انقلابی در طرز فکر (قسمت اول)

هدهد

Member
تاریخ ثبت‌نام
15/1/13
نوشته‌ها
18
پسندها
0
انقلابی در طرز فکر (قسمت اول)

نوشته : ابوالحسن علی الحسنی الندوی

مقاله ای است که مؤلف برای افتتاح مجلۀ «المسلمون» صادرۀ ژنو، نوشته اند.

ما مسلمانان نیازمند به یک انقلاب هستیم: انقلاب در طرز فکر. قرن های طویلی است ما خویشتن را همچون یک مجموعۀ بشری، توزیع شده در جهان پراکنده در کشورها و با ملیتهایی مختلف و زبان هایی گوناگون و فرهنگ هایی محلی نگاه می کنیم، محاط با شرایط و جوهای خاص و امکانات محدودی که همه در دو نقطه بهم می رسند: اعتقاد به غرب و خضوع در برابرش، وابستگی کامل به او در معیشت و سیاست.
و مدت زمان درازی است که خویشتن و ارزش و موقعیت خود را در نقشۀ جهان با این نیروها و امکانات و با وسایل و مواد خام و محصولات و تولیدات کشور و تعداد نفرات و نیروی جنگیمان می سنجیم، از این رو می بینم که زور بازویمان در یک اقلیم و در یک زمان می چربد و در اقلیم و زمانی دیگر، ناچیز است!
ما مدت هاست که به سیادت و رهبری غرب ایمان آورده ایم، آنگونه که گویی هیچ راه گریزی از او نداریم و ایمان آورده ایم به این که چنین وضعی ابداً تحول و دگرگونی نمی پذیرد و در واقع به نحویی همان ضرب المثل قدیمی تجدید شده بلکه عقیدۀ شایعی گشته است که می گفت: «اگر گفتند تاتارها شکست خورده اند، باور مکن».

دیگر اکنون به فکر ستیز با غرب و اعتراض به سیادت او و لیاقتش برای سیادت، نیستیم اگر هم یک وقتی ناشیانه! چنین فکر بکنیم، بعد از توجه به انرژی ها و وسایل و قدرت جنگی در کشورمان و سهمی که از اختراعات جنگی و انرژی های اتمی داریم، یأس و ناامیدی بر ما چیره می شود و بر این باور می آئیم که جز برای خضوع و خنوع و گذران در حاشیۀ زندگی و در سایۀ غرب و در پیوند تنگاتنگ با یکی از دو اردوگاه رقیب، آفریده نشده ایم.
آری، عرب ها و مسلمانان پاکستان، اندوزی و ترکیه اینگونه فکر می کنند و این اندیشۀ مردمان ژاپن، چین، هند، سیام و برمه است، و به قول مردم این همان طرز فکر سلیم و همان منطق درست و همان استنتاج علمی است که بر اساس تحقیق و ایمان به نیروی اسباب و طبیعت اشیاء شکل گرفته است!
اما در اینجا جماعتی هستند که این طرز فکر را نمی پذیرند و به این منطق ایمان ندارند، بلکه با قدرت بسیار بر این طرز فکر می شورند و شورش آن ها در عمل، راه و روش بخصوصی دارد که برتری در برترین و بهترین و نیرومندترین انقلاب های تاریخ و نیز دگرگونی شگرف اوضاع در جهان و سعادت بشریت بعد از شقاوت دراز مدت آن و اصلاح جامعۀ بشری پس از فساد همه جانبۀ آن، به همین راه و روش برمی گردد، امت های ضعیف را جز در این راه و روش، امیدی نیست و جز در این راه و روش برای امت هایی که به اصول پایبندند و دعوت ها را در دامن خود می پرورانند، آینده ای نخواهد بود.

