عبدالله ابن ابی سرح و سهمش در قرآن!

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

bertrand

کاربر فعال و مفید
تاریخ ثبت‌نام
30/10/13
نوشته‌ها
100
پسندها
0
عبدالله ابن ابی سرح که زمانی از نزدیک ترین اصحاب و محارم حضرت محمد بود و کاتب وحی بود.پس از مدتی نسبت به کیفیت نزول آیات قران و ماهیت وحی و پیغمبری حضرت محمد تردید کرد زیرا که او چندین بار کلمات وجملات آیات نازل شده را بدلخواه خود تغییر داد و حضرت محمد نیز ان آیات تحریف شده را پذیرفت.این امر شک ابی سرح را برانگیخت.سرانجام ابی سرح در مورد آیه"فتبارک الله احسن الخالقین"(سوره مومنون.آیه14) با پیغمبر اختلاف پیدا کرد او معتقد بود که:"این آیه را من سروده ام و محمد آنرا از من دزدیده است"(سوره انعام.آیه93)" اشاره به همین ماجراست.
ابی سرح پس از این اختلاف از دین اسلام برگشت و حضرت محمد خون او را حلال ساخت. (تاریخ طبری.جلد 3.صفحه1187)
البیضاوی مفسر قرآن، در تفسیر سوره انعام آیه 93 گفته است:
sarh-baidawi.gif

(به من وحی شده است، وقتی که هیچ چیز به او وحی نشده است!) او به عبدالله ابن سعد ابن ابی سرح اشاره دارد که وحی را برای رسول الله مینوشت. آیه 12 سوره المومنون که میگوید «هر آينه ما انسان را از گل خالص آفريديم» نازل شده بود و وقتی محمد به جایی رسید که میگوید » ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ (بار ديگر او را آفرينشی ديگر داديم)» عبد الله بن سعد گفت » فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ!» (در خور تعظيم است خداوند ، از آن بهترين آفرينندگان). در تعجب از جزئیات خلقت انسان، پیامبر گفت «بنویس همین را، که این نازل شده است!» عبدالله شک کرد و گفت «اگر محمد راستگو و صادق باشد، پس من همانقدر وحی میگیرم که او هم میگیرد!، و اگر او یک دروغگو است، آنچه من میگویم به همانقدر خوب است که آنچه او میگوید.»
نقل شده از تفسیر معروف انوار التنزيل و اسرار التأويل، توسط عبدالله بن عمر البيضاوی
چند سوال:
1-اگر محمد به همین سادگی پیشنهادات سرح را قبول میکرد، آیا ممکن نیست که سایر جاهای قرآن نیز از سایر آدمها گرفته شده باشد؟
2-از آنجا که محمد چیزهایی که سرح اضافه میکرد را میپسندید، آیا ممکن نیست که او داستانهای دیگری نیز را که میپسندید برای آرایش قرآن، بدان اضافه کرده باشد؟
 

ترانه

کاربر فعال و مفید
تاریخ ثبت‌نام
1/1/70
نوشته‌ها
227
پسندها
0
در قران کریم که تنها سخنان خداوند در آن نقل نشده گاهی خدای بزرگ سخن بزرگی چون حضرت موسی یا اصحاب کهف یا کسانی چون نمرود و فرعون را میگوید آیا این تحریف است که جمله ای زیبا را که زیبنده آن آیات آفرینش است را از زبان دل فردی از زمان پیامبر خودش نقل کند ؟تحریف وقتی ست که جمله من خلاف میل من مخدوش شود وقتی سخن خداوند را خود گفته و خود انتخاب نموده کدام سخن باشد مثلا جمله ای از حضرت ادم یا اصحاب کهف و بقیه کجای این تحریف است ولی اگر شما بر این جمله سخنی اضافه کنی خلاف اراده و میل پروردگار انگاه تحریف کرده ای خیلی واضحه بخدا
مثلا
الله تعالی می فرماید از قول ابراهیم علیه السلام :
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِـي الْمَوْتَى

ایا چون نقل قول ایشان مستقیم وارد شد تحریف است ؟
اگر حالا باین سخن پروردگار کلمه ای افزوده یا کم شود آنگاه تحریف صورت گرفته
پیامبر در پسند هر امری مستقل عمل نمی فرموده برای همینم خداوند از پیامبر راضی شد و اگر هر ایه قران حرفی از جایی برای خوشایند ایشان بود زنهار هایی که خطاب به پیامبرست را چه میگویید ؟معجزات متعدد را از کجا پسند کرد ؟در حالیکه آنزمان هیچکسی نمی توانست بداند زمین در حال حرکت است و ... و یا سر انگشتان را که چند صد سال قبل کمتر کشف شد را از چه کسی می توانست شنیده باشد
 

bertrand

کاربر فعال و مفید
تاریخ ثبت‌نام
30/10/13
نوشته‌ها
100
پسندها
0
در قران کریم که تنها سخنان خداوند در آن نقل نشده گاهی خدای بزرگ سخن بزرگی چون حضرت موسی یا اصحاب کهف یا کسانی چون نمرود و فرعون را میگوید آیا این تحریف است که جمله ای زیبا را که زیبنده آن آیات آفرینش است را از زبان دل فردی از زمان پیامبر خودش نقل کند ؟تحریف وقتی ست که جمله من خلاف میل من مخدوش شود وقتی سخن خداوند را خود گفته و خود انتخاب نموده کدام سخن باشد مثلا جمله ای از حضرت ادم یا اصحاب کهف و بقیه کجای این تحریف است ولی اگر شما بر این جمله سخنی اضافه کنی خلاف اراده و میل پروردگار انگاه تحریف کرده ای خیلی واضحه بخدا
مثلا
الله تعالی می فرماید از قول ابراهیم علیه السلام :
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِـي الْمَوْتَى

ایا چون نقل قول ایشان مستقیم وارد شد تحریف است ؟
اگر حالا باین سخن پروردگار کلمه ای افزوده یا کم شود آنگاه تحریف صورت گرفته
پیامبر در پسند هر امری مستقل عمل نمی فرموده برای همینم خداوند از پیامبر راضی شد و اگر هر ایه قران حرفی از جایی برای خوشایند ایشان بود زنهار هایی که خطاب به پیامبرست را چه میگویید ؟معجزات متعدد را از کجا پسند کرد ؟در حالیکه آنزمان هیچکسی نمی توانست بداند زمین در حال حرکت است و ... و یا سر انگشتان را که چند صد سال قبل کمتر کشف شد را از چه کسی می توانست شنیده باشد
سخنان شما هیچ ربطی به موضوع نداشت
 

ترانه

کاربر فعال و مفید
تاریخ ثبت‌نام
1/1/70
نوشته‌ها
227
پسندها
0
فکر کنم شما فقط حرفهای خود می خوانید و بس! بینندگان قضاوت کنند
 

bertrand

کاربر فعال و مفید
تاریخ ثبت‌نام
30/10/13
نوشته‌ها
100
پسندها
0
فکر کنم شما فقط حرفهای خود می خوانید و بس! بینندگان قضاوت کنند
خیر،من نوشته های شما را خواندم که جواب دادم!نمیشود که شما وقتی کم می اورید قضاوت را به بینندگان(درستش خوانندگان است) بسپارید.اگر میگفتم حرفهای ابی سرح مثل داستان پیامبران در قران امده است انوقت حرف شما درست بود اما بحث این است که ابی سرح قران را تغییر داده است!
 

صدیق

مدیر تالار
تاریخ ثبت‌نام
19/1/13
نوشته‌ها
620
پسندها
1
عبدالله ابن ابی سرح که زمانی از نزدیک ترین اصحاب و محارم حضرت محمد بود و کاتب وحی بود.پس از مدتی نسبت به کیفیت نزول آیات قران و ماهیت وحی و پیغمبری حضرت محمد تردید کرد زیرا که او چندین بار کلمات وجملات آیات نازل شده را بدلخواه خود تغییر داد و حضرت محمد نیز ان آیات تحریف شده را پذیرفت.این امر شک ابی سرح را برانگیخت.سرانجام ابی سرح در مورد آیه"فتبارک الله احسن الخالقین"(سوره مومنون.آیه14) با پیغمبر اختلاف پیدا کرد او معتقد بود که:"این آیه را من سروده ام و محمد آنرا از من دزدیده است"(سوره انعام.آیه93)" اشاره به همین ماجراست.
ابی سرح پس از این اختلاف از دین اسلام برگشت و حضرت محمد خون او را حلال ساخت. (تاریخ طبری.جلد 3.صفحه1187)
البیضاوی مفسر قرآن، در تفسیر سوره انعام آیه 93 گفته است:
sarh-baidawi.gif

(به من وحی شده است، وقتی که هیچ چیز به او وحی نشده است!) او به عبدالله ابن سعد ابن ابی سرح اشاره دارد که وحی را برای رسول الله مینوشت. آیه 12 سوره المومنون که میگوید «هر آينه ما انسان را از گل خالص آفريديم» نازل شده بود و وقتی محمد به جایی رسید که میگوید » ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ (بار ديگر او را آفرينشی ديگر داديم)» عبد الله بن سعد گفت » فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ!» (در خور تعظيم است خداوند ، از آن بهترين آفرينندگان). در تعجب از جزئیات خلقت انسان، پیامبر گفت «بنویس همین را، که این نازل شده است!» عبدالله شک کرد و گفت «اگر محمد راستگو و صادق باشد، پس من همانقدر وحی میگیرم که او هم میگیرد!، و اگر او یک دروغگو است، آنچه من میگویم به همانقدر خوب است که آنچه او میگوید.»
نقل شده از تفسیر معروف انوار التنزيل و اسرار التأويل، توسط عبدالله بن عمر البيضاوی
چند سوال:
1-اگر محمد به همین سادگی پیشنهادات سرح را قبول میکرد، آیا ممکن نیست که سایر جاهای قرآن نیز از سایر آدمها گرفته شده باشد؟
2-از آنجا که محمد چیزهایی که سرح اضافه میکرد را میپسندید، آیا ممکن نیست که او داستانهای دیگری نیز را که میپسندید برای آرایش قرآن، بدان اضافه کرده باشد؟

اگه لطف کنین متن عربی تاریخ طبری رو نقل کنین ممنون می شم ...
اما سخن بیضاوی رحمه الله در اصل از تفسیر ابن جریر طبری هستش که از حیث سند مخدوش و منکر هستش و قول صحیح در مورد عبدالله بن ابی سرح اینه که او در امر دین به تردید افتاد و لذا مرتد شد و به مشرکان پیوست و از جمله افرادی بود که در روز فتح مکه ( همراه با چند نفر دیگر از مشرکان) قتلش صادر شد لکن با واسطه ی عثمان بن عفان رضی الله عنه بخشوده شد و مسلمان شد و در راه اسلام خدماتی انجام داد و فاتح بخشی از افریقا شد و آخر عملش هم در حالت نماز وفات کرد.

پاسخ اول: روایت مخدوشه و فاقد اعتبار ... مراد از قرآن نزول آن است نه این که از دیگران نقل کند یا نه...

پاسخ دوم: اول ثابت کنید که محمد رسول الله صلی الله علیه و سلم سخن عبدالله بن ابی سرح رو می پسندیده بعد به بیان نظرات و احتمالاتتون بپردازید.
 

bertrand

کاربر فعال و مفید
تاریخ ثبت‌نام
30/10/13
نوشته‌ها
100
پسندها
0
اگه لطف کنین متن عربی تاریخ طبری رو نقل کنین ممنون می شم ...
اما سخن بیضاوی رحمه الله در اصل از تفسیر ابن جریر طبری هستش که از حیث سند مخدوش و منکر هستش و قول صحیح در مورد عبدالله بن ابی سرح اینه که او در امر دین به تردید افتاد و لذا مرتد شد و به مشرکان پیوست و از جمله افرادی بود که در روز فتح مکه ( همراه با چند نفر دیگر از مشرکان) قتلش صادر شد لکن با واسطه ی عثمان بن عفان رضی الله عنه بخشوده شد و مسلمان شد و در راه اسلام خدماتی انجام داد و فاتح بخشی از افریقا شد و آخر عملش هم در حالت نماز وفات کرد.

پاسخ اول: روایت مخدوشه و فاقد اعتبار ... مراد از قرآن نزول آن است نه این که از دیگران نقل کند یا نه...

