قبول اتفاق علمای اهل سنت و جماعت می باشد. و برای بیان و شرح آن از کتب متعددی که در شرح این کتاب عقیدتی در طول تاریخ اسلام توسط رجال و علمای اهل سنت و جماعت به رشته ی تحریر در آمده است استفاده برده و در اینجا نقل منقولات می کنیم.

براستی که مسلمان صحیح الایمان و صحیح الاعتقاد در گرو آنچه است که از سلف صالح این امت به او رسیده است و اگر خدای نکرده در این راستا ضعفی داشته باشد به تحقیق بر ایمان و به تبع عقیده او لطمه وارد میشود و این حال مسلمان هایی است که در عقیده ضعف دارند ، حالِ آنان که از عقیده ی راستین اهل سنت خبری ندارند و هنوز که هنوز است یک کتاب عقیدتی در دست نگرفتند و نگاهی به آن بندازند چگونه خواهد بود؟!

بیائیم عقیدمان را بر کتاب الله و سنت سیدنا رسول الله صلوات الله علیه و سلم عرضه کنیم و ببینیم در کجای عقیدمان نقصی وجود دارد ، در پی برطرف کردن آن تلاش کنیم که براستی دنیا کوتاه است و عمری اندک داریم و در آخرت مجالی برای جبران نیست.

در این تاپیک به شیوه ای بسیار روان و ساده شرح عقیده ی طحاوی را بیان میکنیم باشد که برادران و خواهران مسلمان خاصتا سایت فائزین از آن استفاده به تمام را ببرند.

دوستان بزرگوارم! هرجا که سؤالی داشتید در خصوص منقولاتی که در این تاپیک نقل می شود به صراحت مطرح نمائید و ان شاء الله تعالی ،اساتید بزرگواری که در سایت حضور دارند در پی پاسخ آن اقدام می نمایند.


الله تعالی همه ی دوستان و برادران و خواهران ایمانی سایت فائزین را حفظ کند - اللهم آمین
 
آخرین ویرایش:

مُحِبُّ السَّلَف

مدیر تالار
تاریخ ثبت‌نام
1/1/70
نوشته‌ها
256
پسندها
0
السلام علیکم
بسیار بسیار بسیار خوشحال شدم چنین تاپیکی رو دیدم.
الله به شما جزای خیر دهد صدیق گرامی.
بی شک عملی بسیار نیک است.
قابل ذکر هست که شرح عقیده طحاویه از ابن ابی العزّ حنفی بسیار جامع و کامل هست.
هدانا الله و ایاکم الی الحق

 

صدیق

مدیر تالار
تاریخ ثبت‌نام
19/1/13
نوشته‌ها
620
پسندها
1
[FONT=&quot]
بسم الله و توکلت علی الله و الصلاة والسلام علی سیدنا محمد و آله و صحبه و سلم اما بعد:

از آنجا که در ایت تاپیک قصد بیان عقیده ی اهل سنت و جماعت را داریم که بنا و منبع آن از کتاب عقیده طحاویه می باشد لذا بر خود لازم دانستم قبل از بیان و نقل عقیده ی اهل سنت ، ترجمه و بیوگرامی اجمالی و مختصری از امام ابوجعفر طحاوی (م 321هــ) را در اینجا ذکر کنم. [/FONT]
[FONT=&quot]این بیوگرافی از منابع دسته اول رجالی و تاریخی می باشد و منابع را با ذکر جلد و صفحه در آخر آورده و برای هرجمله ای که در وصف امام طحاوی بوده متن عربی به همراه ترجمه فارسی آن را نیز اشاره کرده تا اهل تحقیق با سهولت و راحتی بتوانند به اصل متن و منابع ارائه شده رجوع کنند در قسمتی کوچکی از این نوشته نیز از ویکی پیدیای عربی کمک گرفته شده است.[/FONT]
[FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]اســــم و نســـــب، تاریخ تولد و وفات:
[/FONT]
[FONT=&quot]أبو جعفر أحمد بن محمد بن سلامة بن سلمة بن عبدالملك، الازدي الحجري
[/FONT]
[FONT=&quot]ابوجعفر ، احمد پسر محمد پسر سلامه پسر سلمه پسر عبدالملک ازدی حجری[/FONT]

[FONT=&quot]من أهل قرية طحا من أعمال مصر
[/FONT]
[FONT=&quot]اهل روستای طحا که از اعمال و [کارگذاران] مصر بوده است.
[/FONT]
[FONT=&quot]مولده في سنة تسع وثلاثين ومئتين
[/FONT]
[FONT=&quot]تاریخ تولدش در سال 239 هــ است.
[/FONT]
[FONT=&quot]مات سنة إحدى وعشرين وثلاث مئة
[/FONT]
[FONT=&quot]سال 321 هــ وفات کرده است.
[/FONT]
[FONT=&quot]دفن بالقرافة وقبره مشهور بها
[/FONT]
[FONT=&quot]در قرافه مدفون شده و قبرش در آنجا مشهور است.
[/FONT]
[FONT=&quot]بلغ من السن ثمانين سنوكان السواد أغلب على لحيته من البياض
[/FONT]
[FONT=&quot]به سن 80 سالگی رسید ، سیاهی ریشش بر سفیدی آن غالب بود.[/FONT] [FONT=&quot]

اســــــــاتید امام طحاوی:
[/FONT]
[FONT=&quot]امام طحاوی دارای اساتید برجسته و بزرگی در حدیث ، فقه و .. بوده که به ذکر اسامی و ترجمه برخی از آنان اکتفا می کنیم؛
[/FONT]
[FONT=&quot]عبد الغني بن رفاعة ( م 255هــ)
[/FONT]
[FONT=&quot]كان فقيها فرضيا ثقة[/FONT]

