در روزهاى پاياني ماه صفر ۱۴۲۸ هـ.ق. حادثه*اي بزرگ مردم مسلمان اين ديار را تكان داد و آن رحلت جانگداز عالم ربّاني، عارف برجسته، حكيم*الأمت، مولانا محمدعمر سربازي رحمه*الله بود. بدون ترديد مرگ واقعيتي است كه هر ذي*روح ناگزير بايد با آن مواجه شود، اما فراق و جدايي كساني كه ملتي در ساية توجهات و راهنمايي*هاي*شان ادامه حيات مي*دهد، آزمايشي بزرگ و تكان*دهنده است، و همانا رحلت حضرت مولانا محمدعمر سربازي از اين قبيل بود. از جهتي ديگر با توجه به صحت و سلامتي مولانا سربازي كسي حدس نمي*زد كه ايشان به اين زودي از اين جهان رخت سفر بربندد، از اين بابت نيز اين خبر براي بسياري جانكاه و دردآور بود. خيلي*ها تصميم گرفته بودند بيشتر خدمت ايشان برسند و از وجود ايشان استفاده كنند، اما فرصت از دست رفت و حسرت براي*شان باقي ماند. آري سفر آخرت حضرت مولانا محمدعمر ناگهاني اتفاق افتاد، از اين جهت غم فراقش تلخي خاصي داشت اما به هر حال تقدير الهي همين بود «و كان أمر الله قدراً مقدوراً».
او يادگار سلف صالح و نمونة زنده*اي از بزرگان گذشته بود كه امثال*شان در هر مقطع از تاريخ، انگشت*شمار است. در واقع شخصيت كم*نظير، جامع*الاطراف و مجمع*الكمالات حضرت مولانا، موهبتي الهي براي عوام و خواص بود. خداوند متعال بندگانش را بهتر مي*شناسد، و لانزكي علي الله أحداً، اما به گمان ما اخلاص، زهد و تقوي، استقامت و اتباع سنت، كثرت و دوام ذكر، تبحر علمي، نصيحت و خيرخواهي براي اقشار مختلف امت، اخلاق برجسته، دقت نظر و فراست ايماني، حق*گويي و حق طلبي، استغنا عن الخلق و ساير صفاتي كه مولانا محمدعمر داشت امروزه كمتر در يك فرد مشاهده مي*شوند.
دربارة حضرت مولانا محمدعمر و ابعاد گوناگون شخصيت ايشان و تاثير وسيع و عميق آن بر جامعة معاصر ما خيلي مي*شود گفت و نوشت، اما در اين نوشتار مختصر، نگارنده مي*خواهد فقط به فرازهايي از زندگي اين بزرگمرد علم و عرفان اشاره كند كه مي*توان از آنها درس زندگي آموخت.
حضرت مولانا محمدعمر از يك روستا برخاست و پس از پايان تحصيلات، روستايي عقب مانده*تر از روستاي خودش را محل فعاليت خويش قرار داد و تا آخر همانجا ماند و در همان جا زندگي را بدرود گفت، اما شهرها و روستاهاي بي*شماري را تحت تاثير قرار داد. زندگاني ايشان براي همگان سراسر درس و آموزش بود. در واقع ايشان مرد عمل بود نه تنها گفتار و سخن.
از ميان نكات مهمي كه در زندگي علمي و عملي ايشان براي عالمان و طالبان علم و معرفت قابل توجه است مي*توان به چند نكته اشاره كرد:
1ـ ايشان از بدو زندگي طلبگي مراقب و مواظب اوقات خود بود و لحظه*اي را ضايع نكرد؛ دوران طلبگي*اش در ارتباط با اساتيد و اهل علم و استفاده از آنان و مراعات ادب و جديت در فراگيري علوم و فنون لازم و عمل به علم خلاصه مي*شد.
2ـ مولانا محمدعمر بعد از فراگيري علوم متداول اذعان كرد كه تنها با مطالعه و تدريس و ايراد سخنراني نمي*توان به بلنداي تقوا و معنويت رسيد. ايشان در پرتو تعاليم قرآن و سنت و زندگاني بزرگان گذشته به اين باور رسيده بود كه براي تزكية نفس بايد به جستجوي صادقان و صاحبدلان مخلص پرداخت و از مجالست و مصاحبت بندگان موفق و مقبول بهره برد.