پاسخ دوم: اول ثابت کنید که محمد رسول الله صلی الله علیه و سلم سخن عبدالله بن ابی سرح رو می پسندیده بعد به بیان نظرات و احتمالاتتون بپردازید.
متاسفانه من به متن عربی دسترسی ندارم.اما میتوانید از این لینک به ماجرا پی ببرید:http://ar.wikipedia.org/wiki/عبد_الله_بن_أبي_السرح
در مورد اینکه حدیث سند مخدوش و منکر ان هستید چرا و به چه دلیل؟در بحث باید طبق مشتراک طرفین بحث نمود.خود علم حدیث از نظر من پر از اشکال و تناقض است.
 

صدیق

مدیر تالار
تاریخ ثبت‌نام
19/1/13
نوشته‌ها
620
پسندها
1
متاسفانه من به متن عربی دسترسی ندارم.اما میتوانید از این لینک به ماجرا پی ببرید:http://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%A8%D8%AF_%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D8%A8%D9%86_%D8%A3%D8%A8%D9%8A_%D8%A7%D9%84%D8%B3%D8%B1%D8%AD
در مورد اینکه حدیث سند مخدوش و منکر ان هستید چرا و به چه دلیل؟در بحث باید طبق مشتراک طرفین بحث نمود.خود علم حدیث از نظر من پر از اشکال و تناقض است.

عرض کردم اصل ماجرا مخدوشه ... هر علمی دارای اصطلاحات خاص به خود هستش و از آنجا که بنده با شما اشتراکی ندارم پس پاسخ بنده در رد شبهه و تحکیم قلوب مشترکینه( مسلمانان) حال شما قبول کنید یا نه ..
طاهراً شما کل علم حدیث رو قبول ندارید چرا که در پستی که در موضوعیت علم حدیث بود کلاً این علم را "بیخود" دانستید.
چرایی مخدوش بودن آن اینه "أَوْ قَالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ" که بنابه دیدگاه مفسران این آیه در شأن مسیلمه کذاب که ادعای نبوت می کرد نازل شده هرچند آیه می تونه عام باشه ... آیه ی "فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِين" بنده سندی معتبر که دال بر آن کنه موافقت با قول عبدالله بن ابی سرح داشته نیافتم و مفسران چنین نقلی را نیاوردن.

در مورد عبدالله بن ابی سرح تنها نقلی که شده در شک و تردیدش این بوده که پیامبر وقتی آیه سمیعاً علیماً رو برای ابن ابی سرح املا می نمود لکن علیماً حکیماً نوشت ... الخ در تفسیر ابن ابی حاتم این ذکر شده مراجعه بشه به اون در ذیل ایه "او قال اوحی الی و لم یوح الیه شیء" و در نقل صحیح که در سنن ابوداود از ابن عباس روایت شده چنین است:

كان عبد الله بن سعد بن أبي سرح يكتب لرسول الله صلى الله عليه وسلم، فأزله الشيطان، فلحق بالكفار،فأمر به رسول الله صلى الله عليه وسلم أن يقتل يوم الفتح، فاستجار له عثمان بن عفان، فأجاره رسول الله صلى الله عليه وسلم "

عبدالله بن ابی سرح برای رسول الله صلی الله علیه و سلم کتابت می کرد و شیطان او را فریب داد و به کفار ملحق شد و رسول الله صلی الله علیه و سلم دستور قتل او را در روز فتح صادر فرمود و عثمان بن عفان او را پناه داد و رسول الله صلی الله علیه و سلم او را امن داد.


کل موضوع ابن ابی سرح این بوده و سایر موارد فاقد اعتبار سندی هستش.
 

bertrand

کاربر فعال و مفید
تاریخ ثبت‌نام
30/10/13
نوشته‌ها
100
پسندها
0
عرض کردم اصل ماجرا مخدوشه ... هر علمی دارای اصطلاحات خاص به خود هستش و از آنجا که بنده با شما اشتراکی ندارم پس پاسخ بنده در رد شبهه و تحکیم قلوب مشترکینه( مسلمانان) حال شما قبول کنید یا نه ..
طاهراً شما کل علم حدیث رو قبول ندارید چرا که در پستی که در موضوعیت علم حدیث بود کلاً این علم را "بیخود" دانستید.
چرایی مخدوش بودن آن اینه "أَوْ قَالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ" که بنابه دیدگاه مفسران این آیه در شأن مسیلمه کذاب که ادعای نبوت می کرد نازل شده هرچند آیه می تونه عام باشه ... آیه ی "فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِين" بنده سندی معتبر که دال بر آن کنه موافقت با قول عبدالله بن ابی سرح داشته نیافتم و مفسران چنین نقلی را نیاوردن.

در مورد عبدالله بن ابی سرح تنها نقلی که شده در شک و تردیدش این بوده که پیامبر وقتی آیه سمیعاً علیماً رو برای ابن ابی سرح املا می نمود لکن علیماً حکیماً نوشت ... الخ در تفسیر ابن ابی حاتم این ذکر شده مراجعه بشه به اون در ذیل ایه "او قال اوحی الی و لم یوح الیه شیء" و در نقل صحیح که در سنن ابوداود از ابن عباس روایت شده چنین است:

كان عبد الله بن سعد بن أبي سرح يكتب لرسول الله صلى الله عليه وسلم، فأزله الشيطان، فلحق بالكفار،فأمر به رسول الله صلى الله عليه وسلم أن يقتل يوم الفتح، فاستجار له عثمان بن عفان، فأجاره رسول الله صلى الله عليه وسلم "

عبدالله بن ابی سرح برای رسول الله صلی الله علیه و سلم کتابت می کرد و شیطان او را فریب داد و به کفار ملحق شد و رسول الله صلی الله علیه و سلم دستور قتل او را در روز فتح صادر فرمود و عثمان بن عفان او را پناه داد و رسول الله صلی الله علیه و سلم او را امن داد.


کل موضوع ابن ابی سرح این بوده و سایر موارد فاقد اعتبار سندی هستش.
اگر از منظر درون دینی به قضیه نگاه کنیم میتوان گفت چون بعید است از محمد چنین کارهایی سر زده شود پس اینا همه اش دروغ است!!یعنی باید دچار سفسطه مصادره به مطلوب شد.و الان هم شما همین کارو میکنید.یعنی در پی توجیه تاریخ هستید.
در ضمن مفسران چنین چیزی را اورده اند مثل ابن جریر طبری اما از انجا که شما هر انچه را که به نفعتان نیست را قبول نمیکنید پس راه به جایی نخواهیم برد.
این حدیثی که اوردید معلوم است که محمد هرگز قبول نخواهد کرد که حرف های ابی سرح در قران وارد شده است.
در السیره العراقی امده است:
sarh-iraqi.gif

تعداد کاتبان وحی محمد 42 نفر بود، عبدالله ابن سرح العمری یکی از آنها بود، و او یکی از نخستین قریشی هایی بود که قبل از رها کردن اسلام در مکه نوشتن میدانست و بعدها مرتد شد. او میگفت «من محمد را هرگاه که میخواستم جهت میدادم، او به من دیکته میکرد «عزیز حکیم» و من مینوشتم «علیم حکیم»، بعد او میگفت «آری این مانند همان است!». یکبار او گفت «این و آن را بنویس!» و من نوشتم «بنویس» و سپس او گفت «هرچه خودت دوست داری بنویس!» پس وقتی این کاتب وحی محمد را افشا کرد، او در قرآن نوشت «کيست ستمکارتر از آن کس که به خدا دروغ بست يا گفت که به من وحی شده، حال آنکه به او هيچ چيز وحی نشده بود». پس وقتی محمد مکه را فتح کرد، دستور داد که این کاتب پیشین وحی اش اعدام شود. اما این کاتب وحی به عثمان پناهنده شد چون عثمان برادر رضاعی او بود. پس عثمان او را پنهان کرد تا اینکه اوضاع آرام شد، عثمان کاتب را نزد محمد آورد و برای او طلب امان کرد. محمد سکوت بلندی کرد و وقتی عثمان رفت محمد گفت من سکوت کردم تا یکی از شما (حاضران در آنجا) او را بکشید.
العراقی در بالا به سوره انعام آیه 93 اشاره میکند:
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوْحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنَزلَ اللّهُ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلآئِكَةُ بَاسِطُواْ أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَكُنتُمْ عَنْ آيَاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ.
کيست ستمکارتر از آن کس که به خدا دروغ بست يا گفت که به من وحی شده و، حال آنکه به او هيچ چيز وحی نشده بودو آن کس که گفت : من نيز همانندآياتی که خدا نازل کرده است ، نازل خواهم کرد ? اگر ببينی آنگاه که اين ستمکاران در سکرات مرگ گرفتارند و ملائکه بر آنها دست گشوده اند که :جان خويش بيرون کنيد ، امروز شما را به عذابی خوارکننده عذاب می کنند ،و اين به کيفر آن است که در باره خدا به ناحق سخن می گفتيد و از آيات او سرپيچی می کرديد.
نقل قول بالا از کتاب «Is the Qur’an Infallible» نوشته عبداله عبدالفادی است. شماره سفارش : VB 4009 E از تارنمای Light of Life، چاپ 13 ام.

در اینجا ما در میابیم که محمد واقعا مرگ سرح را خواستارا بوده است، اما او این میل خود را بگونه ای بسیار نابخردانه دنبال میکند. محمد فرمان صادر میکند که سرح باید کشته شود، اما نمیتواند این قصد خود را پیاده کند زیرا او نمیخواست که با سر اشارتی بکند یا چشمکی بزند؟؟؟ چرا محمد خودش او را نکشت؟ اگر کار این مرد آنقدر بد بوده است که باید کشته میشد، برای چه محمد اصرار نکرد که این مجازات پیاده شود؟ این چگونه قانونی است؟ عبدالله جرم بزرگی انجام داده است و مکافات او این است که باید کشته شود ولی محمد چون نمیخواهد سرش را تکان بدهد و یا نشانه ای بدهد از مجازات او را پیاده نمیکند؟؟؟
توجه داشته باشید که خود قرآن در سوره انعام آیه 93 سرح را «ستمکار» نامیده است.
این نشان میدهد که محمد از روی امیال خودش دستورات الکی صادر میکرد. این مرد هیچ جرم بزرگی انجام نداده بود، او تنها محمد و قرآن را رسوا کرده بود. محمد میخواست که او را تنها به دلایل شخصی بکشد. محمد بر اساس امیال خود مردم را میکشت و یا آنها را زنده میگذاشت، نه بر اساس قانون و عدالت.
 

صدیق

مدیر تالار
تاریخ ثبت‌نام
19/1/13
نوشته‌ها
620
پسندها
1
اگر از منظر درون دینی به قضیه نگاه کنیم میتوان گفت چون بعید است از محمد چنین کارهایی سر زده شود پس اینا همه اش دروغ است!!یعنی باید دچار سفسطه مصادره به مطلوب شد.و الان هم شما همین کارو میکنید.یعنی در پی توجیه تاریخ هستید.

اولاً شما ثابت کنید که چنین چیزی رخ داده است بعد ایراد بگیرین؟!!

ثانیاً بنده دلائل خود را ارائه دادم شما که هی توجیه تو.جیه میکنید و مارو متهم به توجیه تاریخ کردین ، بیایید دلائل ما رو رد کنین نه این که به آب و اتش زدید تا موردی بیابید که مثلاً محمد رسول الله دروغ گو بوده ... هرچند این صفات رو در طول تاریخ و در همان صدر اسلام مشرکان و ملحدان و کفار که زمانی خود محمد رسول الله رو امین می دانستند و صادق لکن بعد از نبوت اورا دروغگو و خائن دونستن .. پس چیزی تازه نیست .

ثالثاً عبدالله بن ابی سرح که مرتد شده بود و فرمان قتلش صادر ، بخشوده و خدمات ارزنده ای به اسلام کرد و در آخر سر هم در حالت نماز فوت شد ، فاتح آفریقا بوده ، اینها هم در تاریخ آمده پس چرا نمی بینید؟!!!

ابن حزم اندلسی در وصف عبدالله بن سعد بن ابی سرح می گوید:

وهو الذي غزا إفريقية، ولم يظهر منه بعد إسلامه إلا خير وصلاح ودين

و او کسی است که در آفریقا جنگید و بعد از اسلامش جز خیر و صلاح و دین از او ظاهر نشد.

جوامع السيرة - ابن حزم ص 232 ؛الناشر: دار المعارف - مصر الطبعة : الأول ، 1900 م

و عبدالله بن ابی سرح مشمول این آیه است که در قرآن آمده است:

كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُوا أَنّ الرّسُولَ حَقّ وَجَاءَهُمُ الْبَيّنَاتُ وَاللّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمِينَ أُولَئِكَ جَزَاؤُهُمْ أَنّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنّاسِ أَجْمَعِينَ خَالِدِينَ فِيهَا لَا يُخَفّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ إِلّا الّذِينَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ [ آلَ عِمْرَانَ 86 - 89 ]

در ضمن شما که هی از سفسطه ی مصادره به مطلوب سخن می گوئید میشه برای ما توضیح بدید که یعنی چه؟ چون ظاهراً خیلی دوست دارید این جمله رو بکار ببرین ، شاید ما هم علاقه مند شدیم به آن و در محافل بکار بردیم.