[FONT=&quot]اهل فقه ، ثبت، مورد اعتماد است.
[/FONT]
[FONT=&quot]هارون بن سعيد الايلي ( م253هــ)
[/FONT]
[FONT=&quot]فقيه ثقة
[/FONT]
[FONT=&quot]يونس ابن عبدالاعلى الصدفی ( م 264هــ)
[/FONT]
[FONT=&quot]أحد الأئمة ، ثقة فقيه محدث مقرىء ، من العقلاء النبلاء
[/FONT]
[FONT=&quot]بحر بن نصر الخولاني (م 267هــ)
[/FONT]
[FONT=&quot]كان ثقة فاضلا مشهورا
[/FONT]
[FONT=&quot]محمد بن عبد الله بن عبدالحكم (م 268هــ)
[/FONT]
[FONT=&quot]عبد الرحمن بن أبى حاتم : كتبت عنه و هو صدوق ثقة أحد فقهاء مصر من أصحاب مالك
[/FONT]
[FONT=&quot]عبدالرحمن بن ابی حاتم می گوید: از او حدیث نوشتم، بسیار راستگو و مورد اعتماد بوده، یکی از فقهای مصر از اصحاب مالک بن انس است.
[/FONT]
[FONT=&quot]عيسى بن إبراهيم بن عيسى بن مثرود المثرودی( م 261 هــ)
[/FONT]
[FONT=&quot]مصرى ، ثقة
[/FONT]
[FONT=&quot]الربيع بن سليمان المرادي ( م 270 هــ)
[/FONT]
[FONT=&quot]الفقيه الحافظ [/FONT]

[FONT=&quot]إسماعيل بن يحيى أبو إبراهيم المزني ( م 264 هــ)
[/FONT]
[FONT=&quot]صاحب الامام الشافعي من أهل مصر، كان زاهدا، عالما، مجتهدا، قوي الحجة[/FONT]

[FONT=&quot]بــــكار بـــن قتيبة (م 270 هــ)
[/FONT]
[FONT=&quot]العلامة المحدث ، الفقيه الحنفي ، قاضي القضاة بمصر
[/FONT]
[FONT=&quot]المقدام بن داود بن عيسى الرعيني ( م 283 هــ)
[/FONT]
[FONT=&quot]الفقيه، العلامة، المحدث
[/FONT]
[FONT=&quot]أحمد بن عبد الله بن البرقي ( م 270 هــ)
[/FONT]
[FONT=&quot]المحدث، الحافظ، الصادق
[/FONT]
[FONT=&quot]محمد بن عقيل الفريابي (م 285 هــ)
[/FONT]
[FONT=&quot]كان من الفقهاء الشافعيين بمصر
[/FONT]
[FONT=&quot]از فقهای شافعی مذهب در مصر بوده است.
[/FONT]
[FONT=&quot]يزيد ابن سنان البصري ( م 264هــ)
[/FONT]
[FONT=&quot]عبد الرحمن بن أبى حاتم : كتبت عنه و هو صدوق ، ثقة
[/FONT]
[FONT=&quot]عبدارحمن بن ابی حاتم می گوید: از او حدیث نوشتم ، بسیار راستگو و مورد اعتماد است.
[/FONT]
[FONT=&quot]أحمد بن أبي عمران الحنفي (م 280 هــ)[/FONT]

[FONT=&quot]الامام، العلامة، شيخ الحنفية ،الفقيه المحدث، الحافظ
[/FONT]
[FONT=&quot]أبو خازم عبدالحميد بن عبد العزيز السكوني (م 292 هــ)
[/FONT]
[FONT=&quot]كان ثقة، دينا، ورعا، عالما، أحذق الناس بعمل المحاضر والسجلات، بصيرا بالجبر والمقابلة، فارضا، ذكيا، كامل العقل
[/FONT]
[FONT=&quot]مورد اعتماد، اهل دین و دیانت ، اهل تقوا ، عالم، در عمل به اصول ثابته مهارت داشته ، آگاه به جبر و مقابله، سخت کوش ، با ذکاوت و باهوش ، دانشمندی کامل[/FONT]

[FONT=&quot]و ...[/FONT]
[FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]شـــاگردان امام طحاوی :

[/FONT]
[FONT=&quot]از جمله شاگردان امام طحاوی میتوان به اسامی ذیل اشاره کرد؛
[/FONT]
[FONT=&quot]يوسف بن القاسم الميانجي الشافعی( م 375 هــ)
[/FONT]
[FONT=&quot]القاضي، الامام الحافظ، المحدث الكبير مسند الشام في زمانه[/FONT]

[FONT=&quot]ابو القاسم سليمان بن أحمد الطبراني ( م 360هــ)[/FONT]

[FONT=&quot]الامام، الحافظ، الثقة، الرحال الجوال، محدث الاسلام، علم المعمرين[/FONT]

[FONT=&quot]ابو الفرج احمد بن القاسم الخشاب ( م 364 هــ)[/FONT]

[FONT=&quot]الحافظ الاوحد[/FONT]

[FONT=&quot]أبو بكر محمد ابن إبراهيم الاصبهاني ابن المقرئ ( م 381 هــ)[/FONT]

[FONT=&quot]الشيخ الحافظ الجوال الصدوق، مسند الوقت[/FONT]

[FONT=&quot]ابو الحسن محمد بن احمد الاخميمي ( م 395 هـ)
[/FONT]
[FONT=&quot]الشيخ الثقة المسند[/FONT]

[FONT=&quot]ابو الحسين محمد بن المظفر ( م 379هــ)[/FONT]

[FONT=&quot]الشيخ الحافظ المجود، محدث العراق[/FONT]

[FONT=&quot]الحسن بن إبراهيم بن زولاق ( م 387 هــ)
[/FONT]
[FONT=&quot]الشيخ العلامة المحدث المؤرخ[/FONT]

[FONT=&quot]أبو النضر الاسفراييني شافع بن محمد ( م 378هــ)[/FONT]

[FONT=&quot]الحافظ الامام المفيد[/FONT]

[FONT=&quot]و ...

[/FONT]
[FONT=&quot]ســفرها و رحــلت های امـــام ابوجعفر طحاوی :

[/FONT]
[FONT=&quot]ابوجعفر طحاوی به برخی از نقاط مختلف جهان اسلام برای کسب علم و سماع حدیث سفر کرده است از جمله؛

[/FONT]
[FONT=&quot]خرج إلى الشام فسمع ببيت المقدس وغزة وعسقلان وتفقه بدمشق على القاضي أبي خازم واسمه عبد الحميد ورجع إلى مصر في سنة تسع وستين
[/FONT]
[FONT=&quot][از زادگاهش، مصر به قصد ] شام بیرون رفت و در بیت المقدس و غزه و عسقلان سماع حدیث کرد و در دمشق نزد قاضی ابو خازم که اسمش عبدالمجید بود فقه را آموخت و در سال 69 ( در سن 30 سالگی ؛ سال 269 هجری) به مصر بازگشت. [/FONT]
[FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]مــــذهـــــــــــــــــب امــام طحاوی :

[/FONT]
[FONT=&quot]امام طحاوی در ابتدا بر مذهب امام شافعی رحمه الله تعالی بوده سپس تغییر مذهب داده و به مذهب امام اعظم ابوحنیفه رحمه الله تعالی گرایش پیدا می کند .