مي* نرويد تخم دل از آب و گل/ بي نگاهي از خداوندان دل
صحبت از علم كتابي خوشتر است/ صحبت مردان حق آدم*گر است
نار خندان باغ را خندان كند/ صحبت مردانت از مردان كند
به هر حال حضرت مولانا محمدعمر با اين ديدگاه قدم در وادي طلب گذاشت و در جستجوي اهل معرفت و بيداردلان موفق، مسافت*هاي طولاني را در پاكستان و افغانستان طي كرد و به محضر صاحبدلان رسيد و از آنان كسب فيض نموده و توجهات*شان را نصيب خود ساخت و بر اثر فيوضات*شان درخت معنويت را در وجود خويش سرسبز و بارور گردانيد.
شايان ذكر است كه ايشان تا دوران اخير زندگي نيز خود را از صحبت كاملان و مردان خدا مستغني نمي*دانست. يكبار بنده عرض كردم دليلش چيست كه حضرت عالي بيشتر از راه پاكستان به سفر عمره تشريف مي*بريد؟ فرمودند: مي*خواهم در ضمن سفر عمره، بزرگان علم و معرفت را در پاكستان زيارت كنم و از آنها مستفيد شوم. آنگاه از خاطرة ملاقاتش با مولانا عزيرگل (از شاگردان ويژه و همراهان حضرت شيخ*الهند مولانا محمودالحسن ديوبندي در دوران اسارت در جزيرة مالت)، كه در يكي از نقاط دور افتادة پيشاور پاكستان زندگي مي**كرد، برايم سخن گفت و از محبت*ها و توجهاتش نسبت به خود ياد كرد.
3ـ مولانا محمدعمر با زندگاني خويش ثابت كرد و نشان داد كه به كمك اخلاص و تقوا و بر پاية اعتماد و توكل بر الله مي*توان با كمترين امكانات بهترين خدمات را براي دين مبين اسلام انجام داد. ايشان با تأسيس مدرسة منبع*العلوم كوه*ون، مثال زنده*اي در اين خصوص ارائه كرد. روستاي پاديگ كوه*ون جايي است كه با وسيلة نقليه نيز به آنجا رفتن مشكل است. مولانا در شروع فعاليت بدون همكار و در اختيار داشتن نيروي انساني، تصميم گرفت يك تنه و با كمترين امكانات، از صفر كار را شروع كند. الگوي او سيره و روش انبيا عليهم*السلام بود. او در حالي سنگ بناي مدرسة منبع*العلوم را گذاشت كه نه محيط آنجا مساعد بود، نه مال و ثروتي در اختيار داشت، نه همكار و مدرسي برايش پيدا مي*شد و نه اتاق و ساختمان و خوابگاهي وجود داشت. بدون اينكه اعلاميه**اي پخش كند، تبليغاتي به راه اندازد و از كسي كمك بطلبد، كار را شروع كرد و از اهالي همان منطقه طلبه تربيت كرد و از همانها براي پيشبرد اهدافش بهترين همكار و معاون ساخت. ساية درختان و شكاف كوه*ها و غارها كلاس درس و خوابگاه طلاب شد. از همان مردمي كه تا ديروز مخالفان ديني و عقيدتي*اش بودند، همكاران و همراهاني ساخت كه با جان و دل تا مدت*هاي مديد طلاب علوم نبوت را مانند فرزندان خود در خانه**هايشان با افتخار پذيرايي مي*كردند. يكبار فرمودند: در همين منطقه گاهي چنان شرايطي پيش مي*آمد كه جانم در خطر مي*افتاد و از ناحيه مردم مورد تهديد واقع مي*شدم. پشتيباني بجز الله نداشتم و به ذكر و دعا و كثرت درود و صلوات بر رسول اكرم صلي*الله عليه وسلم مشغول مي*شدم. خداوند متعال كمكم مي*كرد و خطرها بر طرف مي*شد.
بالأخره روزي رسيد كه شهرت منطقة گمنام و دور افتادة كوه*ون آفاق را درنورديد و خداوند متعال به اين بندة مخلص و مجاهدش مقبوليت و محبوبيت زايد*الوصفي عنايت كرد، چنانكه شيفتگان علم و عرفان از دورترين نقاط ايران و كشورهاي همجوار گروه گروه در جستجوي گمشدة*شان به سوي منطقة سرباز بلوچستان و روستاي كوه*ون آهنگ سفر مي*كردند. روزي نبود كه مهمانخانة حضرت مولانا از ميهمان و تازه*واردي خالي باشد.