در ضمن مفسران چنین چیزی را اورده اند مثل ابن جریر طبری اما از انجا که شما هر انچه را که به نفعتان نیست را قبول نمیکنید پس راه به جایی نخواهیم برد.

اولاً هرچیزی را که این مفسران نقل کردند دلیل بر صحت آن نیست ، هر نویسنده ای برای خودش منهجی دارد و این مفسران و سایرین نیز چنین بودند.

ثانیاً ابن جریر طبری اقوال(روایات) متعددی را ذکر کرده و در آخر نیز قول پسندیده را باتوجه به رأی و دیگاهش بیان کرده است ، اگر واقعاً منصف هستید پس سایر اقوال را نیز مدنظر داشته باشید نه این که گزینشی و به تبع هوای نفس دنبال خدشه وارد کردن به اسلام باشید.


این حدیثی که اوردید معلوم است که محمد هرگز قبول نخواهد کرد که حرف های ابی سرح در قران وارد شده است.

اولاً شما ظاهراً از حدیث که بنده نقل کردم متوجه نشدین ، اصل استناد به حدیثی که بنده ذکر کردم در رد روایات وارده ضعیف السند و منکرالمتن بوده که دال بر موافقت قران با سخن ابن ابی سرح بود که شما به آن قائل هستید و نقل کرده بودید.

ثانیاً در حدیثی که بنده ذکر کردم تنها اشاره به ارتداد ابن ابی سرح و بخشودگی وی شده بوده و عارض بودم که روایت در این خصوص (ارتداد ابن ابی سرح و علتش) این وجه تنها صحیح است و موارد دیگر فاقد اعتبار هستش و اگر غیر از اینه لطف کنید مستندات خودتونو بیاورید نه این که از کتابهایی که فاقد سند معتبریه و این روایات رو نقل کرده شما هم نقل منقولات کنید و آن را از مسلمات تاریخ و ما را از توجیه کنندگان دروغ محمد رسول الله بدانید.


در السیره العراقی امده است:
sarh-iraqi.gif

تعداد کاتبان وحی محمد 42 نفر بود، عبدالله ابن سرح العمری یکی از آنها بود، و او یکی از نخستین قریشی هایی بود که قبل از رها کردن اسلام در مکه نوشتن میدانست و بعدها مرتد شد. او میگفت «من محمد را هرگاه که میخواستم جهت میدادم، او به من دیکته میکرد «عزیز حکیم» و من مینوشتم «علیم حکیم»، بعد او میگفت «آری این مانند همان است!». یکبار او گفت «این و آن را بنویس!» و من نوشتم «بنویس» و سپس او گفت «هرچه خودت دوست داری بنویس!» پس وقتی این کاتب وحی محمد را افشا کرد، او در قرآن نوشت «کيست ستمکارتر از آن کس که به خدا دروغ بست يا گفت که به من وحی شده، حال آنکه به او هيچ چيز وحی نشده بود». پس وقتی محمد مکه را فتح کرد، دستور داد که این کاتب پیشین وحی اش اعدام شود. اما این کاتب وحی به عثمان پناهنده شد چون عثمان برادر رضاعی او بود. پس عثمان او را پنهان کرد تا اینکه اوضاع آرام شد، عثمان کاتب را نزد محمد آورد و برای او طلب امان کرد. محمد سکوت بلندی کرد و وقتی عثمان رفت محمد گفت من سکوت کردم تا یکی از شما (حاضران در آنجا) او را بکشید.
العراقی در بالا به سوره انعام آیه 93 اشاره میکند:وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوْحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنَزلَ اللّهُ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلآئِكَةُ بَاسِطُواْ أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَكُنتُمْ عَنْ آيَاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ.
کيست ستمکارتر از آن کس که به خدا دروغ بست يا گفت که به من وحی شده و، حال آنکه به او هيچ چيز وحی نشده بودو آن کس که گفت : من نيز همانندآياتی که خدا نازل کرده است ، نازل خواهم کرد ? اگر ببينی آنگاه که اين ستمکاران در سکرات مرگ گرفتارند و ملائکه بر آنها دست گشوده اند که :جان خويش بيرون کنيد ، امروز شما را به عذابی خوارکننده عذاب می کنند ،و اين به کيفر آن است که در باره خدا به ناحق سخن می گفتيد و از آيات او سرپيچی می کرديد.
نقل قول بالا از کتاب «Is the Qur’an Infallible» نوشته عبداله عبدالفادی است. شماره سفارش : VB 4009 E از تارنمای Light of Life، چاپ 13 ام.

اولاً این که کاتبان وحی 42 نفر بودند قولی ضعیف هستش چرا که در کتب سیرت این تعداد کاتب وحی اسم برده نشده نهایتاً تا 20 نفرذکر شده مگر این که مراد از کاتب در اینجا هم کاتب وحی و هم کاتب رسائل برای سایر قبائل و اشخاص باشد که این قول درستی هستش و در این نقل اشاره شده "کتاب محمد" نه " کتاب الوحی" که این دو متفاوت است.

برای اطلاع از تعداد کاتبان و اسامی آنها به کتاب " جمع القرآن الكريم حفظا وكتابةً" اثر استاد دکتر علی بن سلیمان العبید مراجعه شود.

ثانیاً این نقل هم که بنده قبلاً پاسخ داده بودم و عارض بودم که اصل این روایت در تفسیر ابن جریر طبری و ابن ابی حاتم آمده و از حیث سند مخدوش و از نظر متن نیز منکر است و قول صحیح ان بود که از ابن عباس نقل کردیم.


در اینجا ما در میابیم که محمد واقعا مرگ سرح را خواستارا بوده است، اما او این میل خود را بگونه ای بسیار نابخردانه دنبال میکند. محمد فرمان صادر میکند که سرح باید کشته شود، اما نمیتواند این قصد خود را پیاده کند زیرا او نمیخواست که با سر اشارتی بکند یا چشمکی بزند؟؟؟ چرا محمد خودش او را نکشت؟ اگر کار این مرد آنقدر بد بوده است که باید کشته میشد، برای چه محمد اصرار نکرد که این مجازات پیاده شود؟ این چگونه قانونی است؟ عبدالله جرم بزرگی انجام داده است و مکافات او این است که باید کشته شود ولی محمد چون نمیخواهد سرش را تکان بدهد و یا نشانه ای بدهد از مجازات او را پیاده نمیکند؟؟؟
توجه داشته باشید که خود قرآن در سوره انعام آیه 93 سرح را «ستمکار» نامیده است.
این نشان میدهد که محمد از روی امیال خودش دستورات الکی صادر میکرد. این مرد هیچ جرم بزرگی انجام نداده بود، او تنها محمد و قرآن را رسوا کرده بود. محمد میخواست که او را تنها به دلایل شخصی بکشد. محمد بر اساس امیال خود مردم را میکشت و یا آنها را زنده میگذاشت، نه بر اساس قانون و عدالت.

اولاً این از جهالت شماست ، در حدیث صحیح وارد شده که سبب عدم قتل ابن ابی سرح چی بوده است ،

اصحاب وقتی که به محمد رسول الله عرض کردند چرا فرمان قتل را با اشاره ندادید آن حضرت پاسخ دادند:

إنه لا ينبغي لنبي أن تكون له خائنة الأعين
براستی شایسته نیست برای پیامبری که خائن الاعین باشد.

سنن أبي داود 2 / 65 ح 2683؛الناشر : دار الفكر - بیروت
سنن البيهقي الكبرى 7 / 40 ح 13056؛الناشر : مكتبة دار الباز - مكة المكرمة ، 1414 - 1994م

خائن الاعین= کسی که به چیزی نگاه کند در حالی که از آن نهی شده است. و یا در دل چیزی را داشته باشد و در ظاهر برای مردم به چیزی دیگر قائل و با دست نتواند اشاره کند ولی با چشم اشاره کند.

علاوه بر آن ابن ابی سرح به برادر ناتنی اش یعنی عثمان بن عفان پناه برد و او نیز وی را امان داد و همین عذر را برای محمد رسول الله کافی بود چرا که عثمان او را برای بیعت با محمد رسول الله آورد و این بیعت یعنی توبه و خدا نیز اورا بخشید و خدماتی ارزنده در کارنامه ی بعد از توبه اش وارد شد که بیان کردم و در تاریخ ثبت شده است.

ثانیاً این که گفته شده چرا محمد خودش او را نکشد ، قطعاً اگر میکشت می امدید و می گفتید چرا محمد خودش اورا کشت و جانی و غیره بود - معاذالله - حالا هم که بخشیده باز آمدید و می گوید چرا نکشت ؟!

ثالثاً بنده آیه قؤان را برایتان ذکر کردم که خداوند ستمکاران رو هم می بخشد و این از عطوفت و مهربانی اسلام است لکن شماها چون وامانده اید سعی دارید دیگران هم با ذهنیات وامانده ی خودتان به چاله بیاندازید .
بله عبدالله بن ابی سرح جرم بزرگی مرتکب شد و حکمش هم صادر طوری که تمام اهل مکه بخشوده شدند بجز چند نفر که یکی از انها ابن ابی سرح بود لکن به دلائلی که قبلاً ذکر شد مورد عطوفت اسلام واقع شد و بخشیده شد. شما نه جرم عبدالله را می بینید و نه بخشودگی اورا بلکه دنبال شیطان وجودتان هستید.

می گوئید محمد بر اساس امیال خودش دیگران را می کشت نه بر اساس عدالت ، این سخن شما فاقد اعتبار است و فاقد سند ، تاحالا که تلاش کردید به جایی نرسیده اید و نخواهید هم رسید ، دلائل آشکار است نمی بینید.


بنده معتقدم شما تنها قصد نشان دادن خودتون رو دارید نه به دنبال حقیقت ، در ضمن برای بحث کردن اول یک موضوع را به انتها برسانید بعد مباحث دیگر را در تالار مطرح و یا پیگیری کنید. این یک تذکر است.
 

bertrand

کاربر فعال و مفید
تاریخ ثبت‌نام
30/10/13
نوشته‌ها
100
پسندها
0

اولاً شما ثابت کنید که چنین چیزی رخ داده است بعد ایراد بگیرین؟!!

ثانیاً بنده دلائل خود را ارائه دادم شما که هی توجیه تو.جیه میکنید و مارو متهم به توجیه تاریخ کردین ، بیایید دلائل ما رو رد کنین نه این که به آب و اتش زدید تا موردی بیابید که مثلاً محمد رسول الله دروغ گو بوده ... هرچند این صفات رو در طول تاریخ و در همان صدر اسلام مشرکان و ملحدان و کفار که زمانی خود محمد رسول الله رو امین می دانستند و صادق لکن بعد از نبوت اورا دروغگو و خائن دونستن .. پس چیزی تازه نیست .

ثالثاً عبدالله بن ابی سرح که مرتد شده بود و فرمان قتلش صادر ، بخشوده و خدمات ارزنده ای به اسلام کرد و در آخر سر هم در حالت نماز فوت شد ، فاتح آفریقا بوده ، اینها هم در تاریخ آمده پس چرا نمی بینید؟!!!

ابن حزم اندلسی در وصف عبدالله بن سعد بن ابی سرح می گوید:

وهو الذي غزا إفريقية، ولم يظهر منه بعد إسلامه إلا خير وصلاح ودين

و او کسی است که در آفریقا جنگید و بعد از اسلامش جز خیر و صلاح و دین از او ظاهر نشد.

جوامع السيرة - ابن حزم ص 232 ؛الناشر: دار المعارف - مصر الطبعة : الأول ، 1900 م

و عبدالله بن ابی سرح مشمول این آیه است که در قرآن آمده است:

كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُوا أَنّ الرّسُولَ حَقّ وَجَاءَهُمُ الْبَيّنَاتُ وَاللّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمِينَ أُولَئِكَ جَزَاؤُهُمْ أَنّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنّاسِ أَجْمَعِينَ خَالِدِينَ فِيهَا لَا يُخَفّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ إِلّا الّذِينَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ [ آلَ عِمْرَانَ 86 - 89 ]

در ضمن شما که هی از سفسطه ی مصادره به مطلوب سخن می گوئید میشه برای ما توضیح بدید که یعنی چه؟ چون ظاهراً خیلی دوست دارید این جمله رو بکار ببرین ، شاید ما هم علاقه مند شدیم به آن و در محافل بکار بردیم.