برای این که این منهج و توان و ارزش و نتایج درخشان آن را بفهمیم، اندکی به گذشته باز می گردیم و «صحف صادقه» را مرور می کنیم: موسی علیه السلام در مصر در یک محیط ظلمت زده و پرخفقان به دنیا می آید که بنی اسرائیل را کاملاً فرا گرفته و تمام درزها و درها را به روی شان بسته بود، بنی اسرائیل با حال و روزی شقاوت بار و آینده ای تاریک و با تعداد اندک و کمبود وسایل و روحیه های درهم شکسته و ذلیل، دشمنی قاهر و چیره دارد و مسخرۀ عده ای ستمکار شده است. نه قدرتی وجود دارد که از او دفاع نماید و نه دولتی هست که از او حمایت کند؛ ملتی است با سرنوشتی معین و محتوم که برای شقاوت و نابودی خلق شده است.
موسی علیه السلام متولد می شود و ولادت و حیات او سر تا به پایش بر خلاف فلسفۀ اسباب و منطق اشیاء است، فرعون خواست به دنیا نیاید، اما متولد شد و خواست که زنده نماند، ولی زنده ماند، او در یک صندوق چوبی دربسته بر روی آب پرتلاطم نیل به زندگی ادامه می دهد و در آغوش این دشمن و تحت سرپرستی این آدم کش بزرگ می شود، فرعون او را در رابطه با قتلی که مرتکب شده بود، مورد بازخواست شدید قرار می دهد، ولی موسی از چنگش درمی رود و نجات پیدا می کند و غمبار و غریب به سایۀ درختی پناه می برد و سرانجام با آن ضیافت بزرگ و ازدواج دلخواهش در بیت شعیب علیه السلام روبرو می شود، وقتی به مصر برمی گردد با شبی تاریک و طریقی پروحشت مواجه می شود و نیز در این هنگام همسرش را با درد زایمان فرا می گیرد، او به دنبال آتشی می گردد که همسرش، خود را با آن گرم سازد، نوری پیدا می کند که بنی اسرائیل در پرتو آن به خوشبختی می رسند و جهان هدایت می یابد، او کمک و یاری برای یک زن می خواهد، مدد و یاری برای تمام انسانیت می گیرد و به پیامبری مبعوث می شود.
سپس بر فرعون با آن همه شکوه و شوکت و دربان و اعوان و انصار وارد می شود، در حالی که چندی پیش مرتکب قتل شده بود و هنوزهم تحت تعقیب قرار داشت و با این که در زبانش لکنت بود و جای پای محکمی نداشت، اما با برنامه و ایمانش و دلایل مسلم و روشنگری هایش بر فرعون و درباریانش چیره شد، فرعون به ساحران مصر متوسل می شود تا با هنر خود معجزۀ موسی را که به گمانش هنر و سحر بود، مغلوب سازند، و لیکن ساحران در مقابل این معجزه، سرافکنده و تسلیم می شوند و می گویند:

(( قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ (47) رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ (48) )) سوره شعراء
گفتند: به پروردگار جهانيان ايمان آورده ايم (47)پروردگار موسى و هارون (48)


با چه قدرتی موسی علیه السلام بر بزرگترین قدرت عصر و مصر خود چیره شد؟ راز پیروزی بنی اسرائیل بر دشمنانش در چه بود؟ سلاحی که با آن با دشمن قاهر و خونخوار خود مواجه شدند و آن محیط پرخفقان و آشفته را به زانو درآوردند، چه بود؟
داستان موسی را مجدداً در قرآن بخوانید، می بینید سلاحی که موسی علیه السلام توسط آن با فرعون و قوم او مواجه شد و بوسیلۀ آن بنی اسرائیل به پیروزی رسیدند و امامت و زعامت مصر و اطرافش را بدست آوردند، «ایمان» و «طاعت» و «دعوت به سوی خدا» بود. چنانکه این ایمان و این طاعت و این دعوت در لابلای داستان نمودار است و موسی از طریق آن بر حجت ها و تلاش های زیرکانۀ فرعون غالب می شود

اگر موسی هم به عنوان زعیم و زمامدار بنی اسرائیل، مثل رهبران امروز فکر می کرد و امکانات و وسائل قومش را در نظر می گرفت و هرچیز را در ترازوی روز می سنجید و اگر او که در کاخ پادشاهی بزرگ شده بود، به نفرات و تجهیزات و عزت و اقتدار و سپاهیان و ثروت و ذخایری که فرعون داشت، توجه می کرد و در این موارد با قوم خود مقایسه می نمود، عقل جایز نمی دانست که با فرعون درگیر شود و می بایست به امکانات خود و قومش قانع و به وضع موجود راضی می بود، و آن وقت دیگر نه ایمانی در کار بود نه صلاحی، نه عدلی، نه اخلاقی، نه تقوایی و نه انسانیتی. اما او پیامبری است که با وحی ارشاد می شود و به قدرت خداوند و نصرت او کاملاً ایمان دارد و همانند یک داعی فکر می کند، در واقع هم اینگونه فکرکردن و عمل کردن بود که توانست مسیر تاریخ را عوض کند، معجزه ها بیافریند و عقل ها را مدهوش و مغزها را حیران و سرگشته نماید.
 
بالا