تأليفات و آثار ارزندة مولانا در داخل و خارج انتشار يافت و زينت*بخش كتابخانه****هاي خاص و عام قرار گرفت و فيض ايشان عام گشت.
در سالهاي اخير، دلها بيش از پيش متوجه ايشان شد. مردم دسته دسته براي تزكية نفس و اصلاح باطن به ايشان مراجعه مي*كردند.
يكبار بنده به يكي از عزيزاني كه از آن سوي كشورمان به آنجا آمده بود و چندين كيلومتر را با پاي پياده طي كرده بود، گفتم كه شما حتماً در اين سفر خيلي خسته شده*ايد؟ او در جواب گفت خير اصلاً احساس خستگي نكردم. آنگاه اين شعر را برايم خواند: مي**نداند عشق سال و ماه را/ دير و زود و دور و نزد راه را.
4ـ حضرت مولانا گرچه در روستايي دور افتاده زندگي مي*كرد و پيوسته مشغول تعليم و تدريس و تربيت و تزكية نفوس بود، اما از اوضاع جهان اسلام كاملاً باخبر بود و نسبت به تحولات و اتفاقات هرگز بي*****تفاوت نبود. در خصوص حوادث و وقايع قاطعانه نظر مي*داد و دقيق راهنمايي مي*كرد. مطالعه*اش بسيار وسيع بود و دربارة بسياري از موضوعات جديد اطلاعات كافي داشت. در واقع ايشان آگاه به امور دين و دنيا بود، از اين جهت بود كه سخنان و راهنمايي*هايش فكرها را روشن و دلها را زنده و مخاطب را مطمئن مي*ساخت. براستي كه نيابت نبوت از يك عالم دين همين چيز را اقتضا مي*كند، و حضرت مولانا مصداق بارز چنين جامعيتي بود.
بدون ترديد با رحلت جانگداز حضرت مولانا محمدعمر جامعة اسلامي از وجود مصلحي حكيم و عارفي دلسوخته و فقيه و مفسري چيره*دست و متبحر محروم شد، و سالها طول مي*كشد تا جاي ايشان پر شود. فراق او قلب*ها را داغدار كرد، اما ياد او هرگز از خاطره*ها نمي*رود. آنچه در اين خصوص مهم است، اين است كه بايد از زندگي ايشان درس بگيريم و راهش را ادامه دهيم و به راهنمايي*ها و توصيه*ها و پندهاي نيكويش جامة عمل بپوشانيم و از خداوند متعال بخواهيم كه ايشان را در جوار بهترين رحمتهايش جاي دهد.
او يادگار سلف صالح و نمونة زنده*اي از بزرگان گذشته بود كه امثال*شان در هر مقطع از تاريخ، انگشت*شمار است. در واقع شخصيت كم*نظير، جامع*الاطراف و مجمع*الكمالات حضرت مولانا، موهبتي الهي براي عوام و خواص بود. خداوند متعال بندگانش را بهتر مي*شناسد، و لانزكي علي الله أحداً، اما به گمان ما اخلاص، زهد و تقوي، استقامت و اتباع سنت، كثرت و دوام ذكر، تبحر علمي، نصيحت و خيرخواهي براي اقشار مختلف امت، اخلاق برجسته، دقت نظر و فراست ايماني، حق*گويي و حق طلبي، استغنا عن الخلق و ساير صفاتي كه مولانا محمدعمر داشت امروزه كمتر در يك فرد مشاهده مي*شوند.
دربارة حضرت مولانا محمدعمر و ابعاد گوناگون شخصيت ايشان و تاثير وسيع و عميق آن بر جامعة معاصر ما خيلي مي*شود گفت و نوشت، اما در اين نوشتار مختصر، نگارنده مي*خواهد فقط به فرازهايي از زندگي اين بزرگمرد علم و عرفان اشاره كند كه مي*توان از آنها درس زندگي آموخت.