اولاً هرچیزی را که این مفسران نقل کردند دلیل بر صحت آن نیست ، هر نویسنده ای برای خودش منهجی دارد و این مفسران و سایرین نیز چنین بودند.

ثانیاً ابن جریر طبری اقوال(روایات) متعددی را ذکر کرده و در آخر نیز قول پسندیده را باتوجه به رأی و دیگاهش بیان کرده است ، اگر واقعاً منصف هستید پس سایر اقوال را نیز مدنظر داشته باشید نه این که گزینشی و به تبع هوای نفس دنبال خدشه وارد کردن به اسلام باشید.




اولاً شما ظاهراً از حدیث که بنده نقل کردم متوجه نشدین ، اصل استناد به حدیثی که بنده ذکر کردم در رد روایات وارده ضعیف السند و منکرالمتن بوده که دال بر موافقت قران با سخن ابن ابی سرح بود که شما به آن قائل هستید و نقل کرده بودید.

ثانیاً در حدیثی که بنده ذکر کردم تنها اشاره به ارتداد ابن ابی سرح و بخشودگی وی شده بوده و عارض بودم که روایت در این خصوص (ارتداد ابن ابی سرح و علتش) این وجه تنها صحیح است و موارد دیگر فاقد اعتبار هستش و اگر غیر از اینه لطف کنید مستندات خودتونو بیاورید نه این که از کتابهایی که فاقد سند معتبریه و این روایات رو نقل کرده شما هم نقل منقولات کنید و آن را از مسلمات تاریخ و ما را از توجیه کنندگان دروغ محمد رسول الله بدانید.




اولاً این که کاتبان وحی 42 نفر بودند قولی ضعیف هستش چرا که در کتب سیرت این تعداد کاتب وحی اسم برده نشده نهایتاً تا 20 نفرذکر شده مگر این که مراد از کاتب در اینجا هم کاتب وحی و هم کاتب رسائل برای سایر قبائل و اشخاص باشد که این قول درستی هستش و در این نقل اشاره شده "کتاب محمد" نه " کتاب الوحی" که این دو متفاوت است.

برای اطلاع از تعداد کاتبان و اسامی آنها به کتاب " جمع القرآن الكريم حفظا وكتابةً" اثر استاد دکتر علی بن سلیمان العبید مراجعه شود.

ثانیاً این نقل هم که بنده قبلاً پاسخ داده بودم و عارض بودم که اصل این روایت در تفسیر ابن جریر طبری و ابن ابی حاتم آمده و از حیث سند مخدوش و از نظر متن نیز منکر است و قول صحیح ان بود که از ابن عباس نقل کردیم.




اولاً این از جهالت شماست ، در حدیث صحیح وارد شده که سبب عدم قتل ابن ابی سرح چی بوده است ،

اصحاب وقتی که به محمد رسول الله عرض کردند چرا فرمان قتل را با اشاره ندادید آن حضرت پاسخ دادند:

إنه لا ينبغي لنبي أن تكون له خائنة الأعين
براستی شایسته نیست برای پیامبری که خائن الاعین باشد.

سنن أبي داود 2 / 65 ح 2683؛الناشر : دار الفكر - بیروت
سنن البيهقي الكبرى 7 / 40 ح 13056؛الناشر : مكتبة دار الباز - مكة المكرمة ، 1414 - 1994م

خائن الاعین= کسی که به چیزی نگاه کند در حالی که از آن نهی شده است. و یا در دل چیزی را داشته باشد و در ظاهر برای مردم به چیزی دیگر قائل و با دست نتواند اشاره کند ولی با چشم اشاره کند.

علاوه بر آن ابن ابی سرح به برادر ناتنی اش یعنی عثمان بن عفان پناه برد و او نیز وی را امان داد و همین عذر را برای محمد رسول الله کافی بود چرا که عثمان او را برای بیعت با محمد رسول الله آورد و این بیعت یعنی توبه و خدا نیز اورا بخشید و خدماتی ارزنده در کارنامه ی بعد از توبه اش وارد شد که بیان کردم و در تاریخ ثبت شده است.

ثانیاً این که گفته شده چرا محمد خودش او را نکشد ، قطعاً اگر میکشت می امدید و می گفتید چرا محمد خودش اورا کشت و جانی و غیره بود - معاذالله - حالا هم که بخشیده باز آمدید و می گوید چرا نکشت ؟!

ثالثاً بنده آیه قؤان را برایتان ذکر کردم که خداوند ستمکاران رو هم می بخشد و این از عطوفت و مهربانی اسلام است لکن شماها چون وامانده اید سعی دارید دیگران هم با ذهنیات وامانده ی خودتان به چاله بیاندازید .
بله عبدالله بن ابی سرح جرم بزرگی مرتکب شد و حکمش هم صادر طوری که تمام اهل مکه بخشوده شدند بجز چند نفر که یکی از انها ابن ابی سرح بود لکن به دلائلی که قبلاً ذکر شد مورد عطوفت اسلام واقع شد و بخشیده شد. شما نه جرم عبدالله را می بینید و نه بخشودگی اورا بلکه دنبال شیطان وجودتان هستید.

می گوئید محمد بر اساس امیال خودش دیگران را می کشت نه بر اساس عدالت ، این سخن شما فاقد اعتبار است و فاقد سند ، تاحالا که تلاش کردید به جایی نرسیده اید و نخواهید هم رسید ، دلائل آشکار است نمی بینید.


بنده معتقدم شما تنها قصد نشان دادن خودتون رو دارید نه به دنبال حقیقت ، در ضمن برای بحث کردن اول یک موضوع را به انتها برسانید بعد مباحث دیگر را در تالار مطرح و یا پیگیری کنید. این یک تذکر است.
معلوم است که چنین چیزی رخ داده است.تاریخ را اینگونه نقل نمیکنند.شما میگویید فلان چیز ضعیف است و فلان است.من میگویم عزیزم مشکل اینجاست که خود علم حدیث چیز بیخودی است.
شما دلایل خودت را مطرح کردی اما دلایل شما پوچ و غیر منطقی است چرا که نشان ادیم چنین چیزی رخ داده و در تاریخ هم ثبت شده است.بعد شما که گویا استاد طفره رفتن هستی میگویی ابی سرح بعد ها خدمات ارزنده ای به اسلام کرده.بحث این نیست که ابی سرح بعد ها چه کرده بحث این است که محمد حرف های ابی سرح را میپسندیده و میگفته هر چه دوس داری بنویس.خب اگه قران از طرف خداست چه نیازی به نوشتن حرف های ابی سرح بود؟!
سفسطه مصادره به مطلوب را شما بیشتر میپسیندی چرا که در بحث هایتان به کرار دچار این سفسطه میشوی.یک سرچی در گوگل بکن تا بفهمی سفسطه مصادره به مطلوب یعنی چی؟شاید فرجی شدو کمتر دچار این سفسطه شدی.
من نمیگویم حرف های مفسرین صحیح است یا نه.اگر نظر مرا بخواهید من میگویم از قران برایتان اثبات میکنم که قران نیازی به تفسیر ندارد.دلیل نمیشود چون مفسری به این قضیه اشاره نکرده است پس دروغ است.وقایع تاریخی را که با تفسیرمفسران نمیسنجند.
بحث این نیست که ابی سرح بعدها چه خدماتی برای اسلام داشته و چکار میکرده است.اصلِ بحث این است که ابی سرح بعضی چیزها را به قران اضافه میکرده و محمد هم گویا از این کار راضی بوده است.اما چون ابی سرح بعدا گفته محمد پیامبر نیست چرا که حرفهایی را که من گفته ام میپسندیده به همین خاطر فرمان قتل او را میدهد که با وساطت عثمان جانِ سالم به در میبرد.
دکتر محمود رامیار، تاریخ قرآن، موسسه انتشارات امیر کبیر، چاپ ششم 1384، برگ 266:
دیگری (کاتب دیگر) که حتی گفته اند نخستین کاتب وحی بود! عبدالله بن سعده بن ابی السَّرح است. خطی خوش داشت و گاهی کتابتی می کرد. بعد مرتد شد و از مدینه به مکه گریخت. در آنجا به خود می بالید که گاهی به جای «سمیعٌ بصیر» می نوشته «سمیعٌ علیم» و یا در جای «خبیر» مینوشته است «بصیر». درباره او بود که آیه (106:16) و یا (93:6) نازل شد (ابن سعد 2:98/1 و سیره ابن حزم 232). یکی از شش نفری بود که روز فتح مکه پیامبر امر به کشتنشان فرمود. (طبری 1639:1) اما عثمان برادر رضاعیش چند روز بعد او را نزد رسول خدا آورد و اصرار ورزید که برای او تامین (امان) بگیرد. ساعتی رسول خدا درنگ فرمود و بعد او را امان داد (طبری 1639:1). وقتی خارج شدند پیامبر به صحابه فرمود: چرا کسی از ما گردنش را نزد؟ یکی از انصار گفت: چشم دوخته بودیم که اشاره ای بفرمائی. پیامبر فرمود: اشارت چشم بر پیامبران نیست (ابوداود: حدود 1، جهاد 117، نسائی: تحریم 14).
دکتر علی میر فطروس، اسلامشناسی:

از جمله وقايع قابل توجهْ سال هاي نخستين پيغمبري محمد ؛ ارتداد و كافر شدن ” عبدالله بن ابي سرح ” از دين اسلام است.
« ابي سرح »كه زماني از نزديك ترين اصحاب و محارم محمد و ” كاتب وحي ” بود ؛ پس از مدتي نسبت به كيفيت نزول آيات قرآن
و ماهيت ” وحي ” و پيغمبري محمد ترديد ميكند زيرا : او چندين بار كلمات و جملات آيات نازل شده را بدلخواه خود تغيير ميدهد
و پيغمبر نيز آن آيات ” تحريف شده ” را مي پذيرد ؛ اين امر ؛ ترديد و گمان « ابي سرح » را برانگيخت.
سرانجام « ابي سرح » در مورد آيهْ « فتبارك الله احسن الخالقين » ( سورهْ مؤمنون – آيهْ 14 ) با پيغمبر اختلاف پيدا كرد ؛
او معتقد بود كه : ” اين آيهْ را من سروده ام و محمد آنرا از من دزديده است ”*. – ( آيهْ 93 – سورهْ انعام اشاره به همين ماجرا است )
« ابي سرح » پس از اين اختلاف ؛ از دين اسلام برگشت و پيغمبر خون او را حلال ساخت.
كامل – ج 1 – ص 295 + تفسير شريف لاهيجي – ج 1 – ص 795 – 794 + درسهائي دربارهْ اسلام – گلدزيهر – پانوشت – ص 373 + تاريخ طبري – ج 4 – ص 1303 و 1187 + تفسير شيخ الفتوح رازي – ج 5 – ص 7 و 8 + فتوح البلدان – بلاذري – ص 383 – 384.


