درهم شکستن پايه هاي نظريه داروين

zohreh

مدیر تالار
تاریخ ثبت‌نام
1/1/70
نوشته‌ها
976
پسندها
0
طرفداران اين نظريه مي خواستند وجود موجودات زنده را با اين ديدگاه توجيه كنند و اين ديدگاه رواج پيدا كرد و عده زيادي با حسن نيت و به گمان اينکه اين نظريه يک ديدگاه علمي است، در پي گسترش آن تلاشهاي فراواني نمودند.
عده ديگري نيز به دليل موافق بودن اين نظريه با خواسته هايشان و با بد نيتي و سوءقصد درصدد گسترش آن برآمدند. نظريه داروين تمام اديان را كه پيرامون آفرينش انسان سخن گفتهاند، تكذيب مي كند. اين نظريه مستمسكي براي مخالفان اديان الهي و آسماني به حساب مي آيد و آنان با توسل به اين نظريه بسياري از انسانها را فريب داده اند.
اين نظريه چه مي گويد؟
اين نظريه مي گويد: اصل انسان و موجودات زنده از يك حيوان بسيار ريز و كوچك شروع مي شود و اين حيوان كوچك از آب به وجود آمده است. نسل اين حيوان در اثر تحولات و تغييراتي كه با گذشت زمان به خود ديده است، تغيير شكل داده تا اينكه به حالت موجود و صورت فعلي درآمده است و ويژگيها و صفات به دست آمدة اين نسل، به نسل هاي بعدي منتقل شده و با گذشت ميليون ها سال اين خصوصيات ريز وپست، به خصوصيات والا و مترقي تبديل شده و تغيير و تحولاتي که محيط در آنها ايجاد نموده است، آن را به صورت انسان امروزي درآورده است.
اين نظريه بر چه پايه‏اي استوار است؟

1- اين نظريه مبتني بر مشاهداتي است كه در زمان داروين تحقق پيدا كرده اند مانند حفره و خندق هايي كه بر روي زمين انجام گرفته اند، طرفداران اين نظريه با مشاهده اين که نسلهاي قديمي موجودات ابتدايي و ساده اي بوده اند و طبقات بعدي شامل موجودات پيشرفته تري هستند و به همين ترتيب در طبقات بعدي نيز موجودات پيشرفته تري به وجود آمده اند، با توجه به اين مشاهدات(داروين) معتقد شد «كه موجودات و حيوانات مترقي و پيشرفته كنوني به تدريج از موجودات زنده و حيوانات ابتدايي به وجود آمده اند».

2- نظريه داروين متكي به چيزي است كه در زمان داروين شهرت داشت و آن اينكه ژنها و جنين كليه حيوانها در ابتدا شبيه همديگر هستند واين تشابه و همساني حكايت از آن دارد كه اصل موجودات يكي است، همان طور كه ژنها يكي هستند و تغيير و تحول در موجوات روي زمين به وقوع پيوسته همان طور كه در داخل و رحم موجودات زنده تحقق مي يابد.

3- اما وجود کرمهاي اضافي در انسان به عنوان عضو مهم و موثر در تکامل و پيشرفت ميمون و تبديل شدنش به انسان؛ دليل قطعي و مسلمي نيست مبني بر اينکه انسان ابتدا ميمون بوده باشد سپس تکامل پيدا کرده باشد، بلکه علت وجود آن وراثت بوده واينکه انسان در آغاز متکي به نباتات وگياهان بوده است. به همين جهت در راستاي کمک به معده و هضم غذا و متناسب با نوع خوراکيهايش بوجود آمده است، همچنانکه علم ثابت کرده که اين عضو حقيقت و وجودي دارد که تاکنون بشريت بدان پي نبرده است.
علم هر روز بيشتر در پيشرفت است، پس اگر مادگي(انوثت) از خصوصيات موجودات نخستين جهان مي بود و زوجيت هم از ويژگيهاي موجودات تکامل يافته باشد؛ مسلم است که پستان از نشانه هاي جنس ماده مي باشد، در حالي که فيل نر پستان دارد همچنانکه انسان پستان دارد، اين در حالي است که حيوانات سم دار مانند اسب والاغ پستان ندارند، مگر چيزي شبيه به پستان مادرشان. پس حالا چگونه اثر مادگي در انسان باقي مانده اما در حيوانات پايين تر و کم تر از او باقي نمانده است؟ مگر داروين نميگويد که انسان ابتدا حيوان بي ارزشي (بوزينه) بوده و سپس تکامل يافته است؟ پس چرا در آنها اين اثر باقي نمانده است؟!
تطور و پيشرفت از ديدگاه داروين
بنابر توضيحات داروين عمل ارتقا و تطور به دو صورت زير انجام مي گيرد:

1- انتخاب طبيعي
عوامل و عناصرنابود کننده موجب از بين رفتن موجودات ضعيف وناتوان و باقي ماندن موجودات قوي و توانا مي شود واين همان چيزي است كه طرفداران اين نظريه آن را به قانون (ماندگاري براي اصلح است) تفسير مي نمايند، براساس اين ضابطه هر موجودي که قوي و سالم باشد، پاينده است و ويژگي هايش را به نسلهاي بعدي خود منتقل مي كند و اين صفات و ويژگيها با گذشت زمان جمع شده و صفات و ويژگيهاي جديدي را به وجود مي آورند، اين همان رشد و نمويي است كه موجب ارتقاء و پيشرفت موجودي از وضعيتي به وضعيت مناسب تر و مطلوب ترمي شود و اين پيشرفت تدريجي همواره ادامه دارد.