حضرت مولانا محمدعمر از يك روستا برخاست و پس از پايان تحصيلات، روستايي عقب مانده*تر از روستاي خودش را محل فعاليت خويش قرار داد و تا آخر همانجا ماند و در همان جا زندگي را بدرود گفت، اما شهرها و روستاهاي بي*شماري را تحت تاثير قرار داد. زندگاني ايشان براي همگان سراسر درس و آموزش بود. در واقع ايشان مرد عمل بود نه تنها گفتار و سخن.
از ميان نكات مهمي كه در زندگي علمي و عملي ايشان براي عالمان و طالبان علم و معرفت قابل توجه است مي*توان به چند نكته اشاره كرد:
1ـ ايشان از بدو زندگي طلبگي مراقب و مواظب اوقات خود بود و لحظه*اي را ضايع نكرد؛ دوران طلبگي*اش در ارتباط با اساتيد و اهل علم و استفاده از آنان و مراعات ادب و جديت در فراگيري علوم و فنون لازم و عمل به علم خلاصه مي*شد.
2ـ مولانا محمدعمر بعد از فراگيري علوم متداول اذعان كرد كه تنها با مطالعه و تدريس و ايراد سخنراني نمي*توان به بلنداي تقوا و معنويت رسيد. ايشان در پرتو تعاليم قرآن و سنت و زندگاني بزرگان گذشته به اين باور رسيده بود كه براي تزكية نفس بايد به جستجوي صادقان و صاحبدلان مخلص پرداخت و از مجالست و مصاحبت بندگان موفق و مقبول بهره برد.
مي* نرويد تخم دل از آب و گل/ بي نگاهي از خداوندان دل
صحبت از علم كتابي خوشتر است/ صحبت مردان حق آدم*گر است
نار خندان باغ را خندان كند/ صحبت مردانت از مردان كند
به هر حال حضرت مولانا محمدعمر با اين ديدگاه قدم در وادي طلب گذاشت و در جستجوي اهل معرفت و بيداردلان موفق، مسافت*هاي طولاني را در پاكستان و افغانستان طي كرد و به محضر صاحبدلان رسيد و از آنان كسب فيض نموده و توجهات*شان را نصيب خود ساخت و بر اثر فيوضات*شان درخت معنويت را در وجود خويش سرسبز و بارور گردانيد.
شايان ذكر است كه ايشان تا دوران اخير زندگي نيز خود را از صحبت كاملان و مردان خدا مستغني نمي*دانست. يكبار بنده عرض كردم دليلش چيست كه حضرت عالي بيشتر از راه پاكستان به سفر عمره تشريف مي*بريد؟ فرمودند: مي*خواهم در ضمن سفر عمره، بزرگان علم و معرفت را در پاكستان زيارت كنم و از آنها مستفيد شوم. آنگاه از خاطرة ملاقاتش با مولانا عزيرگل (از شاگردان ويژه و همراهان حضرت شيخ*الهند مولانا محمودالحسن ديوبندي در دوران اسارت در جزيرة مالت)، كه در يكي از نقاط دور افتادة پيشاور پاكستان زندگي مي**كرد، برايم سخن گفت و از محبت*ها و توجهاتش نسبت به خود ياد كرد.
3ـ مولانا محمدعمر با زندگاني خويش ثابت كرد و نشان داد كه به كمك اخلاص و تقوا و بر پاية اعتماد و توكل بر الله مي*توان با كمترين امكانات بهترين خدمات را براي دين مبين اسلام انجام داد. ايشان با تأسيس مدرسة منبع*العلوم كوه*ون، مثال زنده*اي در اين خصوص ارائه كرد. روستاي پاديگ كوه*ون جايي است كه با وسيلة نقليه نيز به آنجا رفتن مشكل است. مولانا در شروع فعاليت بدون همكار و در اختيار داشتن نيروي انساني، تصميم گرفت يك تنه و با كمترين امكانات، از صفر كار را شروع كند. الگوي او سيره و روش انبيا عليهم*السلام بود. او در حالي سنگ بناي مدرسة منبع*العلوم را گذاشت كه نه محيط آنجا مساعد بود، نه مال و ثروتي در اختيار داشت، نه همكار و مدرسي برايش پيدا مي*شد و نه اتاق و ساختمان و خوابگاهي وجود داشت. بدون اينكه اعلاميه**اي پخش كند، تبليغاتي به راه اندازد و از كسي كمك بطلبد، كار را شروع كرد و از اهالي همان منطقه طلبه تربيت كرد و از همانها براي پيشبرد اهدافش بهترين همكار و معاون ساخت. ساية درختان و شكاف كوه*ها و غارها كلاس درس و خوابگاه طلاب شد. از همان مردمي كه تا ديروز مخالفان ديني و عقيدتي*اش بودند، همكاران و همراهاني ساخت كه با جان و دل تا مدت*هاي مديد طلاب علوم نبوت را مانند فرزندان خود در خانه**هايشان با افتخار پذيرايي مي*كردند. يكبار فرمودند: در همين منطقه گاهي چنان شرايطي پيش مي*آمد كه جانم در خطر مي*افتاد و از ناحيه مردم مورد تهديد واقع مي*شدم. پشتيباني بجز الله نداشتم و به ذكر و دعا و كثرت درود و صلوات بر رسول اكرم صلي*الله عليه وسلم مشغول مي*شدم. خداوند متعال كمكم مي*كرد و خطرها بر طرف مي*شد.