استوار غلام دانایی، در کتاب دگر اندیشی و سرکوب اسلامی:

عبدالله بن سعد بن ابى سرح (عبدالله بن ابى سرح) که منشی محمد وباصطلاح «کاتب وحى» بود. اودرجريان نگارش قرآن ازاسلام برگشت وازترس مسلمانان ازمدينه به مكه بازگشت. عبدالله در مكه مى‏گفت: «من به هر گونه‏ كه مى‏خواستم نظر پيامبر(ص) را درباره نوشتن قرآن تغيير مى‏دادم.» بر طبق گزارش واقدى او مى‏گفت: «من هر چه‏ مى‏خواستم مى‏نوشتم و آنچه را كه مى‏نوشتم به من وحى مى‏شد. همان گونه كه به محمد(ص) وحى مى‏شد.» (واقدى، المغازى، 865-866/2)

پس انچه که مشخص است این است که ابی سرح قران را تغییر میداده است.اما شما میگویی که نه تاریخ را اگر مفسران اورده باشند قبول میکنم!همانطور که قبلا گفتم وقایع تاریخی را با تفسیر مفسران نمیسنجند.همچنین داستان ابی سرح در سیرت رسول الله، قدیمی ترین و معتبر ترین بیوگرافی محمد است آمده است، این کتاب مدتها قبل از اینکه احادیث نوشته شوند نوشته شده است.
از کتاب سیرت رسول الله ترجمه انگلیسی نوشته آلفرد گیلوم (A Guillaume) برگ 880 و ترجمه فارسی با تصحیح ابوالقاسم پاینده پوشینه دوم:

سید علیه السلام، امیران لشکر را بفرموده بود: (که جنگ نکنند الا با کسی که جنگ کند، گفت: اگر جنگ کنند شما نیز جنگ کنید. و فرموده بود که جماعتی از قریش را) بتعیین، که اگر ایشان دریابند زینهارندهند و ایشان را بقتل آورند، و اگرچه ایشان تقدیراً در میان استار (پرده های) کعبه گریخته باشند یا دست در حلقه کعبه زده باشند، و این قوم جماعتی بودند که هریکی گناهی داشتند و گناهی بزرگ کرده بودند، یکی از این افراد عبدالله ابن سعد، برادر امر ان لبی بود. و سید علیه السلام بغایت رنجیده بود. و از جمله ایشان یکی آن بود که دبیری پیغمبر، علیه السلام کردی و وحی نبشتی، و بعد از آن مرتد شد و از مدینه بگریخت و به مکه آمد پیش قریش، و این شخص در قبیله بنی امیه بود، و چون او را طلب کردند، بگریخت و پناه به امیر المومنین عثمان برد، و عثمان رضی الله عنه، او را پنهان کرد تا چند روز بر آمد و مردم همه آرمیده شدند، بعد از آن او را بگرفت و در پیش پیغمبر، علیه السلام آورد از بهر او شفاعت کرد. و سید علیه السلام، ساعتی خاموش شد و بعد از آن او را به عثمان بخشید. و چون عثمان رفته بود، (پیغامبر اصحاب را گفت: چرا چون من خاموش شده بودم او را نکشتید؟ گفتند: یا رسول الله، ما ندانستیم، اشارتی میبایست کردن) سید علیه السلام گفت:
ان النبی لا یقتل باالاشاره.
گفت: پیغمبر خدای کس را به اشارت نکشد. و بعد از آن این مرد بیامد و مسلمان شد، و در عهد خلاقت عمر رضی الله عنه، او را عمل دادند (فرمانروایی جایی را به او دادند) و همچنن در عهد خلافت عثمان رضی الله عنه، او را عمل دادند. و این شخص از قبیله بنی عامر بود و او را عبدالله بن سعد گفتندی.

حالا شما بگو همه اینها ضعیف هستند و فلان و فلان هستند.چرا ضعیف هستند؟چه کسی اینها را ضعیف اعلام کرده؟چرا و به چه دلیل؟!!

 

صدیق

مدیر تالار
تاریخ ثبت‌نام
19/1/13
نوشته‌ها
620
پسندها
1
معلوم است که چنین چیزی رخ داده است.تاریخ را اینگونه نقل نمیکنند.شما میگویید فلان چیز ضعیف است و فلان است.من میگویم عزیزم مشکل اینجاست که خود علم حدیث چیز بیخودی است.
شما دلایل خودت را مطرح کردی اما دلایل شما پوچ و غیر منطقی است چرا که نشان ادیم چنین چیزی رخ داده و در تاریخ هم ثبت شده است.بعد شما که گویا استاد طفره رفتن هستی میگویی ابی سرح بعد ها خدمات ارزنده ای به اسلام کرده.بحث این نیست که ابی سرح بعد ها چه کرده بحث این است که محمد حرف های ابی سرح را میپسندیده و میگفته هر چه دوس داری بنویس.خب اگه قران از طرف خداست چه نیازی به نوشتن حرف های ابی سرح بود؟!
سفسطه مصادره به مطلوب را شما بیشتر میپسیندی چرا که در بحث هایتان به کرار دچار این سفسطه میشوی.یک سرچی در گوگل بکن تا بفهمی سفسطه مصادره به مطلوب یعنی چی؟شاید فرجی شدو کمتر دچار این سفسطه شدی.
من نمیگویم حرف های مفسرین صحیح است یا نه.اگر نظر مرا بخواهید من میگویم از قران برایتان اثبات میکنم که قران نیازی به تفسیر ندارد.دلیل نمیشود چون مفسری به این قضیه اشاره نکرده است پس دروغ است.وقایع تاریخی را که با تفسیرمفسران نمیسنجند.
بحث این نیست که ابی سرح بعدها چه خدماتی برای اسلام داشته و چکار میکرده است.اصلِ بحث این است که ابی سرح بعضی چیزها را به قران اضافه میکرده و محمد هم گویا از این کار راضی بوده است.اما چون ابی سرح بعدا گفته محمد پیامبر نیست چرا که حرفهایی را که من گفته ام میپسندیده به همین خاطر فرمان قتل او را میدهد که با وساطت عثمان جانِ سالم به در میبرد.
دکتر محمود رامیار، تاریخ قرآن، موسسه انتشارات امیر کبیر، چاپ ششم 1384، برگ 266:
دیگری (کاتب دیگر) که حتی گفته اند نخستین کاتب وحی بود! عبدالله بن سعده بن ابی السَّرح است. خطی خوش داشت و گاهی کتابتی می کرد. بعد مرتد شد و از مدینه به مکه گریخت. در آنجا به خود می بالید که گاهی به جای «سمیعٌ بصیر» می نوشته «سمیعٌ علیم» و یا در جای «خبیر» مینوشته است «بصیر». درباره او بود که آیه (106:16) و یا (93:6) نازل شد (ابن سعد 2:98/1 و سیره ابن حزم 232). یکی از شش نفری بود که روز فتح مکه پیامبر امر به کشتنشان فرمود. (طبری 1639:1) اما عثمان برادر رضاعیش چند روز بعد او را نزد رسول خدا آورد و اصرار ورزید که برای او تامین (امان) بگیرد. ساعتی رسول خدا درنگ فرمود و بعد او را امان داد (طبری 1639:1). وقتی خارج شدند پیامبر به صحابه فرمود: چرا کسی از ما گردنش را نزد؟ یکی از انصار گفت: چشم دوخته بودیم که اشاره ای بفرمائی. پیامبر فرمود: اشارت چشم بر پیامبران نیست (ابوداود: حدود 1، جهاد 117، نسائی: تحریم 14).
دکتر علی میر فطروس، اسلامشناسی:

از جمله وقايع قابل توجهْ سال هاي نخستين پيغمبري محمد ؛ ارتداد و كافر شدن ” عبدالله بن ابي سرح ” از دين اسلام است.
« ابي سرح »كه زماني از نزديك ترين اصحاب و محارم محمد و ” كاتب وحي ” بود ؛ پس از مدتي نسبت به كيفيت نزول آيات قرآن
و ماهيت ” وحي ” و پيغمبري محمد ترديد ميكند زيرا : او چندين بار كلمات و جملات آيات نازل شده را بدلخواه خود تغيير ميدهد
و پيغمبر نيز آن آيات ” تحريف شده ” را مي پذيرد ؛ اين امر ؛ ترديد و گمان « ابي سرح » را برانگيخت.
سرانجام « ابي سرح » در مورد آيهْ « فتبارك الله احسن الخالقين » ( سورهْ مؤمنون – آيهْ 14 ) با پيغمبر اختلاف پيدا كرد ؛
او معتقد بود كه : ” اين آيهْ را من سروده ام و محمد آنرا از من دزديده است ”*. – ( آيهْ 93 – سورهْ انعام اشاره به همين ماجرا است )
« ابي سرح » پس از اين اختلاف ؛ از دين اسلام برگشت و پيغمبر خون او را حلال ساخت.
كامل – ج 1 – ص 295 + تفسير شريف لاهيجي – ج 1 – ص 795 – 794 + درسهائي دربارهْ اسلام – گلدزيهر – پانوشت – ص 373 + تاريخ طبري – ج 4 – ص 1303 و 1187 + تفسير شيخ الفتوح رازي – ج 5 – ص 7 و 8 + فتوح البلدان – بلاذري – ص 383 – 384.


استوار غلام دانایی، در کتاب دگر اندیشی و سرکوب اسلامی:

عبدالله بن سعد بن ابى سرح (عبدالله بن ابى سرح) که منشی محمد وباصطلاح «کاتب وحى» بود. اودرجريان نگارش قرآن ازاسلام برگشت وازترس مسلمانان ازمدينه به مكه بازگشت. عبدالله در مكه مى‏گفت: «من به هر گونه‏ كه مى‏خواستم نظر پيامبر(ص) را درباره نوشتن قرآن تغيير مى‏دادم.» بر طبق گزارش واقدى او مى‏گفت: «من هر چه‏ مى‏خواستم مى‏نوشتم و آنچه را كه مى‏نوشتم به من وحى مى‏شد. همان گونه كه به محمد(ص) وحى مى‏شد.» (واقدى، المغازى، 865-866/2)

پس انچه که مشخص است این است که ابی سرح قران را تغییر میداده است.اما شما میگویی که نه تاریخ را اگر مفسران اورده باشند قبول میکنم!همانطور که قبلا گفتم وقایع تاریخی را با تفسیر مفسران نمیسنجند.همچنین داستان ابی سرح در سیرت رسول الله، قدیمی ترین و معتبر ترین بیوگرافی محمد است آمده است، این کتاب مدتها قبل از اینکه احادیث نوشته شوند نوشته شده است.
از کتاب سیرت رسول الله ترجمه انگلیسی نوشته آلفرد گیلوم (A Guillaume) برگ 880 و ترجمه فارسی با تصحیح ابوالقاسم پاینده پوشینه دوم:
سید علیه السلام، امیران لشکر را بفرموده بود: (که جنگ نکنند الا با کسی که جنگ کند، گفت: اگر جنگ کنند شما نیز جنگ کنید. و فرموده بود که جماعتی از قریش را) بتعیین، که اگر ایشان دریابند زینهارندهند و ایشان را بقتل آورند، و اگرچه ایشان تقدیراً در میان استار (پرده های) کعبه گریخته باشند یا دست در حلقه کعبه زده باشند، و این قوم جماعتی بودند که هریکی گناهی داشتند و گناهی بزرگ کرده بودند، یکی از این افراد عبدالله ابن سعد، برادر امر ان لبی بود. و سید علیه السلام بغایت رنجیده بود. و از جمله ایشان یکی آن بود که دبیری پیغمبر، علیه السلام کردی و وحی نبشتی، و بعد از آن مرتد شد و از مدینه بگریخت و به مکه آمد پیش قریش، و این شخص در قبیله بنی امیه بود، و چون او را طلب کردند، بگریخت و پناه به امیر المومنین عثمان برد، و عثمان رضی الله عنه، او را پنهان کرد تا چند روز بر آمد و مردم همه آرمیده شدند، بعد از آن او را بگرفت و در پیش پیغمبر، علیه السلام آورد از بهر او شفاعت کرد. و سید علیه السلام، ساعتی خاموش شد و بعد از آن او را به عثمان بخشید. و چون عثمان رفته بود، (پیغامبر اصحاب را گفت: چرا چون من خاموش شده بودم او را نکشتید؟ گفتند: یا رسول الله، ما ندانستیم، اشارتی میبایست کردن) سید علیه السلام گفت:
ان النبی لا یقتل باالاشاره.
گفت: پیغمبر خدای کس را به اشارت نکشد. و بعد از آن این مرد بیامد و مسلمان شد، و در عهد خلاقت عمر رضی الله عنه، او را عمل دادند (فرمانروایی جایی را به او دادند) و همچنن در عهد خلافت عثمان رضی الله عنه، او را عمل دادند. و این شخص از قبیله بنی عامر بود و او را عبدالله بن سعد گفتندی.

حالا شما بگو همه اینها ضعیف هستند و فلان و فلان هستند.چرا ضعیف هستند؟چه کسی اینها را ضعیف اعلام کرده؟چرا و به چه دلیل؟!!



جناب شما ظاهراً اصلاً متوجه حرف های بنده نیستین ....

اولاً ما قول هر مفسری رو قبول نمی کنیم و جائی هم نگفتیم که فلان مفسر چیزی گفته پس قبوله و تاریخی ، میشه بفرمائید بنده کجا گفتم اگه تاریخ رو مفسران گفته باشم قبول میکنم؟؟!!!