[/FONT]
[FONT=&quot]كان أولا على مذهب الشافعي ثم تحول إلى مذهب الحنفية لكائنة جرت له مع خاله المزني وذلك أنه كان يقرأ عليه فمرت مسألة دقيقة فلم يفهمها أبو جعفر فبالغ المزني في تقريبها له فلم يتفق ذلك فغضب المزني متضجرا فقال والله لا جاء منك شيء فقام أبو جعفر من عنده وتحول إلى أبي جعفر بن أبي عمران وكان قاضي الديار المصرية بعد القاضي بكار فتفقه عنده ولازمه إلى أن صار منه ما صار
[/FONT]
[FONT=&quot]در ابتدا بر مذهب شافعی بود سپس به مذهب حنفیه گروید ، علت آن چنین بود که میان او و دائی اش مزنی اختلافی پیش آمد و آن این بود که مزنی مسأله ای دقیق را بر ابو جعفر می خواند و او آن مسأله را برایش تفهیم نشد و مزنی بسیار تلاش کرد که فهم مسأله را برایش نزدیک کند که موفق نشد ، مزنی عصبانی شد و به ستوه آمد و گفت: به خدا چیزی از تو نمیاد ، ابوجعفر او را ترک کرد و به نزد ابو جعفر بن ابی عمران رفت - قاضی مصر بود بعد از قاضی بکار - و پیشش فقه را آموخت و تا زمانی که می بایست نزدش بماند ،ملازم و همراهش بود.

[/FONT]
[FONT=&quot]امام ابو إسحاق شيرازی رحمه الله تعالی می گوید:
[/FONT]
[FONT=&quot]بلغنا أن أبا جعفر لما صنف مختصره في الفقه قال رحم الله أبا إبراهيم يعني المزني لو كان حيا لكفر عن يمينه
[/FONT]
[FONT=&quot]به ما رسیده که ابوجعفر زمانی که کتاب مختصرش در فقه را تألیف نمود، گفت: خداوند ابو ابراهیم مزنی را رحمت کند اگر زنده بود می بایست کفاره ی سوگندش را بدهد.[/FONT]
[FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]امام ابو يعلى الخليلي القزويني در "الارشاد" می گوید:
[/FONT]
[FONT=&quot]سمعت عبد الله بن محمد الحافظ يقول سمعت احمد بن محمد الشروطي يقول قلت للطحاوي لم خالفت خالك واخترت مذهب ابي حنيفة قال لاني كنت ارى خالي يديم النظر في كتب ابي حنيفة فلذلك انتقلت اليه
[/FONT]
[FONT=&quot]شنیدم حافظ عبدالله بن محمد می گوید شنیدم احمد بن محمد شروطی می گوید: به طحاوی گفتم: چرا با دائیت ( ابو ابراهیم مُزنی ) مخالفت کردی و مذهب ابوحنیفه را اختیار کردی؟ طحاوی درجواب گفت: برای اینکه می دیدم دائیم همیشه به کتابهای ابوحنیفه توجه داره برای همین تغییر مذهب دادم به مذهب او( ابوحنیفه).

[/FONT]
[FONT=&quot]می گویم(صدیق): نقل آخری صحیح تر است (سند آن خبر از خلیلی به طحاوی صحیح است )و سخن صواب همان است ، و بسیار بعید است که امام طحاوی به علت غضب و عصبانیت ترک مذهب و دائیش را کند بلکه سخن حق آن بوده که در روایت صحیح تر آمده که چون ابوابراهیم مَزنی به کتابهای امام اعظم ابوحنیفه رحمه الله تعالی توجه خاصی داشته ولذا این توجه سبب گرویدن امام طحاوی به مذهب حنفی شده است. در خصوص سخن امام ابواسحاق شیرازی نیز باید عرض کنم که آن امام در سخنش لفظ "بلغنا" را آورده که مجهول است و صیغه ی تمریض می باشد و لذا مردود است. الله اعلم.

[/FONT]
[FONT=&quot]نشستن بر مَسند قضاوت:
[/FONT]
[FONT=&quot]ناب أبو جعفر في القضاء عن محمد بن عبدة قاضي مصر بعد السبعين ومائتين وترقت حاله بمصر[/FONT]

[FONT=&quot]ابو جعفر در قضاوت نایب و جانشین محمد بن عبده قاضی مصر شد بعد ازسال 270(در سن 31 سالگی ) و در مصر به درجه بالایی دست یافت.

[/FONT]
[FONT=&quot]شایعه پراکنی بر ضد امام طحاوی در مصر به علت امر قضاوت :
[/FONT]
[FONT=&quot]
مسلمة بن قاسم اندلسی می گوید:

[/FONT]
[FONT=&quot]قال لي أبو بكر محمد بن معاوية بن الأحمر القرشي دخلت مصر قبل الثلاث مائة وأهل مصري يرمون الطحاوي بأمر عظيم فظيع
[/FONT]
[FONT=&quot]ابو بکر محمد بن معاویه بن احمر قرشی برایم گفت: وارد مصر شدم قبل از سال 300 و اهل مصر طحاوی را به کاری بسیار ناپسند و زشت متهم می کردند.

[/FONT]
[FONT=&quot]می گویم(صدیق): این شایعه پراکنی در طول تاریخ علیه علما بوده و افرادی کودن و جاهل و حسود همیشه در نیات پلیدشان قصد طعن بر علمای جلیل القدر را داشتند و امام طحاوی رحمه الله تعالی نیز یکی از آن عالمان جلیل القدری است که به خاطر رسیدن به جایگاه بزرگی در فقه و حدیث و قضاوت ، برخی بر او طعن وارد کردند.