2- انتخاب جنسي
انتخاب جنسي به واسطه ميل و رغبت جنسهاي نر و ماده به آميزش با جنس شايسته تر و قوي تر صورت مي گيرد و در نتيجه صفات قوي تر و شايسته تر باقي مي مانند و صفات و ويژگيهاي حيوان ضعيف و ناتوان به دليل عدم تمايل آميزش با ديگري از بين رفته و معدوم مي شوند.

3-صفات جديد به نسل بعدي منتقل مي شوند
هرگاه ويژگي و صفت جديدي به وجود آمد به نسل بعدي منتقل مي شود.

درهم شکستن پايه هاي نظريه داروين :

1- علم حفاري همواره ناقص بوده است
هيچ کسي نمي تواند ادعا كند كنکاوش و جستجو را در تمام طبقات زمين و زيركوه ها و درياها به طور كامل انجام داده است و چيزجديدي را نمي يابد كه مقررات گذشته را نقض کند.
بر فرض ثابت بودن مقررات اين علم، وجود موجودات ابتدايي و ساده در آغاز و وجود موجودات مترقي تر در ادوار بعدي نمي تواند دليل بر تحولات و پيشرفت موجودات پست و ناقص به برتر و مترقي تر باشد، بلکه تنها مي تواند دليل بر ترتيب اين موجودات- در صورت مناسب بودن محيط – براي به وجود آمدن آن به هرشکل باشد. مگر نه اين است كه علم حفاري در زمان داروين مي گفت: عمر انسان ششصد هزار سال است حال آنكه اكتشافات جديد در علم حفاري سابقه تاريخي عمر انسان را به دهها ميليون سال قبل مي رساند.
آيا اين تناقص در يافته هاي علم حفاري بارزترين دليل بر اين نيست كه علم حفاري متغير بوده و نميتوان هيچ دليل قطعي را روي آن بنا نهاد؟ آيا اين تناقض دال بر اين نيست كه ممكن است فردا حقايقي كشف شود كه ما عكس آن را انتظار داشتيم؟
دكتور مصطفي شاكر سليم شرحي بركتاب»الانسان في المرآة»(انسان درآينه) تأليف (كلايد كلوكهون) که پيرامون انسانهاي (نئاندرتال) كه طرفداران نظريه داروين آنها را نخستين انسانهاي متحول شده ازميمون ميدانند، نوشته است. دكتور مصطفي در توصيف انسانهاي (نئاندرتال) ضمن بيان خصوصيات بارز آنها مي نويسد: دماغ آنها از نظر حجم از دماغ انسانهاي امروزي بزرگتربوده و جمجمه آنها نيز بزرگ و پهن تر بوده است، تا اينكه در بخشي از سخنان خود مي گويد: زنجيره اي كه علم حفاري بدان دست يافته است منقطع و بريده اند و به حلقه هاي مفقوده شهرت دارند.

دكتر (سوريال) در كتاب خود به نام (تصدع مذهب داروين) ميگويد:
1- سلسله هاي مفقوده ميان طبقه ها و نسلهاي زنده ناقص هستند
نه تنها ميان انسان و موجودات پايين تر ناقص هستند بلكه ميان سائر طبقه هاي موجودات زنده نيز ناقص هستند، بنابراين ميان حيوانات نخستين كه داراي يک سلول هستند و ميان حيواناتي که داراي سلولهاي متعددي هستند سلسله هايي ديده نمي شود و همچنين ميان حيوانات بدون استخوان و حيوانات استخوان دار و حيوانات بدون ستون فقرات و ماهي ها و… و ميان خزندگان و پرندگان و نه ميان خزندگان و حيوانات و آدمها ديده نميشود که مفقود باشد.
2- تشابه ميان جنين حيوانات
اين يك اشتباه بزرگ است كه بعضي از دانشمندان دچار آن شده اند و اين خطا ناشي از نداشتن ابزارهايي است كه بتواند تفاوتهاي ريز و دقيق ميان جنين حيوانات را به تفصيل بيان كند که اين تفاوت هاي ريز و دقيق ملاك اختلاف جنينها در شكل گيري، تركيب و ترتيبي باشند. از طرفي ديگر نقص و اشكالاتي كه دانشمند آلماني(ارنست هيکل) بنيانگذار شکلهاي مشابه جنين بعد از انتقاداتي كه جنين شناسان متوجه او كرده اند مي گويد: فقط در هشت درصد جنينها توانسته اند تشابه را ثابت كنند.

3- اما وجود يك عضو مؤثر از ميمون ها در انسان به نام ژنهاي وراثتي، دليل قاطعي دال بر اينكه انسان از ميمون به انسان تغيير شكل يافته باشد، نيست بلكه دليل بر اين است که انسان اين کرمهاي وراثتي را از اجدادش به ارث گرفته است. همان پدري كه تمام زندگي اش متكي بر گياهان بوده است.
پس علم همواره در حال پيشرفت است اگر زن صفتي از ويژگيهاي موجودات نخستين و عقب افتاده بوده و مردانگي از خصوصيات موجودات پيشرفته مي باشد وپستان ها از نشانه هاي ماده بودن است چرا فيل نر مانند انسان، پستان دارد حال آنكه حيوان هاي نر و سم دار مانند اسب و الاغ پستان ندارند، اكنون سوال اين است كه اين اثرمادگي وزن صفتي چگونه در انسان باقي مانده اما در موجودات كمتر و پايين تر از وي باقي نمانده است؟ حال آنكه داروين مدعي است كه انسان از يك موجود پست تراز خود (مانند بوزينه و ميمون)به انسان تغيير شكل يافته است.



اشتباه داروين در تشريح مراحل تکامل :
داروين بر اين باور است كه در جهان هستي راز و قانوني وجود دارد كه بر اساس آن موجودات ضعيف از بين مي روند و بجز آن دسته از موجودات كه شايسته تر و قوي تر هستند، بقيه نابود مي شوند و موجودات زنده و اصلح صفات خود را به فرزندان خود منتقل مي كنند. بنابراين صفات قوي متراكم شده به صورت حيواني جديد بروز مي كند. آري مي پذيريم كه در جهان هستي قانوني مبتني بر از بين بردن همه موجودات زنده اعم از ضعيف و قوي وجود دارد، زيرا خداوند مرگ را براي هر موجود زنده اي قرار داده است اما در برابر اين قانون قانوني ديگر به نام قانون مساعده و تكامل نيز ميان موجودات زنده حاكم است، زيرا خداوند زيستن و زنده بودن را تقدير نموده و اسباب آن را تدارك ديده است، ما مي بينيم كه خورشيد، ماه، ستارگان درياها، بادها و باران ها، گياهان و نيروي جاذبه و كشش، همه در جهت ابقا و ادامه حيات انسان و ساير حيوانات همكاري دارند.
توجه كردن به عناصر نابود کننده و در نظر نگرفتن عوامل بقاء، در واقع خلل و نقص را در بينش انسان ايجاد ميکند، اگر در جهان هستي قانوني و نظامي براي از بين بردن وجود دارد دركنار آن قانوني براي حيات و بقا نيز وجود دارد و هر كدام در حيات موجودات زنده نقش به سزايي دارند، اگر اوضاع و شرايط طبيعي مانند باد، رعد وبرق، حرارت، آب، تند باد ها و غيره قادر به از بين بردن مخلوقات و دست آوردهاي آنان مانند كوركردن چشم ها و منهدم ساختن بناها هستند، كاملاً غير عقلاني است که اين اوضاع و شرايط طبيعي و مرده و بي جان و فاقد درك و شعور را قادر به ايجاد و آفرينش چشم بدانيم در حالي که خود چشم ندارند و يا آن را قادر به بازسازي ساختماني بدانيم که نقص فني دارد.

آري عقل مي پذيرد كه اوضاع و شرايط طبيعي صلاحيت تخريب و از بين بردن را دارند، اما كاملاً غير عقلاني است كه فکر کنيم اين اوضاع و شرايط مي توانند اين جهان هستي و شگفت آور را تفسير و توجيه كنند، بي گمان هر عضوي از اعضا جهان هستي و هر زاويه اي از زواياي آن در نهايت دقت و محكم كاري خلق شده و داراي نظامي بس دقيق و شگفت آور مي باشند و اجزا آن در نهايت دقت با هم ارتباط داده شده اند به گونه اي كه نسبت دادن اين محكم كاري و دقت و نظم فوق العاده شگفت آور و دقيق به شرايط طبيعي لنگ و كور از جمله محالات است. سيد جمال الدين افغاني در كتاب خود (الرعد علي الدهريين) پس از بررسي و انتقاد از ديدگاه داروين ودهريها مي گويد: من از طرفداران اين نظريه مي پرسم اجزا ماده با وجود انفصال و جدايي از همديگر چگونه از اهداف همديگر آگاهي پيدا كرده اند؟و با ياري جستن از كدام ابزار و اسباب است که هر جزء مسير و مقصد خود را فهم كرده است؟ كدام پارلمان و مجلس سنا و شيوخ براي ايجاد اين موجودات جهاني و بسياربي نظير برگزار گرديده است؟ قسمت بسيارکوچکي ازاين جهان هستي، مثلاً جوجه اي كه در تخم گنجشكي قرار دارد، چگونه دانسته است كه به صورت پرنده ظاهر شود و دانه بخورد و براي زيستن خود به منقار و چينه دان نياز دارد؟

بي ترديد اين نظام «بقاي اصلح» كه داروين آن را ارائه داده است، موجب نابودي حيات انسان است و زندگي انسان را در واقع با هلاكت مواجه ساخته است. نظريه «بقاي اصلح» مجوز ظلم و ستم ا براي هر ستم گري، خواه فرد باشد يا حكومت، فراهم كرده است. زيرا ستمگر وقتي که به ربودن و ستمگري و حيله و نيرنگ مي پردازد فکر نميکند كه مرتكب زوائل اخلاقي شده است، بلكه (بنا به نظريه داروين) قانوني از قوانين فطرت (بقاء براي شايسته تر است) را تجربه مي كند. اين نظريه و بينش است كه مجوز هر جنايت و خيانتي را به دست استعمارگران داده است.

2- اما انتخاب طبيعي كه موجب رغبت و ميل به سوي زاد و ولد در ميان انسان هاي قوي و باعث از بين رفتن افراد ضعيف و پايدار بودن افراد توانا است، نمي تواند دليلي بر وجود تکامل در نوع بشر باشد، بلكه از اين نکته برداشت مي شود که بقاء نوع قوي از جانب خود و از بين رفتن نوع ضعيف نيز از خصوصيات خود مي باشند.

شواهد خارجي، نظريه داروين را تائيد نمي کنند:
1- اگر اين نظريه صحيح و درست مي بود ما بسياري از انسان ها و حيوانات را مشاهده مي كرديم كه مطابق با نظريه رشد و تکامل به وجود مي آيند نه مطابق با قانون تناسل و اگر رشد وتکامل به مدت زمان طولاني نياز دارد، اين امر مانع مشاهده نمودن تعدادي ميمون در حال تحول به انسان در دفعات متوالي نيست.

2- اگر بپذيريم كه شرايط و اوضاع طبيعي ميمون را به انسان تبديل كرده است، ما هر گز نمي پذيريم كه شرايط و انتخاب طبيعي همسر را براي انسان مقرر نموده باشد تا بقاء و ماندن نسل انسان استمرار يابد.

3- توانايي کيفيت بخشي كه در برخي از موجودات مشاهده مي شود؛ مانند آفتاب پرست كه مطابق با مكان تغيير شكل و رنگ مي دهد، جرياني است که در خلقت و آفرينش همراه با آن موجود بوده و با آن تولد يافته است و در بعضي ها در حد زيادي وجود دارد و در برخي ديگر بسيار اندك و كان لم يكن است. اين خصيصه در تمام مخلوقات محدود مي باشد و از مقدار اندکي تجاوز نمي كند پس قدرت و توانايي تغيير شکل و کيفيت دگرگون شدن صفتي است پنهاني نه اينکه صفتي باشد متغير كه محيط آن را ايجاد نمايد، آن طور كه طرفداران اين نظريه ميگويند اگر نه محيط آن را بر سنگ ها، خاك ها و ساير جمادات پياده مي كرد.

4- قورباغه از جهت اينكه ميتواند در خشكي و در آب زندگي كند از انسان متمايز است همان طور كه پرندگان به دليل توانايي پرواز و واکنش سريع از انسان ها متمايز هستند و همان طور كه حس بويايي سگ قوي تر از حس بويايي انسان ها است آيا ميتوان گفت كه بيني سگ پيشرفته تر ازبيني انسان ها است؟
و آيا قورباغه ها و پرنده ها از بعضي جهات از انسان ها پيشرفته تر اند؟.
آري چشم شتر يا اسب و الاغ در شب و روز يكسان مي بيند در حالي كه چشم انسان از بينايي در تاريكي عاجز است و چشم پرنده شكاري تيزتر از چشم انسان استپف آيا الاغ و پرنده شكاري (شاهين) از انسان ها پيشرفته تراند؟ اگر خودكفايي را معيار پيشرفت بدانيم همان طور كه ميان دولت ها رواج دارد، پس بايد گياهان بر انسان ها و ساير حيوانات برتر باشند زيراگياه غذاي خود و غذاي ديگران را تهيه مي كند بدون اينكه خود به غذاي ديگران محتاج باشد.
اگر ضخامت و كلفتي جسم را معيار ترقي و پيشرفت بدانيم لازم است كه شتر، فيل و ساير حيوان هاي ماقبل تاريخ را از انسان ها مترقي تر بدانيم و آنها بايد پيشرفته تر از انسان ها باشند.


ديدگاه دانشمندان علوم طبيعي درباره نظريه تکامل:

1- تاييدكنندگان اين نظريه بيشتر به خاطر حمايت از آزادي انديشه و تفکري بوده که کليسا به مبارزه با آن برخواست دانشمندان علوم طبيعي عليه كشيش هاي كليسا و افكار آنان هجوم بردند و اين تهاجم عليه آنها بعد از جنگ بسيار شديدي كه ميان طبيعيون و اهل كليسا صورت گرفته بود به وقوع پيوست.

2- مخالفان براي عمل انتخاب طبيعي در تغيير وتحول نوعها به ويژه نوع انسان خواستار دليل محسوس مي باشند، مخالفان اين نظريه و كساني كه خواستار دلايل طبيعي هستند تعداد و مخالفت آنان كمتر از تعداد و مخالفت لاهوتين در اروپا نبود.

اينک برخي از آرا و انديشه هاي مخالفين نظريه داروين مي باشند که استاد ابراهيم حوراني آنها را نقل مي نمايد: «دانشمندان با وجود علم و آگاهي به اينكه اين نظريه مدت بيست سال مورد بحث بوده است اما آن را نپذيرفته اند بلكه همواره آن را رد و مورد انتقاد قرار داده اند.» ازجمله آنها دو دانشمند برجسته به نامهاي (نشل) و (دالاس)مي باشند که مي گويند: «رشد و تکامل به شيوه انتخاب طبيعي درانسان صدق پيدا نمي كند بلكه بايد بپذيريم كه انسان از همان آغاز به صورت فعلي آفريده شده است.»
يکي ديگر از آنها آقاي (فرخو)است که مي گويد: «واقعيت امر براي ما روشن مي سازد كه ميان ميمون و انسان تفاوتهاي بسيار زيادي وجود دارد و به هيچ وجه ممكن پذيريفتني نيست كه انسان از نژاد ميمون يا هر جانور ديگري باشد، اصلاً شايسته نيست كه چنين چيزي را بگوييم. يکي ديگر از آنها آقاي (ميفرت) مي باشدکه پس از بررسي و مورد بحث قرار دان حقايق موجودات زنده ميگويد: تأييد نظريه داروين براي ما غير ممكن است، اين ديدگاه و نظريه كودكانه است.
يکي ديگر آقاي (فون بسكون) است که بعد از تحقيقي که با (فرخو) در مورد موازنه انسان و ميمون انجام داده اند مي گويد: «تفاوت ميان اين دو (ميمون وانسان) بسيار اساسي و جدي است».
يکي ديگر از آنها آقاي (أغا سيز) است در رساله اي که پژوهشي است پيرامون اصل انسان و در کنفرانس علمي در(وكتوريا)ارائه داده شده مي گويد: در واقع، نظريه داروين اشتباه و باطل است و روش و اسلوب آن كاملاً اسلوب غير علمي است و اين نظريه اندك سودي در بر ندارد. يکي ديگر از آنها آقاي دانشمند (هسكي) مي باشد كه از طرفداران لاادريون و از دوستان داروين است که مي گويد: اين نظريه هرگز براي ما ثابت نكرده است كه نوعي از گياهان يا حيوانات به روش انتخاب طبيعي يا انتخاب مصنوعي پيدا شده باشند.
يکي ديگرآقاي دانشمند «تندل» است که اوهم مانند (هيکل) مي گويد: شکي نيست در اينکه معتقدان به نظريه رشد وتکامل غافل از اين اند كه ارشد، حاصل و نتيجه مقدمات مجهولي هستند و براي من روشن است وهيچ گونه ترديدي ندارم که بايد نظريه داروين تغيير کند.


نظريه نه حقيقت
به دليل آراء مذكور پيرامون رشد و مکامل(تطور وارتقاء) بسياري از دانشمندان گفتهاند: از نظر دانشمندان ميان نظريه و حقيقت يا قانون تفاوتهاي زيادي وجود دارد. زيرا نظريه در عرف و اصطلاح دانشمندان ديدگاهي است كه احتمال صدق و كذب را دارد اما حقيقت يا قانون احتمال باطل را به هيچ وجه ندارد.
چرا نظريه داروين گسترش پيدا كرد؟
يكي از دلائل گسترش نظريه داروين اين بود كه اين نظريه زماني ارائه گرديد كه خداوند مي خواست بطلان دين تحريف شدة مسيحيت براي همگان توسط خود پيروان آن آشكار شود و پيشرفت علوم در كشف و ظهور عيوب و نواقص اين دين (نصرانيت تحريف شده) نقش موثري ايفا كرد به گونه اي كه اين امر منجر به معركه خونيني شد كه هزاران دانشمند علوم طبيعي جان خود را درآن کشمکش از دست دادند. در اين جنگ آتشين هرگروهي، هر گونه اسلحه اي را که در دست داشت عليه مخالفينش بكارمي برد، در نتيجه دانشمندان علوم طبيعي نيز اين نظريه را به عنوان اسلحه اي-ابتدا- در برابر دين خود، سپس عليه هر ديني كه پا در زمين و حريم ايشان گذاشته بود، مورد استفاده قرار دادند. زيراطرفداران اين نظريه به حقانيت آن ايمان داشتند، آنان به منظور انتقام از اين دين باطل كه مانع بزرگي در سر راه پژوهش هاي علمي آنان بود. از اين نظريه به عنوان اسلحه استفاده نموده و در ترويج و گسترش آن نهايت تلاش را به خرج دادند و بعد ها هم اين نظريه را به عنوان ابزاري براي از بين بردن اديان و ملت هاي استعمارگر، مورد استفاده قرار دادند تا به راحتي بتوانند سلطه خود را بر توده هاي تحت استعمار، استحكام بخشند. آري سيستم آموزش استعماري بعد از شكست دادن مباني ديني، تدريس اين نظريه را در مراحل تحصيلي لازم گردانيد و آن را در قالب واقعيت هاي علمي ارائه داد تا دانش آموزان را معتقد به صحت آن بنمايد و اختلاف دين با اين علم ساختگي و تقلبي در اذهان دانش آموزان تثبيت شود و در نتيجه مردم منكر مباني ديني خود باشند.

كافي است كه خوانندگان محترم بدانند تعداد زيادي از فرزندان اسلام توسط اين نظريه به انحراف كشيده شده اند، اينجا است كه استعمار بسيار مايل است كه اين نظريه را در مراكز علمي ما مسلمانها به فرزندان ما تدريس نمايد و اين در حالي است که امريكا تدريس آن را از سال 1935 به بعد تحريم كرده است
اما اروپا بعد از اينكه به قضيه دين تحريف شده خود خاتمه داد، از موضع قبلي خود منصرف شده و اعلام نمود كه نظريه داروين كه در جنگ دين و دانش ابزاري بود در خدمت وي، يك حقيقت علمي نبوده و نيست بلكه نظريه اي بوده كه هر اندازه علم پيشرفت كند، همان ميزان بطلان آن آشكار خواهد شد.
 
آخرین ویرایش:

faezin

مدیریت
Administrator
تاریخ ثبت‌نام
6/1/13
نوشته‌ها
1,168
پسندها
1
محل سکونت
فی ارض الله
جزاکم الله خیر خواهز زهره مقاله مفیدی بود اما متاسفانه افراد زیادی به ویژه جوانان به دلیل نداشتم عقیده سالم و قوی تحت تاثیر این تبلیغات پوچ و ادعای غیر علمی قرار گرفته اند وباید بیشتر به این مسائل پرداخت

حال قرآن و نظریه دارویین
وقتي كه قرآن پيرامون واقعيت هاي ازلي و جاوداني سخن مي گويد، لازم است كه مردم به آن گوش فرا دهند و ساكت باشند.
«وَإِذَا قُرِىءَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» الأعراف:٢٠٤
‏ (هنگامي كه قرآن خوانده مي شود، گوش فرا دهيد و خاموش باشيد تا مشمول رحمت خدا شويد.) ‏
زيرا قرآن از جانب خداوندي است دانا و آگاه است كه علم او همه چيز را فرا گرفته است و علم انسان در برابر علم خدا بسيار اندك است.
« وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ»البقرة: ٢١٦
( خدا (به رموز كارها آشنا است و از جمله مصلحت شما را) مي*داند و شما (از اسرار امور بي*خبريد و مصلحت خود را چنان كه شايد و بايد) نمي دانيد.)
چگونه آگاه به امور مخلوقات نباشد در حالي که خود آنها را آفريده است.
«أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ» الملك: ١٤
‏ (مگر كسي كه (مردمان را) مي*آفريند (حال و وضع ايشان را) نمي*داند، حال اين كه او دقيق و باريك بين بس آگاهي است*؟!) ‏
چگونه مردم به خود اجازه مي دهند تا پيرامون اصل و ريشه بسيار ديرينه و گذشته خود اظهار نظر كنند و درباره آن سخن گويند، حال آنكه آنان هنگام آفرينش اصل خود حاضر نبودند.
«مَا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَا خَلْقَ أَنفُسِهِمْ»الكهف: ٥١
(من ابليس و فرزندانش را به هنگام آفرينش آسمانها و زمين، (حتي برخي از) خودشان را هم به هنگام آفرينش (برخي از) خودشان (در صحنه خلقت) حاضر نكرده*ام.)
پس مادام که آنان در هنگام آفرينش حاضر نبوده اند، قطعاً درک واقعيت براي آنها در اين زمينه بسيار اندک است و اشتباهشان محرز است.

عكس اين نظريه صحيح است
تمام آنچه راكه خداوند دانا و آگاه و آفريدگار انسان مقرر مي*دارد، با چيزي که آن بي خردان و ناآگاهان مي پندارند مخالف و متفاوت است. زيرا خداوند به ما خبر مي دهد كه او انسان را درآغاز به صورت آفريده مستقل و تكامل يافته و متكامل آفريده است و به فرشتگانش درباره آفرينش آدم پيش از آفريده شدنش خبر داده است.
«وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً»البقرة: ٣٠
‏ (زماني (را يادآوري كن) كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمين جانشيني بيافرينم (تا به آباداني زمين بپردازد و آن زيبانگاري و نوآوري را كه براي زمين معيّن داشته*ام به اتمام رساند و آن انسان است. فرشتگان دريافتند كه انسان بنا به انگيزه*هاي سرشتي زميني*اش فساد و تباهي برپا مي*دارد. پس براي دانستن نه اعتراض كردن از خدا پرسيدند كه حكمت برتري دادن انسان بر ايشان براي امر جانشيني چيست.)
خداوند، ما را از ماده اي كه آدم را از آن آفريده است، خبر داده و مي فرمايد:
« فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ» الحج: ٥
ما شما را از خاك مي*آفرينيم.
در حديث از حضرت ابوموسي اشعري رضي الله عنه روايت شده است که فرمود: از رسول اكرم صلي الله عليه وسلم شنيدم که فرمود:
«إنّ اللّه خلق آدم من قبضة قبضها من جميع الأرض، فجاء بنوا آدم علي قدر الأرض، منهم الأحمر و الأبيض و الأسود، و بين ذالک، و السهل و الحزنُ و الخبيث و الطيبُ»[1]
(خداوند آدم را از يك مشت خاك كه از تمام زمين آن را گرفته بود آفريده است به همين خاطر فرزندان آدم به شكل هاي متعددي ظهور كردند و موافق با شكل و رنگ پوسته زمين بعضي ها سرخ، بعضي ها سفيد و بعضي ها سياه آفريده شدند و همچنين بعضي ها خشن و بعضي ها آرام ،بعضي ها ناپاك و بعضي ها پاكيزه آفريده شدند.)
آري آب نيز در آفرينش انسان به عنوان يك عنصر مهم مورد استفاده قرارگرفته است.
«وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِن مَّاءٍ» النور: ٤٥
(خداوند هر جنبنده*اي را از آب آفريده است.)
پس اصل و سرشت انسان از آب و خاك بوده است. چنانکه خداوند مي فرمايد:
«هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن طِينٍ» الأنعام: ٢
(خدا آن ذاتي است كه شما را از گِل آفريده است*.)
اين طين (گل و لا)ي خشکيدة همچون سفال است که به انسان تبديل شده است.
«خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ» الرحمن: ١٤
‏ (خدا انسان را از گِل خشكيده*اي همچون سفال آفريده است.) ‏
خداوندآدم را با دستهاي خود آفريده است.
«قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ»ص: ٧٥
(فرمود: اي ابليس! چه چيز تو را بازداشت از اين كه سجده ببري براي چيزي كه من آن را مستقيماً با قدرت خود آفريده ام ؟)
خداوند از همان آغاز، آدم را مجوف (تودار) آفريده است. از انس رضي الله عنه روايت شده است که فرمود: رسول اكرم صلي الله عليه وسلم فرمود:
«لمّا صوّراللّه آدم في الجنة ترکه ما شاءاللّه أن يترکه، فجعل ابليس يطيف به ينظرُ، فلمّارآهُ أجوفَ عرف أنّهُ خُلِقَ خلقاً لايتمالک»[2]
(زماني كه خداوند تصوير آدم را در بهشت ساخت تا مدت زماني كه مي خواست او را به حال خود گذاشت و ابليس گرداگرد او دور زد و نگاه كرد. وقتي او را (مجوف) توخالي يافت، فهميد آدم طوري آفريده شده است كه نمي تواند خود را كنترل كند.)
خداوند از روح خود در آن گل ولا دميد و حيات را در او به وجود آورد و آدم شنوا بينا و گويا عاقل و هوشيار گرديد. به فرشتگان دستور داده شد وقتي که زندگي وحيات در آدم به راه افتاد او را سجده كنند.
«فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ» ص: ٧٢
‏ (هنگامي كه آن را سر و سامان دادم و آراسته و پيراسته كردم، از جان متعلّق به خود در او دميدم، در برابرش سجده (بزرگداشت و درود) ببريد.) ‏
خداوند از جايي که آدم را در آن قرار داد به ما خبر داده است.
«وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ»البقرة: ٣٥
(و گفتيم: اي آدم! تو با همسرت در بهشت سكونت كن.)
بلافاصله پس از آفريدن شروع به سخن گفتن كرد و حتي فهميد آنچه را كه به او گفته مي شد، خداوند مي فرمايد: «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ * قَالُواْ سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ * قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ» البقرة: ٣١ – ٣٣
‏ (سپس به آدم نامهاي (اشياء و خواصّ و اسرار چيزهائي را كه نوع انسان از لحاظ پيشرفت مادي و معنوي آمادگي فراگيري آنها را داشت، به دل او الهام كرد و بدو) همه را آموخت. سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مي گوئيد (و خود را براي امر جانشيني از انسان بايسته تر مي بينيد) اسامي (و خواصّ و اسرار) اينها را برشماريد. ‏‏ فرشتگان گفتند: منزّهي تو، ما چيزي جز آنچه به ما آموخته*اي نمي*دانيم (و توانائي جانشيني را در زمين و استعداد اشتغال به امور مادي را نداريم و معترفيم كه آدم موجودي شايسته*تر از ما است و) تو دانا و حكيمي. فرمود: اي آدم! آنان را از نامها (و خواصّ و اسرار اين) پديده*ها آگاه كن. هنگامي كه آدم (فرمان خدا را لبّيك گفت و) فرشتگان را از (خواصّ و اسرار اشياء و) پديده*ها آگاه كرد، خداوند فرمود: به شما نگفتم كه من غيب (و راز) آسمانها و زمين را مي*دانم و از آنچه شما آشكار مي*كنيد يا پنهان مي*داشتيد، نيز آگاهم*؟) ‏
در حديث ابي هريره رضي الله عنه آمده است که رسول الله صلي الله عليه وسلم فرمود:
«لمّا خلق اللّه آدمَ و نفخ فيه الروحَ عطس، فقال الحمدُ لله فحمد اللّه بِأِذنهِ فقال له ربُّهُ:يرحمُک الله يا آدم اذهب الي اولئک الملائکة-إلي ملأٍ منهم جلوسٌ- فقل السلام عليکم.قالوا:عليک السلام و رحمةُ اللّه.»[3]
(وقتي که خداوند آدم را آفريد و روح را در او دميد آدم عطسه زد و گفت الحمد الله پس به اذن خداوند خدا را ستود پروردگار در جواب فرمود: اي آدم خداوند بر تو رحم كند برو نزد آن فرشتگان (به گروهي از فرشتگان كه نشسته بودند) و بگو: سلام بر شما باد، و فرشتگان در جواب گفتند: عليك السلام و رحمه الله، سلامتي و رحمت خداوند بر تو باد.)
اين انسان نخستين؛ آدم –پدر تمام مردم- بوده و خداوند همسرش را از خود او به وجود آورده است.
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَاء» النساء: ١
(اي مردمان! از (خشم) پروردگارتان بپرهيزيد. پروردگاري كه شما را از يك انسان بيافريد و (سپس) همسرش را از نوع او آفريد.
چنين نيست كه انسان ناقص خلق شده باشد و بعد به تكامل رسيده باشد،آن طور كه طرفداران نظريه تكامل مي گويند بلكه انسان از نخست به طور كامل خلق شده و بعد به سوي نقصان گرائيده اند. درحديث امام بخاي و مسلم در صحيح خود از حضرت ابوهريره رضي الله عنه نقل كرده اند که او فرمود: «خلق اللّه آدم و طوله ستون ذراعاً»[4]
(خداوند آدم را آفريد و قد او شصت ذراع بود.)
آري گفتيم كه آدم از همان بدو آفرينش كامل و متكامل آفريده شده است. اينجا است كه مومنان در حالي كه متكامل و تام الخلقه هستند به شكل و صورت آدم وارد بهشت مي شوند. در ادامه حديث گذشته آمده است
«فكلّ من يدخلُ الجنّة علي صورة آدم و طوله ستون ذراعا» ثم يقول: «فلم يزل الخلقُ ينقص بعده حتّي الآن»[5]
هر مومني به صورت آدم عليه السلام يعني در حالي كه قد او شسصت ذراع است وارد بهشت مي شود و در ادامه حديث رسول اكرم مي فرمايد: بعد از آدم فرزندانش از لحاظ آفرينش و خلقت رو به نقصان گرائيدند و اين گرايش تاكنون ادامه دارد.
خداوند در كلام خود به ما خبر داده است كه بعضي از گمراهان و معصيت كاران از بشر مسخ شده و به صورت ميمون و گراز درآمده اند.آري ممكن است موجودات مترقي و تكامل يافته به موجودات ناقص و عقب افتاده متحول شوند و نزول كنند، اما اينكه ميمون يا گراز به صورت انسان متحول شده باشند، چيزي است كه بجز كم خردان و نادانان كسي آن را نمي پذيرد.
اين يك واقعيت است كه قرآن آن را نقل كرده و احاديث نيز درباره آن (خلق انسان) وارد شده اند. اگر تمام قرآن و سنت مورد مطالعه قرار گيرند، نصوص بيشتري در اين باره به دست خواهد آمد، قرآن تصوير روشني از آفرينش انسان به ما ارائه مي دهد كه هيچ گونه ابهام يا تخيلي در آن وجود ندارد، آنچه را كه اسلام ارائه مي دهد، يك اصل بسيار روشن و مستحكم است كه انسان از انتساب بدان احساس كرامت و عزت ميکند، اما انساني كه طرفداران نظريه تکامل آن را به تصوير مي کشند و ارائه مي دهد ميموني است كه از موش و جيرجيرک و سوسک ارتقا يافته است. بي ترديد انسان از نسبت دادن خود به چنين اصلي خجالت مي*كشد و آن را مايه ننگ خود مي*داند.
انساني که تاريخ دانان و پيروان نظريه تکامل آن را مورد بحث و بررسي قرار مي دهند و به بچه ها مي آموزند، موجودي است وحشتناک، فاقد هر گونه درك و استعداد، که نه سخن ميگويد و نه چيزي را مي*داند، بلکه آگاهي را از حيوانات فرا مي گيرد و مي آموزد. اين نوع تفکر در واقع جنايتي است در حق انساني بس بزرگ.
در پايان اين مطلب
وقت آن فرا رسيده است كه بيدار باشيم و برگرديم به سوي دين خود، همان ديني كه كتاب پروردگار، آن را براي ما به ارمغان آورده است، اين دين منبع تمام خوبي ها است و اخبار گذشتگان و آيندگان و احكام و قضاوت ميان ما در آن وجود دارد. اين حرف اول و آخراست، شوخي و مسخره نيست، هر كس هدايت را در غير آن بجويد خداوند او را به بيراهه مي برد.
بر ما لازم است كه از پذيرفتن نتايج و حاصل عقل هاي متعفن و زنگ زده در چنين موضوعاتي (موضوعاتي كه قرآن پيرامون آن حرف اول و آخر را گفته است) به شدت بپرهيزيم.
لازم است كه جلوي اين شكست فكري که ما را به سرعت و بدون تفكر و تامل وادار به پذيرفتن هر ديدگاه جديدي مي كند گرفته شود، اگر چنين نشود ما هرگز متوجه خطا و اشتباهي که بدان گرفتار شده ايم، نمي شويم مگر زماني كه بناي آن را بهم ريخته باشيم.
وصلي الله وسلم علي نبينا محمد وعلي آله وصحبه أجمعين.‏
وآخر دعوانا أن الحمدلله رب العاليمن.‏
منبع: کتاب «عقيده و ايمان»؛ دکتر عمر سليمان اشقر.‏
سايت نوار اسلام
IslamTape.Com

——————————————-
[1] روايت از احمد وترمذي.ابي داودنگاه(مشکاة المصابيح:1/36.حديث شماره 100)
[2] صحيح مسلم:4/2016،حديث شماره 2611
[3] روايت از ترمذي: نگاه مشکاة المصابيح: 2/542 حديث شماره 4662.محقق کتاب «مشکاة المصابيح» ميگويد:حاکم اين حديث را صحيح دانسته است و امام ذهبي نيز رأي او را تأييد نموده است. در واقع اين حديث همان طور است که آنها گفتهاند.
[4] صحيح بخاري:6/362 ،حديث شماره3326،و مسلم در صحيح خود:4/2183،حديث شماره 2841 و عبارت اين حديث از بخاري است.
[5] همان منبع سابق اما الفاظ اين قسمت از مسلم مي باشد.

 

roshana

کاربر ویژه انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/3/13
نوشته‌ها
943
پسندها
0

بسیار متشکرم دوست عزیزم زهره

امیدوارم همه این مقاله و مطلب اقا سعید رو بخونند.

چون امروزه خیلی از اسلام ستیزان از داروین و فروید برای اونایی که هیچ اگاهی ندارند به گونه ای صحبت میکنند که انگار تمام گفته های فروید و داروین تایید شده اند

در حالی که خود داروین رو احتمالا محاکمه تاریخی بکنند.
klk
 
بالا