ثانیاً بنده برایم مهم نیست شما قانع بشین یا نه ، موضوعی که شما راه انداختید بنده از ریشه خشک کردم لکن شما هی دارید از این کتاب و آن کتاب نقل می کنید ، عارض بودم که اصل آن چیزی که شما آن را مسلمات تاریخی - به زعم و وهم جنابعالی - دانستید فاقد اعتباره ، بعد شما دارید اصول قبول و یا رد آن رو بی آنکه قبول داشته باشید نادیده گرفتید و هی حرف خودتونو می زنید. روایتی که ضعیفه و منکر در صدکتاب هم بیاد فاقد اعتباره ، و عارض بودم خود طبری اقوال متعددی رو نقل کرده و گزینشی برخورد کردن یک روایت بدون تحقیق بر صحت و سقم آن برای ما اعتباری نداره اگر میخواهید همفکران خودتونو قانع کنید مشکلی نیست لکن اگر میخواهید مسلمانان رو که قائل به این علم و اصطلاحات هستند قانع کنید باید این چیزی که از مسلمات تاریخیه نزد شما با آن علم بسنجید مگرنه فاقد اعتباره فکر کنم بیانم واضح بوده تا اینجا .

ثالثاً برخی از این اقوالی که نقل کردید رو بنده که خودم قبلاً نقلا کرده بودم مثلاً اون مورد اخری و هیچ دلیلی ببر آن ندارد که عبدالله بن ابی سرح سخنی گفته باشه و محمد رسول الله آن را کپی کرده باشه به زعم شما.

رابعاً نقلی رو که جناب استوار غلام دانائی آورده از محمد بن عمر واقدی در مغازی نیز فاقد اعتبار هستش چون اولاً خود واقدی نزد علمای جرح و تعدیل متروک هستش و ثانیاً خود واقدی این مطلب رو بدون ذکر سند نقل کرده که به اتفاق علما فاقد اعتباره ؛ زیرا واقدی در سال 130 هــ متولد و در سال 207 هــ وفات کرده و نقلی رو هم که ذکر کرده همانطور که پیشتر گفته شد بدون ذکر سند و به این لفظ "قالوا ... الخ" پسنده کرده ، ما نیز می پرسیم این "گویندگان" چه کسانی هستند؟؟!!!

خامساً شما فرمودید که سیرت رسول الله قدیمی ترین کتاب بیوگرافی محمد هستش بسیار خوب - البته ما نیز با شما هم نظریم در این خصوص- لکن شما بفرمائید آن مواردی که پیشتر از جنابان استوار غلام دانائی و علی فطروس و رامیار نقل کردید رو برای ما از همان کتاب ثابت کنید؟!! نهایت چیزی که نقل کردید بنده در پست قبلی اصل حدیث را نقل کردم حال مجدداً شما آن را نقل کردید که چه ؟!! بنده عارض بودم که نهایت صحت روایتی که دال بر ارتداد و حکم و توبه ی عبدالله بن ابی سرح می کند همان است و سایر منقولات( رامیار و فطروس و ... الخ) واهیات و منکر المتن و ضعیف السند است ، حال اگه علم حدیث را قبول ندارید و بیخود است - همانطور که قبلاً گفتید - به خودتان ربط داره لکن ما اینو برای تحکیم قلوب مسلمانان پاسخ دادیم و استدلالاتی که شد صحیح بودند اما شما قبول نمیکنید.

هر خواننده ی منصفی این تایپیک رو مطالعه کند پی خواهد برد حق با کیست ... .
 

bertrand

کاربر فعال و مفید
تاریخ ثبت‌نام
30/10/13
نوشته‌ها
100
پسندها
0
جناب شما ظاهراً اصلاً متوجه حرف های بنده نیستین ....

اولاً ما قول هر مفسری رو قبول نمی کنیم و جائی هم نگفتیم که فلان مفسر چیزی گفته پس قبوله و تاریخی ، میشه بفرمائید بنده کجا گفتم اگه تاریخ رو مفسران گفته باشم قبول میکنم؟؟!!!

ثانیاً بنده برایم مهم نیست شما قانع بشین یا نه ، موضوعی که شما راه انداختید بنده از ریشه خشک کردم لکن شما هی دارید از این کتاب و آن کتاب نقل می کنید ، عارض بودم که اصل آن چیزی که شما آن را مسلمات تاریخی - به زعم و وهم جنابعالی - دانستید فاقد اعتباره ، بعد شما دارید اصول قبول و یا رد آن رو بی آنکه قبول داشته باشید نادیده گرفتید و هی حرف خودتونو می زنید. روایتی که ضعیفه و منکر در صدکتاب هم بیاد فاقد اعتباره ، و عارض بودم خود طبری اقوال متعددی رو نقل کرده و گزینشی برخورد کردن یک روایت بدون تحقیق بر صحت و سقم آن برای ما اعتباری نداره اگر میخواهید همفکران خودتونو قانع کنید مشکلی نیست لکن اگر میخواهید مسلمانان رو که قائل به این علم و اصطلاحات هستند قانع کنید باید این چیزی که از مسلمات تاریخیه نزد شما با آن علم بسنجید مگرنه فاقد اعتباره فکر کنم بیانم واضح بوده تا اینجا .

ثالثاً برخی از این اقوالی که نقل کردید رو بنده که خودم قبلاً نقلا کرده بودم مثلاً اون مورد اخری و هیچ دلیلی ببر آن ندارد که عبدالله بن ابی سرح سخنی گفته باشه و محمد رسول الله آن را کپی کرده باشه به زعم شما.

رابعاً نقلی رو که جناب استوار غلام دانائی آورده از محمد بن عمر واقدی در مغازی نیز فاقد اعتبار هستش چون اولاً خود واقدی نزد علمای جرح و تعدیل متروک هستش و ثانیاً خود واقدی این مطلب رو بدون ذکر سند نقل کرده که به اتفاق علما فاقد اعتباره ؛ زیرا واقدی در سال 130 هــ متولد و در سال 207 هــ وفات کرده و نقلی رو هم که ذکر کرده همانطور که پیشتر گفته شد بدون ذکر سند و به این لفظ "قالوا ... الخ" پسنده کرده ، ما نیز می پرسیم این "گویندگان" چه کسانی هستند؟؟!!!

خامساً شما فرمودید که سیرت رسول الله قدیمی ترین کتاب بیوگرافی محمد هستش بسیار خوب - البته ما نیز با شما هم نظریم در این خصوص- لکن شما بفرمائید آن مواردی که پیشتر از جنابان استوار غلام دانائی و علی فطروس و رامیار نقل کردید رو برای ما از همان کتاب ثابت کنید؟!! نهایت چیزی که نقل کردید بنده در پست قبلی اصل حدیث را نقل کردم حال مجدداً شما آن را نقل کردید که چه ؟!! بنده عارض بودم که نهایت صحت روایتی که دال بر ارتداد و حکم و توبه ی عبدالله بن ابی سرح می کند همان است و سایر منقولات( رامیار و فطروس و ... الخ) واهیات و منکر المتن و ضعیف السند است ، حال اگه علم حدیث را قبول ندارید و بیخود است - همانطور که قبلاً گفتید - به خودتان ربط داره لکن ما اینو برای تحکیم قلوب مسلمانان پاسخ دادیم و استدلالاتی که شد صحیح بودند اما شما قبول نمیکنید.

هر خواننده ی منصفی این تایپیک رو مطالعه کند پی خواهد برد حق با کیست ... .

اولا شما در پست شماره 8 گفته بودید:" بنده سندی معتبر که دال بر آن کنه موافقت با قول عبدالله بن ابی سرح داشته نیافتم و مفسران چنین نقلی را نیاوردن. منم گفتم تاریخ رو با نقل مفسران نمیسنجند.
ثانیا در پست قبلی گفتم:"چرا ضعیف هستند؟چه کسی اینها را ضعیف اعلام کرده؟چرا و به چه دلیل؟!!" پس شما باید بگویید چه کسی اینها را ضعیف اعلام کرده؟دلیلش برای ضعیف بودن اینها چیست؟
ثالثا من که از خودم حرف در نیاوردم.در تاریخ امده است و بحث بین من و شما همین است که شما باید ثابت کنید چنین چیزی رخ نداده است.
رابعا چون من علم حدیث را قبول ندارم پس در اینمورد حرفی نمیتوانم بزنم!!
خامسا متوجه هستم کتاب هایی که در دوره معاصر وشته شده اند نمیتوانند منبع موثقی باشند.من اینها را به خاط درک بهتر موضوع اورده بودم.شخن اخر اینکه شما میگویی که اینها ضعیف هستند و فلان هستند من علت ضعیف بودن اینها را از شما خواستارم.یعنی شما بفرمایید چرا رویت تاریخ طبری ضعیف است؟دلیلش را بگو

 

صدیق

مدیر تالار
تاریخ ثبت‌نام
19/1/13
نوشته‌ها
620
پسندها
1
اولا شما در پست شماره 8 گفته بودید:" بنده سندی معتبر که دال بر آن کنه موافقت با قول عبدالله بن ابی سرح داشته نیافتم و مفسران چنین نقلی را نیاوردن. منم گفتم تاریخ رو با نقل مفسران نمیسنجند.
ثانیا در پست قبلی گفتم:"چرا ضعیف هستند؟چه کسی اینها را ضعیف اعلام کرده؟چرا و به چه دلیل؟!!" پس شما باید بگویید چه کسی اینها را ضعیف اعلام کرده؟دلیلش برای ضعیف بودن اینها چیست؟
ثالثا من که از خودم حرف در نیاوردم.در تاریخ امده است و بحث بین من و شما همین است که شما باید ثابت کنید چنین چیزی رخ نداده است.
رابعا چون من علم حدیث را قبول ندارم پس در اینمورد حرفی نمیتوانم بزنم!!
خامسا متوجه هستم کتاب هایی که در دوره معاصر وشته شده اند نمیتوانند منبع موثقی باشند.من اینها را به خاط درک بهتر موضوع اورده بودم.شخن اخر اینکه شما میگویی که اینها ضعیف هستند و فلان هستند من علت ضعیف بودن اینها را از شما خواستارم.یعنی شما بفرمایید چرا رویت تاریخ طبری ضعیف است؟دلیلش را بگو


اولاً شما سخن بنده رو تحریف کرده بودید ، اصل سخن شما هم خطاب به بنده این بوده :

اما شما میگویی که نه تاریخ را اگر مفسران اورده باشند قبول میکنم!همانطور که قبلا گفتم وقایع تاریخی را با تفسیر مفسران نمیسنجند.

و سخن بنده نیز در پست 8 چنین بوده است:

چرایی مخدوش بودن آن اینه "أَوْ قَالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ" که بنابه دیدگاه مفسران این آیه در شأن مسیلمه کذاب که ادعای نبوت می کرد نازل شده هرچند آیه می تونه عام باشه ... آیه ی "فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِين" بنده سندی معتبر که دال بر آن کنه موافقت با قول عبدالله بن ابی سرح داشته نیافتم و مفسران چنین نقلی را نیاوردن.

بنده هم قائل به این نبودم که تاریخ رو با قول مفسران قرآن میشه تأیید یا رد کرد ، سخن بنده در خصوص آیه "فتبارک الله أحسن الخالقین" بود و این که مفسران در سبب نزول این آیه اشاره ای به عبدالله بن ابی سرح نکردند بلکه برای ان سبب نزولی دیگر نقل کردند و صواب همین است که در کتب معتبره حدیثی و غیره آمده است.

ثانیاً این که چه کسی آن اقوال را ضعیف دانسته است دو حالت دارد ؛
اول اینکه برخی از آن اقوال فاقد سند هستند و دوم اینکه دارای سند لکن از جهت علم رجال ضعیف و نیز از جهت متن هم منکر چرا که مخالف روایات صحیح هستند که در این حالت منکر قلمداد میشود.

ثالثاً عارض بودم خود ابن جریر طبری برای سبب نزول این آیه: "وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوْحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ" اقوال متعددی رو نقل کرده است و خود ابن جریر قول ارجح رو برگزیده که قائل به عمومیت بودن آیه داره نه تخصیص آن و نیز هر قولی رو که نقل کرده اسناد آن را نیز آورده که خواننده و محقق خود تحقیق کند و صحت و سقم آن را بررسی کند.

13555 - حدثنا القاسم قال، حدثنا الحسين، قال حدثني حجاج، عن ابن جريج، عن عكرمة قوله:"ومن أظلم ممن افترى على الله كذبًا أو قال أوحي إليّ ولم يوح إليه شيء"، قال: نزلت في مسيلمة أخي بني عدي بن حنيفة، فيما كان يسجع ويتكهن به ="ومن قال سأنزل مثل ما أنزل الله"، نزلت في عبد الله بن سعد بن أبي سرح، أخي بني عامر بن لؤي، كان كتب للنبي صلى الله عليه وسلم، وكان فيما يملي"عزيز حكيم"، فيكتب"غفور رحيم"، فيغيره، ثم يقرأ عليه"كذا وكذا"، لما حوَّل، فيقول:"نعم، سواءٌ". فرجع عن الإسلام ولحق بقريش وقال لهم: لقد كان ينزل عليه"عزيز حكيم" فأحوِّله، ثم أقرأ ما كتبت، فيقول:"نعم سواء" ! ثم رجع إلى الإسلام قبل فتح مكة، إذ نزل النبي صلى الله عليه وسلم بمرّ.