بالأخره روزي رسيد كه شهرت منطقة گمنام و دور افتادة كوه*ون آفاق را درنورديد و خداوند متعال به اين بندة مخلص و مجاهدش مقبوليت و محبوبيت زايد*الوصفي عنايت كرد، چنانكه شيفتگان علم و عرفان از دورترين نقاط ايران و كشورهاي همجوار گروه گروه در جستجوي گمشدة*شان به سوي منطقة سرباز بلوچستان و روستاي كوه*ون آهنگ سفر مي*كردند. روزي نبود كه مهمانخانة حضرت مولانا از ميهمان و تازه*واردي خالي باشد.
تأليفات و آثار ارزندة مولانا در داخل و خارج انتشار يافت و زينت*بخش كتابخانه****هاي خاص و عام قرار گرفت و فيض ايشان عام گشت.
در سالهاي اخير، دلها بيش از پيش متوجه ايشان شد. مردم دسته دسته براي تزكية نفس و اصلاح باطن به ايشان مراجعه مي*كردند.
يكبار بنده به يكي از عزيزاني كه از آن سوي كشورمان به آنجا آمده بود و چندين كيلومتر را با پاي پياده طي كرده بود، گفتم كه شما حتماً در اين سفر خيلي خسته شده*ايد؟ او در جواب گفت خير اصلاً احساس خستگي نكردم. آنگاه اين شعر را برايم خواند: مي**نداند عشق سال و ماه را/ دير و زود و دور و نزد راه را.
4ـ حضرت مولانا گرچه در روستايي دور افتاده زندگي مي*كرد و پيوسته مشغول تعليم و تدريس و تربيت و تزكية نفوس بود، اما از اوضاع جهان اسلام كاملاً باخبر بود و نسبت به تحولات و اتفاقات هرگز بي*****تفاوت نبود. در خصوص حوادث و وقايع قاطعانه نظر مي*داد و دقيق راهنمايي مي*كرد. مطالعه*اش بسيار وسيع بود و دربارة بسياري از موضوعات جديد اطلاعات كافي داشت. در واقع ايشان آگاه به امور دين و دنيا بود، از اين جهت بود كه سخنان و راهنمايي*هايش فكرها را روشن و دلها را زنده و مخاطب را مطمئن مي*ساخت. براستي كه نيابت نبوت از يك عالم دين همين چيز را اقتضا مي*كند، و حضرت مولانا مصداق بارز چنين جامعيتي بود.
بدون ترديد با رحلت جانگداز حضرت مولانا محمدعمر جامعة اسلامي از وجود مصلحي حكيم و عارفي دلسوخته و فقيه و مفسري چيره*دست و متبحر محروم شد، و سالها طول مي*كشد تا جاي ايشان پر شود. فراق او قلب*ها را داغدار كرد، اما ياد او هرگز از خاطره*ها نمي*رود. آنچه در اين خصوص مهم است، اين است كه بايد از زندگي ايشان درس بگيريم و راهش را ادامه دهيم و به راهنمايي*ها و توصيه*ها و پندهاي نيكويش جامة عمل بپوشانيم و از خداوند متعال بخواهيم كه ايشان را در جوار بهترين رحمتهايش جاي دهد.