[/FONT]

[FONT=&quot]دیــــدگاه ائـــمه ، حـفاظ و علمــا در مورد امام طحاوی :
[/FONT]

[FONT=&quot]امام ابو سعيد بن يونس می گوید:
[/FONT]
[FONT=&quot]كان ثقة ثبتا فقيها عاقلا لم يخلف مثله
[/FONT]
[FONT=&quot]مورد اعتماد ، ثبت در حدیث ، اهل فقه، دانشمند، کسی مثل خودش جانشینش نشد.

[/FONT]
[FONT=&quot]امام مسلمه بن قاسم اندلسی می گوید:
[/FONT]
[FONT=&quot] كان ثقة جليل القدر فقيه البدن عالما باختلاف العلماء بصيرا بالتصنيف وكان يذهب مذهب أبي حنيفة وكان شديد العصبية فيه
[/FONT]
[FONT=&quot]ثقه و مورد اعتماد ، دارای شأن و مقامی بزرگ ، فقیه جسم ، عالم به اختلاف علما ، آگاه به تألیفات و نوشته ها ، بر مذهب ابوحنیفه می رفت و بسیار در آن تعصب داشته است.

[/FONT]
[FONT=&quot]امام ابو عمر بن عبد البر می گوید:
[/FONT]
[FONT=&quot]كان الطحاوي من أعلم الناس بسير الكوفيين وأخبارهم وفقههم مع مشاركته في جميع مذاهب الفقهاء
[/FONT]
[FONT=&quot]طحاوی از عالم ترین مردم به روش و سیرت اهل کوفه و روایات و فقهشان همراه با مشارکتش در تمام مذاهب فقهاء
[/FONT]

[FONT=&quot]امام ابو إسحاق شيرازی می گوید:
[/FONT]
[FONT=&quot] انتهت إليه رياسة أصحاب أبي حنيفة بمصر
[/FONT]
[FONT=&quot]نهایتِ ریاست اصحاب ابوحنیفه در مصر به او رسید.

[/FONT][FONT=&quot]امام ابن الندیم در "الفهرست" می گوید:
[/FONT]
[FONT=&quot]كان أوحد زمانه علما وزهدا
[/FONT]
[FONT=&quot]در علم و زهد یگانه ی عصر خودش بوده است.

[/FONT][FONT=&quot]امام أبو يعلى الخليلي القزويني در کتاب " الارشاد " می گوید:[/FONT]

[FONT=&quot]للطحاوي كتب مصنفات في الحديث وكان عالما بالحديث
[/FONT]
[FONT=&quot]برای طحاوی کتابهایی است که در حدیث تألیف کرده و آگاه و عالم به حدیث بوده است.[/FONT]


[FONT=&quot]امام نووی در "المجموع" می گوید:
[/FONT]
[FONT=&quot]الامام أبن جعفر أحمد بن محمد بن سلامة الطحاوي امام الحنفية في الحديث والمنتصر لهم
[/FONT]
[FONT=&quot]امام ابوجعفر احمد بن محمد بن سلامه طحاوی ، امام حنفی در حدیث و ناصر مذهبشان

[/FONT]
[FONT=&quot]حافظ ابن جوزی در "المنتظم" می گوید:[/FONT]

[FONT=&quot]كان ثبتا فهما فقيها عاقلا
[/FONT]
[FONT=&quot]اهل ثبت و اعتماد ،با درایت ، فقیه ، دانشمند بوده است.[/FONT]

[FONT=&quot]حافظ ابن کثیر دمشقی در تاریخش می گوید:
[/FONT]
[FONT=&quot]الفقيه الحنفي صاحب المصنفات المفيدة والفوائد الغزيرة وهو أحد الثقات الأثبات والحفاظ الجهابذة
[/FONT]
[FONT=&quot]فقیه حنفی ، دارای تألیفات با ارزش و گرانقدر و پرفایده ، او یکی از معتمدان و اهل ثبت در حدیث و از حفاظ بسیار قوی می باشد.

[/FONT]
[FONT=&quot]حافظ ذهبی در "سیر اعلام النبلاء" می گوید:

[/FONT]
[FONT=&quot]الإمام العلامة ، الحافظ الكبير ، محدث الديار المصرية وفقيهه

[/FONT]
[FONT=&quot]امام ، دانشمند، حافظ بزرگ، محدث سرزمین مصر و فقیه آنجا.

[/FONT]
[FONT=&quot]تـــألیفـات امـــام ابوجعفر طحاوی :[/FONT]


[FONT=&quot]امام طحاوی دارای تألیفات زیادی بوده که نشانه ی علم وافر او است و غالب تألیفاتش مورد توجه علما قرار گرفته و به آن اهتمام ورزیدن خصوصا کتاب عقیده اش که به عقیده طحاویه مشهور است و دارای جایگاه بلندی می باشد به طوری که در تمام مدارس علوم دینی و حوزوی اهل سنت و جماعت در جهان اسلام این کتاب یکی از کتابهای اصلی تدریس مدرسان و آموزش طلاب دینی است و در طول تاریخ شرح های زیادی بر آن نوشتند و به زبانهای متعددی ترجمه شده و امام طحاوی را بیشتر با آن کتابش می شناسند و نیز دو کتاب دیگرش که در حدیث نوشته است به اسم مشكل الآثار و شرح معاني الآثار که این دو نیز دارای شهرتی مثال زدنی است.

[/FONT]
[FONT=&quot]در ذیل اسامی تألیفات امام ابوجعفر طحاوی را ذکر میکنم:

[/FONT]

[FONT=&quot]1- العقيدة الطحاوية
[/FONT]

[FONT=&quot]2- اختلاف العلماء
[/FONT]

[FONT=&quot]3- بيان السنة والجماعة في العقيدة
[/FONT]

[FONT=&quot]4- حكم أراضي مكة المكرمة
[/FONT]

[FONT=&quot]5- شرح الجامع الصغير والكبير للشيباني في الفروع
[/FONT]

[FONT=&quot]6- عقود المرجان في مناقب أبي حنيفة النعمان
[/FONT]

[FONT=&quot]7- الفرائض
[/FONT]

[FONT=&quot]8- قسمة الفيء والغنائم
[/FONT]

[FONT=&quot]9- كتاب التاريخ
[/FONT]

[FONT=&quot]10- كتاب التسوية بين حدثنا وأخبرنا
[/FONT]

[FONT=&quot]11- الشروط الصغير
[/FONT]

[FONT=&quot]12- الشروط الكبير
[/FONT]

[FONT=&quot]13- المحاضرات والسجلات
[/FONT]

[FONT=&quot]14- المختصر في الفروع
[/FONT]

[FONT=&quot]15- نقد المدلسين على الكرابيسي [/FONT]


[FONT=&quot]16- اختلاف الروايات علي مذهب الكوفيين [/FONT]


[FONT=&quot]17- مشكل الآثار
[/FONT]

[FONT=&quot]18- شرح معاني الآثار
[/FONT]

[FONT=&quot]و...

[/FONT]




[FONT=&quot]مــنابـــــــــــع:

[/FONT]

[FONT=&quot]الفهرست – ابن الندیم ص 292؛ الناشر : دار المعرفة - بيروت ، 1398 – 1978م
[/FONT]

[FONT=&quot]الإرشاد - الخلیلی 1 / 431 - 432؛ الناشر : مكتبة الرشد – الرياض الطبعة الأولى ، 1409هــ
[/FONT]


[FONT=&quot]وفيات الأعيان – ابن خلکان 1 / 71 - 72؛ الناشر : دار صادر – بيروت الطبعة 1900م
[/FONT]


[FONT=&quot]الإكمال - ابن ماكولا 3 / 85؛ الناشر : دار الكتب العلمية – بيروت الطبعة الأولى ، 1411هــ
[/FONT]


[FONT=&quot]تاريخ مدينة دمشق – ابن عساکر 5 / 367 - 370 ؛الناشر:دار الفكر - بيروت 1419- 1998 م
[/FONT]


[FONT=&quot]المجموع - النووی 1 / 95 ؛الناشر: دار الفكر - بیروت
[/FONT]


[FONT=&quot]المنتظم - ابن الجوزي 6 / 250 ؛[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]الناشر : دار صادر – بيروت الطبعة الأولى ، 1358هــ

سير أعلام النبلاء – الذهبی 15 / 27 – 33 ؛الناشر:[/FONT][FONT=&quot][/FONT][FONT=&quot]مؤسسة الرسالة – بيروت 1413 - 1993م[/FONT]



[FONT=&quot]تذكرة الحفاظ – الذهبی 3 / 808 - 811؛ الناشر:دائرة المعارف العثمانية – حيدر آباد
[/FONT]


[FONT=&quot]البداية والنهاية - ابن کثیر 11 / 174؛ الناشر : مكتبة المعارف - بيروت
[/FONT]


[FONT=&quot]لسان الميزان – ابن حجر 1 / 274 – 281؛الناشر :مؤسسة الأعلمي – بيروت1406 – 1986م
[/FONT]


[FONT=&quot]الأعلام - الزركلي 1 / 206؛الناشر: دار العلم – بيروت الطبعة الخامسة أيار (مايو) 1980م[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
 

مُحِبُّ السَّلَف

مدیر تالار
تاریخ ثبت‌نام
1/1/70
نوشته‌ها
256
پسندها
0
السلام عليكم.
جزاک الله خیرا .
بسیار مبارک و میمون است.
فقط از باب دوستی و نصح، صدیق بزرگوار، چند جایی در ترجمه اشکالاتی دیدم که یکی رو خدمتتون عرض میکنم.




من أهل قرية طحا من أعمال مصر

اهل روستای طحا که از اعمال و [کارگذاران] مصر بوده است.

أعمال مصر: در مصر و البته تونس به ولایت یا بخش (در تقسیمات کشوری درجه ای پایینتر از شهرستان) گفته میشه.
 

صدیق

مدیر تالار
تاریخ ثبت‌نام
19/1/13
نوشته‌ها
620
پسندها
1
السلام عليكم.
جزاک الله خیرا .
بسیار مبارک و میمون است.
فقط از باب دوستی و نصح، صدیق بزرگوار، چند جایی در ترجمه اشکالاتی دیدم که یکی رو خدمتتون عرض میکنم.



أعمال مصر: در مصر و البته تونس به ولایت یا بخش (در تقسیمات کشوری درجه ای پایینتر از شهرستان) گفته میشه.

وعلیکم السلام و رحمة الله و برکاته

وجزاک الله خیرا

بارک الله فیک / بسیار ممنون

کاملا صحیح فرمودید... کارگذاران در فارسی قدیم به معنی تحت نظر بالا دستی... که همون معنی بخش رومیده لیکن صحیح همون ذکر بخش یا ولایت است.
 

m_amin_r

کاربر فعال و مفید
تاریخ ثبت‌نام
13/4/13
نوشته‌ها
285
پسندها
0
سن
29
محل سکونت
Eranshahr
وب سایت
www.takalone.loxblog.com
الله تعالی همه ی دوستان و برادران و خواهران ایمانی سایت فائزین را حفظ کند - اللهم آمین​




 

صدیق

مدیر تالار
تاریخ ثبت‌نام
19/1/13
نوشته‌ها
620
پسندها
1
توحــــید، اولین دعـــوت - بخش اول

[FONT=&quot] قولهُ : نَقُولُ فی توحید الله معتقدینَ بِتوفیق الله: إنّ الله واحدٌ لا شریکَ لَهُ.
[/FONT]


[FONT=&quot]ترجمه: در خصوص توحید خدا، به توفیق خداوند با اعتقاد می‎گوییم: خدا یکتاست و شریکی ندارد[/FONT][FONT=&quot].[/FONT]


[FONT=&quot]توحید، اولین دعوت پیامبران است:
[/FONT]


[FONT=&quot]شرح عبارت:[/FONT][FONT=&quot] بدان که توحید، اولین دعوت پیامبران، نخستین مراحل راه و اولین جایگاهی است که سالک راه خدا آن جا می ایستد؛ خداوند متعال می‎فرماید:[/FONT]


[FONT=&quot] لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أعراف/ ٥٩[/FONT]

[FONT=&quot]
همانا نوح را به سوی قومش فرستادیم. پس گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید که برای شما معبودی جز او نیست.

[/FONT]

[FONT=&quot] سیدنا هود علیه السلام به قومش فرمود:

[/FONT]

[FONT=&quot] اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أعراف/ ٦٥[/FONT]


[FONT=&quot]خدا را بپرستید که برای شما معبودی جز او نیست.

[/FONT]

[FONT=&quot] سیدنا صالح علیه السلام به قومش فرمود:

[/FONT]

[FONT=&quot]اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أعراف/ 73[/FONT]

[FONT=&quot]
خدا را بپرستید که برای شما معبودی جز او نیست.

[/FONT]

[FONT=&quot]سیدنا شعیب علیه السلام به قومش فرمود:

[/FONT]

[FONT=&quot] اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أعراف/ ٨٥[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]
خدا را بپرستید که برای شما معبودی جز او نیست.[/FONT]

[FONT=&quot]
خداوند متعال در جای دیگری ( نحل / 36 ) می فرماید: [/FONT]

[FONT=&quot]
وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]

[FONT=&quot]
و ما در میان هر امتی رسولی برانگیختیم که [بگوید]: خدا را بپرستید و از طاغوت دوری کنید.[/FONT]

[FONT=&quot]
در جای دیگری (أنبیاء / 25 ) می فرماید:[/FONT]

[FONT=&quot]
وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ [/FONT]

[FONT=&quot]
و پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم جز اینکه به او وحی می‎کردیم که: معبودی جز من نیست، پس مرا بپرستید.[/FONT]

[FONT=&quot]
سیدنا و مولانا رسول الله صلوات الله علیه و سلم هم می‎فرمایند:[/FONT]

[FONT=&quot]
أمرت أن أقاتل الناس حتى يشهدوا أن لا إله إلا الله، وأن محمدا رسول الله[/FONT] ... الخ 1

به من امر شده که با مردمان پیکار کنم تا اینکه گواهی دهند که معبودی جز الله نیست و محمد، فرستاده*ی خداست.

اولین چیزی که بر فرد مکلف واجب است، شهادتین (شهادت به اینکه معبودی برحق غیر خدا نیست و شهادت به اینکه محمد صلی الله علیه و سلم، فرستاده خداست) می‎باشد:

به همین خاطر صحیح این است که اولین چیزی که بر فرد مکلف واجب است، شهادت به اینکه معبودی جز خدا نیست، می‎باشد؛ نه نظر و تأمل و تدبر و نه قصد نظر و تأمل داشتن و نه شک آن گونه که اهل کلام مذموم می گویند. بلکه پیشوایان سلف صالح همگی متفق‎اند که اولین چیزی که بنده بدان امر می شود، شهادتین است و متفق‎اند که هر کس شهادتین را قبل از رسیدن به سن بلوغ بر زبان آورد، پس از بلوغ به تکرار آن امر نمی شود بلکه هنگام بلوغ یا رسیدن به سن تمییز نزد کسانی که بدان معتقدند، به طهارت و نماز امر می‎شود و هیچ کدام از فقهاء بر ولی کودک واجب نکرده‎اند که هنگام بلوغ کودک را به تکرار شهادتین ملزم کند هر چند اقرار به شهادتین به اتفاق مسلمانان واجب است و وجوب آن قبل از وجوب نماز است، چون او قبلاً این واجب را ادا نموده است.

اینجا مسائلی وجود دارند که فقهاء راجع به آنها بحث کرده‎اند: هر کس نماز بخواند و شهادتین را بر زبان جاری نسازد یا یکی دیگر از خصایص اسلام را انجام دهد وشهادتین را بر زبان نیاورد،آیا چنین فردی مسلمان است یا خیر؟

صحیح آن است که چنین فردی به انجام دادن هر کدام از خصایص اسلام مسلمان می‎شود.
پس توحید اولین چیزی است که انسان با آن داخل اسلام کرده می‎شود وآخرین چیزی است که انسان با آن از دنیا خارج کرده می شود همچنان که سیدنا رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموده‎اند:

من كان آخر كلامه لا إله إلا الله دخل الجنة 2


هرکس آخرین سخنش لا إله إلا الله باشد، داخل بهشت می گردد.

پس توحید، اولین و آخرین واجب است.









--------------------------

1. حدیث متفق علیه ؛ بخاری و مسلم از طریق ابن عمر رضی الله عنهما این حدیث را روایت کردند که ان شاء الله در جای خودش شرح این حدیث را در تاپیکی جداگانه خواهم آورد.

2. حدیث صحیح ؛ حاکم نیشابوری با لفظ مذکور در المستدرک علی الصحیحین ( 1 / 503 ح 11299 و 1 / 678 ح 1842) آن را روایت کرده و بر صحت آن حکم کرده و حافظ ذهبی نیز بر آن اقرار نموده است. و امام احمد در مسند (5 / 233 ح 22087 و 5 / 247 ح 22180) این حدیث را از معاذ بن جبل رضی الله عنه روایت کرده و محقق آن حدیث را صحیح دانسته است. این حدیث با الفاظی دیگر شبیه همین حدیث مذکور از طرق متعدد روایت شده است.
 

صدیق

مدیر تالار
تاریخ ثبت‌نام
19/1/13
نوشته‌ها
620
پسندها
1
توحــید ، اولین دعـــوت - بخش دوم

[FONT=&quot]انواع توحید و معانی آنها
[/FONT]


[FONT=&quot]توحید، اولین و آخرین تکلیف است. منظورم از توحید، توحید الوهیت است، چون توحید، سه نوع می‎باشد:
[/FONT]

[FONT=&quot]اول: [/FONT][FONT=&quot][/FONT][FONT=&quot]توحید صفات.[/FONT]


[FONT=&quot]دوم:[/FONT][FONT=&quot] توحید ربوبیت، و بیان اینکه فقط خداوند آفریننده هر چیزی است.
[/FONT][FONT=&quot]
سوم:[/FONT]
[FONT=&quot] توحید الوهیت. یعنی تنها خداوند استحقاق پرستش را دارد و شریکی در پرستش ندارد.[/FONT]

اول : توحید صفات

نفی کنندگان صفات، نفی صفات را در مسمای توحید داخل کرده‎اند مانند جهم بن صفوان 1 و موافقانش، آنان می‎گفتند: اثبات صفات، مستلزم تعدد واجب است. فساد و بطلان این اعتقاد، به طور بدیهی معلوم است، چون اثبات ذاتی مجرد از تمامی صفات که برای آن وجودی در خارج تصور نمی‎شود و ذهن فقط چیزی محال را فرض و تخیل می‎کند. و این، اوج تعطیل است.
این سخن، جماعتی را به قائل شدن به حلول یا اتحاد کشانده است، که از کفر نصارا قبیح‎تر و زشت‎تر است، زیرا نصارا حلول را فقط به عیسی علیه السلام منحصر می‎دانستند، ولی اینان، حلول را به همه مخلوقات نسبت داد‎ه‎اند.
از فروعات توحید این جماعت، این است که فرعون و قومش، ایمان کاملی داشتند و به حقیقت عارف به خداوند بودند.
همچنین از فروعات این توحید، این است که بت پرستان بر حق و راه راست بوده‎اند و آنان تنها خدا را پرستیده‎اند و لاغیر.
باز از فروعات این توحید این است که در تحریم و تحلیل میان مادر و خواهر و بیگانه فرقی نیست. و میان آب و خمر و زنا و نکاح فرقی وجود ندارد. چون همه از یک عین هستند و بلکه آن عین واحد می‎باشد.
همچنین از فروعات این توحید، این است که پیامبران، مردم را در تنگنا قرار داده‎اند. خداوند از آنچه می‎گویند، بلندتر و پاک‎تر است.

دوم : توحید ربوبیت

توحید ربوبیت، مانند اقرار به اینکه خدا آفریننده هر چیزی است و در جهان دو سازنده که در صفات و افعال مثل هم باشند، وجود ندارد. این توحید، حق است و شکی در آن نیست. و به نظر بسیاری از متکلمان و جماعتی از صوفی‎ها، غایت است.
هیچ گروه مشخص و هیچ کس از انسانها، معتقد به ضد این توحید نبوده‎اند، بلکه دلها بر اقرار به آن بیشتر از اقرار به دیگر موجودات سرشته شده است. همچنان که پیامبران علیهم السلام می‎فرمایند:

قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ابراهيم/ ١٠

پیامبرانشان گفتند: مگر درباره خدا، پدید آوردنده آسمانها و زمین شکی هست؟!

مشهورترین 2 کسی که به تجاهل و تظاهر به انکار صانع معروف بوده، فرعون است که در درون بدان یقین داشت همچنان که سیدنا موسی علیه السلام به او (
إسراء/ ١٠٢) فرمود:

لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنْزَلَ هَؤُلَاءِ إِلَّا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ

تو نیک می‎دانی که این آیات را که مایه بینش‎هاست جز پروردگار آسمانها و زمین نازل نکرده است.

و خداوند متعال راجع به فرعون و قومش می‎فرماید:

وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا نمل / ١٤

و با آن که باطنشان بدان یقین داشت، از روی ظلم و تکبر آن را انکار کردند.

به همین خاطر فرعون از روی تجاهل و انکار گفت:

وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ شعراء / 23

پروردگار جهانیان چیست؟

سیدنا موسی علیه السلام به او فرمود:

قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ
شعراء / ٢٤
او پروردگار آسمانها و زمین و پدیده‎های میان آن دو است، اگر اهل یقین باشید.
فرعون به اطرافیان خود گفت:

أَلَا تَسْتَمِعُونَ
شعراء / 26
آیا نمی شنوید [چه می‎گوید]؟
سیدنا موسی علیه السلام دوباره فرمود:

رَبُّكُمْ وَرَبُّ آَبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ
شعراء / 27
پروردگار شما و پروردگار پدران پیشین شماست.
فرعون گفت:

إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ
شعراء / ٢٨

واقعاً این پیامبری که به سوی شما فرستاده شده، دیوانه است.

گروهی پنداشته‎اند که فرعون از سیدنا موسی علیه السلام راجع به ماهیت سؤال نمود و از آنجایی که آنچه درباره آن سؤال شده بود، ماهیت نداشت، در نتیجه سیدنا موسی علیه السلام از جواب دادن ناتوان ماند.
این، اشتباه است؛ چون این سؤال، فقط استفهام انکاری است همان طور که سایر آیات قرآنی نشان می‎دهند که فرعون منکر و نفی کننده خدا بوده، و قائل به وجود خدا نبوده، تا راجع به ماهیتش سؤال کند به همین خاطر سیدناموسی علیه السلام برای فرعون و اطرافیان روشن نمود که خدا شناخته شده است و آیات و دلایل ربوبیت پروردگار آشکارتر و مشهورتر از آن است که راجع به ماهیت او سؤال شود. بلکه خداوند متعال شناخته شده‎تر و آشکارتر و روشن‎تر از آن است که شناخته شده نباشد. بلکه معرفت خدا بیشتر از معرفت هر چیز شناخته شده‎ای در فطرتها مستقر شده است.
از هیچ یک از طوایف و گروه‎ها، شناخته نشده که گفته باشند:عالم دو آفریدگار مثل هم در صفات و افعال دارد.و بت پرستان مجوس و مانویها 3 قائل به دو اصل نور و ظلمت هستند. و معتقدند که عالم از آن دو اصل سرچشمه گرفته است. یعنی مبدأ عالم، نور و ظلمت است. اینان متفق‎اند که نور، بهتر از ظلمت است و نور، خدای ستوده است و متفق‎اند که ظلمت، بد و مذموم است. آنان راجع به ظلمت اختلاف
نظر دارند که آیا ظلمت، قدیم است یا حادث. بنابراین قائل به وجود دو پروردگار مثل هم نیستند.
اما مسیحیانی که قائل به تثلیث (سه خدایی) هستند، برای عالم قائل به وجود سه خدا که از همدیگر جدا باشند، نیستند. بلکه متفق‎اند که آفریدگار عالم، یکی است و به پدر، پسر، روح القدس، یک اله می‎گویند.
اعتقاد نصاری به تثلیث، در ذات خود متناقض است و اعتقادشان به حلول، باطل‎تر از آن است. به همین خاطر در فهم این اعتقاد و تعبیر کردن از آن، آشفته هستند و هر کدام فهم و تعبیر مختلفی از آن دارد. چه بسا یکی از آنها نتواند به معنای معقول از آن اعتقاد تعبیر نماید و چه بسا دو نفرشان بر یک معنای واحد متفق نباشند؛ چون آنان می‎گویند: خدا، ذاتاً یکی است و در اقنوم، سه تاست.
اقانیم را هم گاهی به خواص، گاهی به صفات و گاهی به اشخاص تفسیر می‎کنند. خداوند بندگان را بر بطلان و فساد این اقوال پس از تصور کامل، سرشته است. به طور خلاصه، آنان قائل به وجود دو آفریننده مثل هم نیستند.
در اینجا، مقصود این نکته است که در میان گروهها و طایفه‎های متعدد، کسی نیست که برای عالم، دو سازنده مثل هم اثبات نماید. با این وجود بسیاری از متکلمان و فلاسفه در اثبات و بیان این مقصود خسته شده‎اند و بعضی از آنان اعتراف به ناتوانی در میان آن با عقل نموده‎اند و خیال کرده‎اند که از طریق وحی، دریافت می شود.
مشهور در نزد متکلمان و فلاسفه و عقل‎گرایان این است که این امر با دلیل تمانع اثبات می‎شود. و آن هم بدین صورت است که اگر عالم دو آفریننده می‎داشت، هنگام اختلافشان با همدیگر مثلاً یکی‎شان بخواهد جسمی را حرکت دهد و دیگری عکس آن را بخواهد، یا یکی‎شان بخواهد جسمی را زنده کند و دیگری بخواهد آن را بمیراند - در این صورت، قضیه از سه حالت خارج نیست:

1. مراد هر دو حاصل می‎شود.

2. مراد یکی از آن دو حاصل می‎شود.

3. مراد هیچ کدام حاصل نمی شود.

حالت اولی، غیرممکن است، چون مستلزم جمع میان دو ضد است که ممتنع می باشد.
حالت دوّمی، که تنها مراد یکی از دو آفریننده حاصل می شود، آن آفریننده‎ای که مرادش حاصل شده، خداوند قادر و تواناست و آفریننده دیگر ناتوان است و صلاحیت خدایی را ندارد. و همه سخن بر این اصل در جای خود، شناخته شده است.
حالت سوّمی هم غیرممکن است، چون مستلزم خالی بودن جسم از حرکت و سکون می‎باشد که ممتنع است. همچنین مستلزم ناتوانی هر کدام از دو آفریننده است و موجود ناتوان هم نمی‎تواند خدا باشد.





---------------------------
1. کنیه‎اش، ابومحرز است. وی در شهر سمرقند در خراسان بزرگ شد. سپس مدتی از اوایل حیاتش را در " ترمذ " سپری نمود و برده*ی آزاد شده بنی راسب از طایفه ازد بود. از آن جهت که صفات خدا را انکار می‎کرد وآنها را به گونه‎ای تأویل می‎نمود که منجر به تعطیل شدنشان می‎شد، سلف صالح همگی او را مورد مذمت و نکوهش قرار داده‎اند. اولین کسی که گفته تعطیل در اسلام از او حفظ شده، جعد بن درهم است. جهم بن صفوان این گفته را از او اخذ نموده و آن را آشکار نمود و این گفته به او منسوب شد. در سال 128هـ.ق همراه حارث بن سریج در جنگ علیه بنی امیه به قتل رسید. الطبری ( 7 / 220، 221، 236 و 237 )؛ سیر أعلام النبلاء( 6 / 26 - 27 )و تاریخ الجهمیه و المعتزله، اثر قاسمی، صفحه 10 و بعد از آن.

2. درءتعارض العقل و النقل ( 8 / 38 - 39 ) .

3. مانوی‎ها- که طایفه‎ای ازبت پرستان‎اند- منسوب به بنیانگذارش مانی بن فاتک است. وی در حوالی سال 215 میلادی به دنیا آمد. در بابل در زمینه ادیانی قدیمی فارسی به ویژه عقیده زردشت و کتابهای زردشت و نصرانیت و غنوصیت، درس خواند. وقتی به سن بیست و چهار سالگی رسید، اعلام کرد که او " فارقلیط " است، کسی که حضرت عیسی مژده آمدنش را داده است. مذهبش بر این اساس است که مبدأ عالم دو چیز است: نور و ظلمت. هر کدام از این دو جدا از همدیگرند. نور، موجود عظیم نخستین است که متعدد نیست. و آن، خدای حق و فرمانرواست و پنج صفت دارد: حلم، علم، عقل، غیب و هوشیاری.
همچنین پنج صفت روحانی دارد: حب، ایمان، وفا، مروت و حکمت. این صفات، قدیمی و ازلی هستند. با این وجود این هستی دو چیز ازلی و مادی است: جوّ و زمین. جوّ پنج صفت دارد: حلم، علم، عقل، غیب و حکمت. و زمین پنج عنصر دارد، که چهار عنصرش، حسی است. این چهار عنصر عبارتند از: نور، آب، آتش و باد. روح اینها نسیم می‎باشد. هستی دوم (ظلمت) هم پنج عنصر دارد: مه، گرما، باد گرم، تاریکی و دود که دود روح چهار عنصر دیگر است؛ الملل و النحل، اثر شهرستانی، ( 1 / 244- 249 )؛ و درءتعارض العقل و النقل (6 / 195 و 9 / 346 ).
 

ئه ستیره

مدیر تالار
تاریخ ثبت‌نام
1/1/70
نوشته‌ها
925
پسندها
2
محل سکونت
زیر آسمان خدا
السلام علیکم، دوستان کتاب عقاید اسلامی (عقیده طحاوی) خیلی کتاب شیرینیه به همه پیشنهاد میکنم کامل بخونن. مطالبش عالیه.
 
آخرین ویرایش:

ئه ستیره

مدیر تالار
تاریخ ثبت‌نام
1/1/70
نوشته‌ها
925
پسندها
2
محل سکونت
زیر آسمان خدا
برادر صدیق بزرگوار ، خدا خیرتون بده منتظر ادامه مطالب قشگتون هستیم .....
 

عاطفه

کاربر فعال و مفید
تاریخ ثبت‌نام
24/4/13
نوشته‌ها
416
پسندها
0
جزاکم الله خیرا کاک صدیق

ادامه اش رو هر وقت تونستین بذارید لطفا
p[p[p[
 

صدیق

مدیر تالار
تاریخ ثبت‌نام
19/1/13
نوشته‌ها
620
پسندها
1
السلام علیکم و رحمة الله

بإذن الله ... به زودی مطالب مربوطه را ادامه میدهم.

بارک الله فیکم
 
بالا