این اثر ضعیف است ؛

القاسم :

این شخص قاسم بن حسن هستش با توجه به تحقیقی که کردم و ناشی از قراینی بود خود ابن جریر طبری در روایات دیگر اسم پدرش را هم ذکر کرده لکن ترجمه ای از او نیافتم و احتمالاً مجهول است.

الحسین :

اسم کامل او الحسین بن داود المصيصى ( م 226 هــ)هستش که لقبش سنید بوده و به لقبی که داره مشهور هستش و این شخص نزد جهمور ائمه جرح و تعدیل ضعیف و برخی نیز وی را توثیق کردند که قول اصح ضعیف بودنشه .

احمد بن حنبل می گوید:

أن حجاجا تغير فى آخر عمره ، و نرى أن أحاديث الناس عن حجاج صحاح صالحة إلا ما روى سنيد من هذه الأحاديث

حجاج در آخر عمرش[ حافظه اش] تغییر کرد و بر این رأی هستیم که احادیث مردم از حجاج صحیح هستند جز آنچه را که سنید از این احادیث روایت کرده است.

برای ترجمه ی حسین بن داود به تهذیب التهذیب ( 4 / 214 - 215 رقم 429 : ط 1404 هــ بیروت ) مراجعه شود.

حجاج :

اسم کامل او حجاج بن محمد المصیصی ( م 206 هــ) هستش که وی نزد اهل فن توثیق و مورد اعتماد لکن در اخر عمرش حافظه اش تغییر کرد و خودش هم گفته هر انچه را که از ابن جریج نقل و تصریح به سماع(حدثنا) کردم آن را شنیدم.

قال أبو مسلم المستملى : خرج حجاج الأعور من بغداد إلى الثغر فى سنة تسعين و مئة ، قال : و سألته ، فقلت : هذا التفسير سمعته من ابن جريج ؟ فقال : سمعت التفسير من ابن جريج ، و هذه الأحاديث الطوال ، و كل شىء قلت : " حدثنا ابن جريج " فقد سمعته


ابو مسلم مستعلی می گوید: حجاج اعور از بغداد به ثغر در سال 190 بیرون رفت ، و از او پرسیدم : این تفسیر را از ابن جریج شنیده ای؟ گفت: این تفسیر و این احادیث طولانی را از ابن جریج شنیدم و هر چیزی که گفتم: "حدثنا ابن جریج " قطعاً آن را از او شنیدم.
برای ترجمه ی "حجاج بن محمد "به تهذیب التهذیب ( 2 / 180 - 181 رقم381 : ط 1404 هــ بیروت ) مراجعه شود.

در این روایت منقول در تفسیر ابن جریر طبری ، حجاج بن محمد تصریح به سماع "حدثنا ابن جریج" نکرده و لذا روایتش مخدوشه .

ابن حجر در تهذیب التهذیب (منبع قبل) در ترجمه حجاج بن محمد می گوید:

وسيأتي في ترجمة سنيد بن داود عن الخلال ما يدل على أن حجاجا حدث في حال اختلاطه

و به زودی در ترجمه سنید بن داود ذکر می کنم از خلال آن چه که دالت بر آن دارد که حجاج در حالت اختلاطش روایت کرده است.

ابن جریج :

اسم کامل او عبد الملك بن عبد العزيز بن جريج (م 150 هــ) هستش و اهل فن او را توثیق کردند جز این که اهل تدلیس و این که از عکرمه روایتش ثابت نشده است.

ابن حجر در تهذیب التهذیب در ترجمه ابن جریج می نویسد:

قال الذهلى : و ابن جريج إذا قال : " حدثنى " و " سمعت " ، فهو محتج بحديثه

ذهلی می گوید: ابن جریج هرگاه گفته باشد: "حدثنی" و "سمعت" در این حالت حدیثش مورد احتجاج است.

می گویم(صدیق) : ابن جریج در این روایت تصریح به سماع نکرده و عنعنه هستش و نشان از تدلیس داره ولذا روایتش مردود هستش .

علی بن المدینی می گوید:

ولم يلق يعني بن جريج منهم جابر بن زيد ولا عكرمة ولا سعيد بن جبير

و ابن جریج با آنها جابر بن زید و نه عکرمه و نه سعید بن جبیر ملاقات نکرده است.

پس روایتش از عکرمه نیز منقطع هستش که بر ضعف این روایت می افزاید.

عکرمه :

اسم اصلیش عکرمه ابوعبدالله قرشی هاشمی ( م 104 هــ) و غلام عبدالله بن عباس بوده و از تابعین محسوب میشه و محمد رسول الله صلی الله علیه و سلم رو درک نکرده است پس این روایتش مرسل می باشد.



13556 - حدثني محمد بن الحسين قال، حدثنا أحمد بن المفضل قال: حدثنا أسباط، عن السدي:"ومن أظلم ممن افترى على الله كذبًا أو قال أوحي إليّ ولم يوحَ إليه شيء" إلى قوله:" تجزون عذاب الهون" . قال: نزلت في عبد الله بن سعد بن أبي سرح، أسلم، وكان يكتب للنبي صلى الله عليه وسلم، فكان إذا أملى عليه:"سميعًا عليمًا"، كتب هو:"عليمًا حكيمًا"، وإذا قال:"عليمًا حكيمًا" كتب:"سميعًا عليمًا"، فشكّ وكفر، وقال: إن كان محمد يوحى إليه فقد أوحي إليّ، وإن كان الله ينزله فقد أنزلت مثل ما أنزل الله ! قال محمد:"سميعًا عليمًا" فقلت أنا:"عليمًا حكيمًا" ! فلحق بالمشركين، ووشى بعمار وجبير عند ابن الحضرمي، أو لبني عبد الدار. فأخذوهم فعُذِّبوا حتى كفروا، وجُدِعت أذن عمار يومئذ. فانطلق عمار إلى النبي صلى الله عليه وسلم فأخبره بما لقي، والذي أعطاهم من الكفر، فأبى النبي صلى الله عليه وسلم أن يتولاه، فأنزل الله في شأن ابن أبي سرح وعمار وأصحابه: { مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا }[سورة النحل :106] ، فالذي أكره: عمار وأصحابه = والذي شرح بالكفر صدرًا، فهو ابن أبي سرح.

این اثر ضعیف است؛


اسباط :

اسم کامل او اسباط بن نصر الهمدانى هستش و برخی از اهل فن او را توثیق و برخی دیگر جرح کردن که جرحش به خاطر حافظه ی بدش و برخی از احادیث منکری که روایت کرده هستش که البته اهل صدق بوده است.

قال أبو حاتم : سمعت أبا نعيم يضعف أسباط بن نصر و قال :أحاديثه عامية سقط مقلوبة الأسانيد

ابوحاتم می گوید: شنیدم ابونعیم اسباط بن نصر را تضعیف می کند و می گوید: احادیثش عموم آن ساقط و از نظر اسناد مقلوب و دگرگون است.

السدی :
اسم کامل وی إسماعيل بن عبد الرحمن بن أبى كريمة السدى (م 127 هــ) و این شخص را هم برخی توثیق و برخی دیگر تضعیف کردن که البته قول اصح حسن الحدیث بودنش هستش لکن در تفسیر ضعیف است و خود ابن جریر طبری نیز او را ضعیف دانسته است.

قال الطبرى : لا يحتج بحديثه

طبری گفته است : به حدیثش احتجاج نمی شود.

تهذیب التهذیب 1 / 273 رقم 572؛ ط: 1404 هــ بیروت

و علاوه بر آن خود سدی از اتباع تابعین است یعنی اصحاب رو هم ندیده چه برسه به زمان محمد رسول الله صلی الله علیه و سلم .
 

Anarchy

Member
تاریخ ثبت‌نام
2/11/13
نوشته‌ها
18
پسندها
0
من وارد جزییات بحث نمیشم ، اما اساسا نحوه تشکیل و جمع آوری قرآن به اندازه کافی اعتبارش رو زیر سوال میبره... اینکه افرادی غیر معصوم ( از دید خود مسلمین ) که احتمال خطا یا فراموشی در اونها زیاد بوده ، کاتب قرآن بودن و روی استخوان کتف حیوان و برگ درخت و پوست بز قرآن رو مینوشتن ، در حالی که سخن الله بوده و مهم ترین متن مسلمانان ، هیچ تضمینی نیست که دخل و تصرفی در اون نشده باشه که هیچ احتمال تغییر و دستکاری در اون بسیار هم زیاد بوده... همین هم بوده که جناب عثمان مجبور به قرآن سوزی وسیع میشه تا فقط یک ورژن از قرآن باقی بمونه و این به خوبی یعنی اینکه قرآن دستکاری شده هست...

محمد خودش از دنیا رفت در حالی که کتاب الله هنوز یکجا جمع نشده بود و اگر کشته شدن تعدادی از کاتبین وحی نبود ، اصولا کسی به فکر جمع آوری صحبت های پراکنده محمد به عنوان قرآن نمی افتاد...
 

bertrand

کاربر فعال و مفید
تاریخ ثبت‌نام
30/10/13
نوشته‌ها
100
پسندها
0
اون جمله شما که منو متهم به تحریف کردید.من جمله شما را تحریف نکردم شاید بتوان گفت برداشت اشتباهی از جمله شما کرده ام.
نظرتان در مورد حدیث زیر چیست:

أنَّ رجلًا كانَ يكتبُ لرسولِ اللهِ صلى اللهُ عليهِ وسلمَ ، وقدْ قرأَ البقرةَ وآلَ عمرانَ ، وكانَ الرجلُ إذا قرأَ البقرةَ وآلَ عمرانَ جدَّ فينَا ، يعني عَظُمَ ، فكانَ النبيُّ صلى اللهُ عليهِ وسلمُ يُملِي عليهِ : غفورًا رحيمًا فيكتبْ عليمًا حكيمًا ، فيقولُ له النبيُّ صلى اللهُ عليهِ وسلمَ : اكتُبْ كذا وكذا ، اكتب كيفَ شئتَ ، ويملي عليهِ عليمًا حكيمًا فيكتبُ سميعًا بصيرًا ، فيقولُ اكتُبْ كيفَ شئتَ ، فارتدَّ ذلكَ الرجلُ عنِ الإسلامِ ، فلحقَ المشركينَ ، وقالَ : أنا أعلمُكمْ بمحمدٍ إنْ كنتُ لأكتبُ ما شئتُ ، فماتَ ذلك الرجلُ فقالَ رسولُ اللهِ صلى اللهُ عليهِ وسلمَ : إنَّ الأرضَ لا تقبلُهُ ، قال أنسٌ : فحدثني أبو طلحةَ أنَّه أتى الأرضَ التي ماتَ فيها ذلكَ الرجلُ ، فوجدَهُ منبوذًا ، قال أبو طلحةَ : ما شأنُ هذا الرجلِ ؟ قالوا : قدْ دفنَّاه مرارًا فلمْ تقبَلْهُ الأرضُ الراوي: أنس بن مالك المحدث: ابن تيمية - المصدر: الصارم المسلول - الصفحة أو الرقم: 2/241
خلاصة حكم المحدث: إسناده صحيح
منیع:http://dorar.net/hadith?skeys=إذا+أ...الله+(إن+الله+كان+عليماً+حكيماً)&st=a&xclude=
 

ترانه

کاربر فعال و مفید
تاریخ ثبت‌نام
1/1/70
نوشته‌ها
227
پسندها
0
من وارد جزییات بحث نمیشم ، اما اساسا نحوه تشکیل و جمع آوری قرآن به اندازه کافی اعتبارش رو زیر سوال میبره... اینکه افرادی غیر معصوم ( از دید خود مسلمین ) که احتمال خطا یا فراموشی در اونها زیاد بوده ، کاتب قرآن بودن و روی استخوان کتف حیوان و برگ درخت و پوست بز قرآن رو مینوشتن ، در حالی که سخن الله بوده و مهم ترین متن مسلمانان ، هیچ تضمینی نیست که دخل و تصرفی در اون نشده باشه که هیچ احتمال تغییر و دستکاری در اون بسیار هم زیاد بوده... همین هم بوده که جناب عثمان مجبور به قرآن سوزی وسیع میشه تا فقط یک ورژن از قرآن باقی بمونه و این به خوبی یعنی اینکه قرآن دستکاری شده هست...

محمد خودش از دنیا رفت در حالی که کتاب الله هنوز یکجا جمع نشده بود و اگر کشته شدن تعدادی از کاتبین وحی نبود ، اصولا کسی به فکر جمع آوری صحبت های پراکنده محمد به عنوان قرآن نمی افتاد...

هیچکس حق نداره پیامبر اسلام رو بی ادبانه صدا بزنه پس انقدر محمد محمد ننویسید بنویسید رسول الله و اگر اعتقاد هم ندارید باز همین گونه بنویسید باحترام کسانی که او را پیامبر خویش می خوانند و گر نه بروید
 

Anarchy

Member
تاریخ ثبت‌نام
2/11/13
نوشته‌ها
18
پسندها
0
هیچکس حق نداره پیامبر اسلام رو بی ادبانه صدا بزنه پس انقدر محمد محمد ننویسید بنویسید رسول الله و اگر اعتقاد هم ندارید باز همین گونه بنویسید باحترام کسانی که او را پیامبر خویش می خوانند و گر نه بروید

احترام هر کس به اعمالش هست... هر کس هم یک اسمی داره که به همون نام صداش میزنن !! به جای اینکه به من تذکر بدید ، میزان تحمل خودتون رو بالا ببرید...
 

صدیق

مدیر تالار
تاریخ ثبت‌نام
19/1/13
نوشته‌ها
620
پسندها
1
من وارد جزییات بحث نمیشم ، اما اساسا نحوه تشکیل و جمع آوری قرآن به اندازه کافی اعتبارش رو زیر سوال میبره... اینکه افرادی غیر معصوم ( از دید خود مسلمین ) که احتمال خطا یا فراموشی در اونها زیاد بوده ، کاتب قرآن بودن و روی استخوان کتف حیوان و برگ درخت و پوست بز قرآن رو مینوشتن ، در حالی که سخن الله بوده و مهم ترین متن مسلمانان ، هیچ تضمینی نیست که دخل و تصرفی در اون نشده باشه که هیچ احتمال تغییر و دستکاری در اون بسیار هم زیاد بوده... همین هم بوده که جناب عثمان مجبور به قرآن سوزی وسیع میشه تا فقط یک ورژن از قرآن باقی بمونه و این به خوبی یعنی اینکه قرآن دستکاری شده هست...

محمد خودش از دنیا رفت در حالی که کتاب الله هنوز یکجا جمع نشده بود و اگر کشته شدن تعدادی از کاتبین وحی نبود ، اصولا کسی به فکر جمع آوری صحبت های پراکنده محمد به عنوان قرآن نمی افتاد...

اول سلام بعد کلام ... انتظاری که از یک کاربر جدیدالورود داریم حداقلش اینه که سلامی کند بعد بحثی راه بیاندازد ... ایرادی ندارد.

اما پاسخ به شما:

اولاً کتابت قرآن و جمع اوری آن در عصر نبوی و عصر خلفا در مقاطعی انجام شده و در نهایت در عصر خلیفه ی سوم کامل و یکپارچه شد ...

ثانیاً تنها کتابت در جمع آوری قرآن کافی نبوده بلکه حافظانی هم بودند که بر حفظ قران بسیار کمک کردند .

ثالثاً در عصر نبوی بر کتابت آیات قران به امر خود محمد رسول الله صلی الله علیه و سلم اهتمام ویژه ای شده است به طوری که بعضاً در مرحله ای از کتابت حدیث در عصر نبوی ممانعت ، و تنها به ثبت و ظبت آیات قرآن اکتفا شد و بجز اندکی از اصحاب سایرین آیات را یا حفظ صدری و یا کتابت می کردند.

رابعاً برخی از اصحاب که در عصر نبوی از کاتبان ویژه و نزدیک بودند در امر جمع آوری شرکت داشتند و بر جمع آوری قران نظارت داشتند همچون أبی بن کعب و زید بن ثابت و برخی دیگر...

خامساً قرآن به صورت تواتر نقل شده و احتمال تغییر در آن ممکن نبوده علاوه برآن حافظان بسیاری هم بودن که قرآن رو حفظ بودند باز تغییری در آن متوجه عاملان میبشد که چنین نیست. همین الآن اگر تمام قرآن هایی که چاپ شدند و موجوده رو اتش بزنن باز قران حفظ شده چرا که هزاران نفر از مسلمانان این قرآن رو در سینه حفظ هستند ، حتی در حال حاظر اساتید قرائات که در کشورهای اسلامی خاصتاً کشورهای عربی تدریس میکنند قرائاتشونو با سند نقل می کنند و هر استادی از استاد خودش و او نیز از اساتید قبل و تا این که به اصحاب می رسد نقل کردند و این تنها در میان مسلمانان و در اسلام موجوده این شیوه حفظ و اعتبار ...

سادساً خلیفه مسلمانان عثمان بن عفان نیز با مشورت بزرگان اصحاب و با اجماعی که میون اصحاب اتفاق افتاده (تواتر نقل قرآن در یک مصحف) به جمع آوری قرآن و اتفاق بر یک مصحفی کردن آن انجام شده و سوزاندن مصحفهایی هم که انجام شده در حقیقت امر به سوزاندن مصحف های پراکنده و متفرقه بوده و این معقول است؛ چرا که وقتی قرآن بر یک مصحف اتفاق افتاد و اجماع بزرگان اهل فن در آن عصر تأییدش کرد و از طرفی حافظان نیز بعضاً در قید حیات بودند پس تغییری در قران نمی تواند ایجاد شود و آن سوزاندن ها هم برای رفع آیات متفرقه بوده که در گوشه و کنار موجود بوده تا به اصل هدف جمع آوری قران در یک مصحف برسند.

سابعاً عثمان بن عفان رضی الله عنه و یا کسی دیگر هرگز نمی تواند قرآن رو بسوزاند چراکه قرآن در سینه های اصحاب حفظ بوده لکن عثمان به سوزاندن مصحف های غیر از مصحف "واحد متفق علیه" امر کرده است و این دو (سوزاندن قران یا مصاحف)متفاوت هستند.

ثامناً در حدیث صحیح، محمد رسول الله صلی الله علیه و سلم به اصحابش می فرمود:

لا تكتبوا عني شيئا سوى القرآن من كتب عني شيئا سوى القرآن فليمحه

از من غیر از قران چیزی ننویسید ، هرکس که از من چیزی غیر از قرآن نوشته است پس آن را پاک کند.

صحيح مسلم 4 / 2298 ح 3004؛الناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت
المستدرك على الصحيحين 1 / 216 ح 437 ؛الناشر : دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة الأولى ، 1411 - 1990م
مسند أحمد بن حنبل 3 / 12 ح 11100؛الناشر : مؤسسة قرطبة - القاهرة


حاکم نیشابوری اسناد این حدیث رو "صحيح على شرط الشيخين" و حافظ ذهبی در تعلیقاتش بر آن با وی موافقت کرده و محقق مسند احمد بن حنبل باز سند این حدیث رو "صحيح على شرط الشيخين" میداند و لفظ حدیث از مسند امام احمد بن حنبل است.
با توجه به این حدیث مشخص میشه که آیات قران و احادیث باهم جدا و تنها آیات نیز کتابت می شدند.


أنس بن مالك يقول : جمع القرآن على عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم أربعة كلهم من الأنصار : معاذ بن جبل و أبي بن كعب و زيد بن ثابت و أبو زيد


انس بن مالک می گوید: در عهد رسول الله صلی الله علیه و سلم قران را چهارنفر که همگی از انصار بودند جمع
کردند: معاذ بن جبل ، ابی بن کعب ، زید بن ثابت و ابوزید


صحيح البخاري 3 / 1386 ح 3599؛الناشر : دار ابن كثير ، اليمامة - بيروت الطبعة الثالثة ، 1407 - 1987م
صحيح مسلم 4 / 1914ح 2465؛الناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت
صحيح ابن حبان 16 / 72 ح 7130؛الناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت الطبعة الثانية ، 1414 - 1993م
سنن النسائي الكبرى 5 / 9 ح 8000؛الناشر : دار الكتب العلمية - بيروتالطبعة الأولى ، 1411 - 1991م
سنن الترمذي 5 / 666 ح 3794؛الناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت



اون جمله شما که منو متهم به تحریف کردید.من جمله شما را تحریف نکردم شاید بتوان گفت برداشت اشتباهی از جمله شما کرده ام.
نظرتان در مورد حدیث زیر چیست:

أنَّ رجلًا كانَ يكتبُ لرسولِ اللهِ صلى اللهُ عليهِ وسلمَ ، وقدْ قرأَ البقرةَ وآلَ عمرانَ ، وكانَ الرجلُ إذا قرأَ البقرةَ وآلَ عمرانَ جدَّ فينَا ، يعني عَظُمَ ، فكانَ النبيُّ صلى اللهُ عليهِ وسلمُ يُملِي عليهِ : غفورًا رحيمًا فيكتبْ عليمًا حكيمًا ، فيقولُ له النبيُّ صلى اللهُ عليهِ وسلمَ : اكتُبْ كذا وكذا ، اكتب كيفَ شئتَ ، ويملي عليهِ عليمًا حكيمًا فيكتبُ سميعًا بصيرًا ، فيقولُ اكتُبْ كيفَ شئتَ ، فارتدَّ ذلكَ الرجلُ عنِ الإسلامِ ، فلحقَ المشركينَ ، وقالَ : أنا أعلمُكمْ بمحمدٍ إنْ كنتُ لأكتبُ ما شئتُ ، فماتَ ذلك الرجلُ فقالَ رسولُ اللهِ صلى اللهُ عليهِ وسلمَ : إنَّ الأرضَ لا تقبلُهُ ، قال أنسٌ : فحدثني أبو طلحةَ أنَّه أتى الأرضَ التي ماتَ فيها ذلكَ الرجلُ ، فوجدَهُ منبوذًا ، قال أبو طلحةَ : ما شأنُ هذا الرجلِ ؟ قالوا : قدْ دفنَّاه مرارًا فلمْ تقبَلْهُ الأرضُ الراوي: أنس بن مالك المحدث: ابن تيمية - المصدر: الصارم المسلول - الصفحة أو الرقم: 2/241
خلاصة حكم المحدث: إسناده صحيح
منیع:http://dorar.net/hadith?skeys=إذا+أ...الله+(إن+الله+كان+عليماً+حكيماً)&st=a&xclude=


با توجه به لفظ دیگر این حدیث که متابع محسوب می شود آن مردی که مرتد شده و در این حدیث به آن اشاره شده شخصی نصرانی بوده که مسلمان شد و بعد مرتد گشت و در نهایت باتوجه به افترائاتی که زد با دعای پیامبر اسلام که فرموده بودند:" ان الأرض لم تقبله "همانا زمین او را قبول نکند . هرگاه او را در قبر می گذاشتند از قبر خارج شده می یافتندش .

عن أنس بن مالك قال : كان منا رجل من بني النجار قد قرأ البقرة وآل عمران وكان يكتب لرسول الله صلى الله عليه و سلم فانطلق هاربا حتى لحق بأهل الكتاب قال فرفعوه وقالوا هذا كان يكتب لمحمد صلى الله عليه و سلم وأعجبوا به فما لبث ان قصم الله عنقه فيهم فحفروا له فواروه فأصبحت الأرض قد نبذته على وجهها ثم عادوا فحفروا له فواروه فأصبحت الأرض قد نبذته على وجهها ثم عادوا فحفروا له فواروه فأصبحت الأرض قد نبذته على وجهها فتركوه منبوذا
صحيح مسلم 4 / 2145 ح 2781؛
الناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت
مسند أحمد بن حنبل 3 / 222 ح 13348؛ الناشر : مؤسسة قرطبة - القاهرة


نکته ی قابل توجه در این حدیث آن است که این مرد مرتد گشت و فوت شد و این شخص با عبدالله بن سعد بن ابی سرح تفاوت دارد همانطور که از سیاق حدیث روشن است و این حدیث خود با روایاتی که پیشتر ضعف آنها را بیان کردیم منکر بودن آن روایات رو هم میرساند چرا که آن روایات ضعیف الاسناد بودند و با این حدیث اخیر منکر المتن هم محسوب می شوند.



فکر کنم این مبحث دیگر نیازی به ادامه داشتن نداشته باشه و تایپیک رو قفل کنم؛ زیرا طولانی شده است و خوانندگان با مطالعه ی این تایپیک پی به حق و حقیقت می برند - ان شاء الله

جناب" برتراند" تنها یک حدیث نقل کردند در این اواخر و نظر بنده رو در موردش خواستار بودند و بنده نیز پاسخ دادم و حدیث
 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا