آسیبشناسی افراطگرایی در جهان اسلام (در سه بخش)

سامان

کاربر فعال و مفید
تاریخ ثبت‌نام
1/1/70
نوشته‌ها
193
پسندها
0
نویسنده:
شفیع جهانگیری


ترجمه:
اقبال جهانگیری- اشنویه
islahweb-15661-1438754328.jpg

پس از جنگ سرد بین دو بلوک شرق و غرب، ابرقدرتهای جهان تمام توان اقتصادی، سیاسی، نظامی و اطلاعاتی خود را علیه مبارزه با تروریسم بسیج کردهاند. تروریسمی که هنوز تعریف مشخصی از آن نشده است تا هر کس و هر جهتی در راستای سیاستهای آنان گام برندارد، به راحتی مهر تروریسم بخورد.
بالأخره در آغاز هزارهی دوم، مبارزه با تروریسم، بهانهی خوبی بود تا استعمارگران حضور نظامی خویش را در منطقهی خاورمیانه توجیه کنند. بهار عربی که در سال ۲۰۱۱م از تونس آغاز شد، پس از مدت کوتاهی، کشورهای مصر، لیبی، یمن و... را نیز در بر گرفت. صندوقهای رأی، پیام پیروزی جریانات اسلامی میانه رو را به گوش جهانیان رساندند. و حتی در مراکش که شورش و انقلابی نیز به وقوع نپیوست، طی یک فضای رقابتی سالم، اسلامگرایان حکومت را بدست گرفتند.
بسیاری از تحلیلگران سیاسی بر این باور بودند که استراتژی آمریکا و کشورهای اروپایی تغییر کرده و بیش از این حاضر نخواهند بود بخاطر برخی حکام دیکتاتور، حیثیت خود را در بین تودهی مردم مسلمان زیر سٶال برند و از سوی دیگر میخواهند با دادن فرصت به جریانات اسلام گرای میانهرو، عرصه را بر جریانات تندرو تنگ کنند. ولی دیری نپایید که اوضاع دگرگون شد و معادلات به گونهای دیگر تغییر کرد. آنچه اکنون بیش از هرزمان دیگری بدان معتقدم این است که ابرقدرتها، تنها خواستند چهرهی دیکتاتوران را عوض کنند و نفس تازهای به بقای دیکتاتوری ببخشند. و نه اینکه نخواهند فرصتی به اسلام گرایان میانه رو بدهند، بلکه مایلند آنان را نیز وادار به واکنشهای خشونت آمیز کنند. و لذا اگر پیش از این «القاعده» و فروع آن رمز تندروی دینی بودهاند، اینک قصد دارند با پدیدههای جدید تندروی، «القاعده» را هم قورت دهند.
در هرصورت، جهان اسلام نخستین و اصلیترین متضرر پدیدهی تندروی است. به همین جهت میخواهیم بدون متهم کردن یک جهت یا جریان مشخص، عوامل تندروی دینی را مورد بحث و بررسی قرار دهیم.
خداوند در قرآن کریم، امّت اسلام را بدین شیوه توصیف میکند: «وَ کَذلِکَ جَعَلنَاکُم أمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسولُ عَلَیکُم شَهِیداً» [بقره/۱۴۳]. پروردگار به این دلیل امّت اسلام را امّتی میانه رو قرار داده است که «لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاسِ». تا گواهانی بر مردم دیگر باشند. لازمهی چنین گواهی و شهادتی، «عدل» است. شخصی «عادل» خوانده میشود که دارای شخصیتی متوازن و متعادل باشد. به همین شیوه، امّتی که در آن سرا، به اقامهی حجت بر امّتهای غیر خود شهادت میدهد، باید امّتی متوازن، متعادل و به دور از افراط و تفریط باشد.
شهادت امت اسلامی بر سایر امتها هنگامی پذیرفته میشود که توانسته باشد در این جهان از دو طریق اقامهی حجت کند:
۱.گفتمان: بدین معنا که بکوشد با برنامههای دعوی مناسب و با بهرهگیری از وسایل و امکانات موجود، پیام وسطیت اسلام را از طریق گفتمان صحیح و منطقی و در قالب بهترین ادبیات معاصر به جهانیان عرضه نماید.
۲.تعامل: تحقق این شهادت آنگاه صورت میپذیرد که حاملان رسالت اسلام بکوشند در میدان عمل، وسطیت اسلام را در حوزههای مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به نمایش بگذارند و از هرگونه عملکردی که وسطیت را در بخشهای مختلف زیر سئوال میبرد، به شدت پرهیز کنند.
در اینصورت است که امت اسلامی قادر خواهد بود از این عنوان که خداوند متعال به وی ارزانی داشته، دفاع نماید و شایستگیهایش را با شهادت بر امّتهای دیگر به اثبات برساند. همانگونه که پیامبر (ص) در قبال امّت اسلام، اقامهی حجّت نموده است و روز آخرت شهادت میدهد که اسلام حنیف و پاک را بدون دخالت و دستکاریِ محتوی و مضمون، به مسلمانان ابلاغ نموده است.
ناگفته نماند که هرگونه افراط و تفریط در دو حوزهی «گفتمان» و «تعامل»، ناگزیر از ارتکاب یکی از این دو گناه بزرگ خواهد بود:
۱.شهادت زور: هر مسلمانی که از طریق گفتمان و یا تعامل باعث ایجاد شک و تردید در مفهوم وسطیت اسلام شود، به منزلهی این است که مرتکب شهادت زور شده باشد.
۲.کتمان شهادت: و اگر پیروان اسلام از رساندن پیام وسطیت اسلام دریغ کنند، در واقع دچار کتمان شهادت شدهاند. «و مَن أظلمُ ممن کَتَمَ شهادة الله» [۱۴۰/بقره]. این آیه به یهود و نصاری اشاره دارد که هم پیام پیامبران پیشین و هم بشارت آمدن پیامبر اسلام (ص) را که در کتابهای ایشان موجود بود، کتمان کردند.
وسطیتی که در آیهی ۱۴۳ سورهی بقره امت اسلامی بدان متصف شده، لازم است ابعاد مختلف زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی مسلمانان را تحت الشعاع قرار دهد. از جمله:
•وسطیت در باور و اعتقاد فرد مسلمان
•وسطیت در اندیشه و تفکّر
•وسطیت در گفتمان و ادبیات
•وسطیت در تعامل با مخالفان و موافقان اعم از حکومتها، اقوام و ملیتهای مختلف، ادیان و مذاهب گوناگون، سازمان و جنبشهای متنوع اعم از اسلامی، ناسیونالیستی، کمونیستی و...
•وسطیت در عبادت: مسیحیت و یهودیت به ترتیب ابعاد مادی و معنوی را اهمال کرده و از آن فاصلهی زیادی گرفته بودند. و لیکن اسلام با ظهور خود، میان این دو توازن برقرار کرد [و نه چون مسیحیت، لذت معیشت را بر خود منع نمود و نه چون یهودیت، معنویات را انکار و کنار نهاد]. ساعاتی از شبانه روز را برای عبادت و مابقی آن را جهت امرار معاش تعیین نمود. چنانچه مدتی که برای عبادت در نظر گرفته است، در مقایسه با مدت زمانی که یک مسلمان به عنوان جانشین به عمارت و آبادانی زمین و سایر امور دنیوی میپردازد، مقداری ناچیز و به مراتب کمتر است.
•وسطیت در اخلاق: انسان از دیدگاه اسلام، نه فرشته است که از وی انتظار عصمت داشت و نه حیوان است که خارج از قید و بندهای اخلاقی، هرچه آرزو داشت انجام دهد.
با اوصاف و ویژگیهای ذکرشده، امروزه اگر گفته نشود که امت اسلامی کاملاً از صحنهی معادلات جهانی غایب است، با قاطعیت میتوان گفت که نه بازیگر، بلکه تماشاگری بیش نیست. به عبارت دیگر «وجود» دارد نه «حضور»!
انتظار «حضور» از امت اسلامی، بدین معناست که در تغییر و تحولات جهانی اعم از پیشرفت علم و صنعت، توسعهی اقتصادی، استقرار امنیت، رعایت مبانی دموکراسی و... نقش فعال و تعیین کننده داشته باشد. این ایفای نقش جز با انتقال پیام اسلام راستین و کوشش جهت تطبیق و تثبیت مفاهیم وسطیت ممکن نمیشود.
عوامل تندروی دینی در جهان اسلام
در سخن گفتن از موضوع «تندروی»، لازم است روشن سازیم که این واژه جایز نیست تنها در توصیف عملکرد برخی جریانات اسلامی به کار گرفته شود. بلکه سایر مکاتب و احزاب و ادیان هم به شیوههای گوناگون، دچار این پدیدهی همه گیر هستند و در پیش آمدهای حال حاضر دنیا دخالت و سهم زیادی دارند. ولی در این مقوله قصد نداریم به نقش این جریانات در ایجاد خشونت و تندروی معاصر بپردازیم. بلکه ترکیز ما بر تندروی برخی جریانات اسلامی است.
عوامل برون دینی
الف) عوامل خارجی
•اشغال نظامی کشورهای اسلامی تحت عناوین مختلف
•غارت اموال و ثروت و سامان مسلمانان و تسلط بر اوضاع اقتصادی و حکمرانی در بازارهای مسلمانان، گسترش فقر و بیکاری
•حمایت از جنایتهای رژیم غاصب صهیونیستی علیه ملت مظلوم فلسطین و توافق دوطرفهی استعمارگران و صهیونیسم جهانی برای مبارزه با اسلام
•توهین به مقدسات مسلمانان به بهانهی آزادی بیان
•دخالت در تعیین سرنوشت مسلمانان از طریق حکام دستنشانده
•همکاری با حکام دیکتاتور منطقه جهت سرکوب جنبشهای اسلامی
•تقویت کردن و حمایت از جریانات سکولاریستی علیه اسلامگرایان و تحریک احساسات ناسیونالیستی جهت ایجاد تفرقه و پراکندگی میان مسلمانان
•گسترش فعالیتهای تبشیری در جهان اسلام از طریق تأسیس مدارس، ارسال معلم، اعزام هیأتهای تبلیغاتی، تأسیس بیمارستان و درمانگاهها، انتشار کتب و مجلات و...
•تأسیس مذهبها و مکتبهای ویران کنندهای از قبیل فراماسونی، بهاییگری و قادیانیگری و نظایر آن
•ترویج فساد و بیبندوباری اخلاقی به نام فرهنگ آزادی و دموکراسی

ب) عوامل داخلی
•استبداد حکام کشورهای مسلمان
متأسفانه بعد از فروپاشی خلافت اسلامی و تقسیمات جدید کشورهای مسلمان، در جهان اسلام همواره حکام مستبد و دیکتاتور با زر و زور و تزویر بر مردم حکمرانی کردهاند و هرگاه فریاد اعتراض و دادخواهی مردم بلند شده باشد، یا از طریق توسل به فتاوای برخی علما و مشایخ خودباخته و یا با توطئه و پشتیبانی کشورهای بیگانه، از طریق زندانی کردن و شکنجه و کشتار، مردم را سرکوب نمودهاند. برای مثال؛ جماعت «اخوان المسلمین» مصر، در سالهای ۱۹۴۸م، ۱۹۵۴م و ۱۹۵۶م به ترتیب به درخواست انگلیس، آمریکا و مسکو منحل اعلام شده است.
پایههای استبداد در کشورهای اسلامی به گونهای تحکیم شدهاند که ممکن است برخی گمان کنند اسلام در قبال موضوع استبداد، موضعی نگرفته است. ولی در قرآن مشاهده میکنیم که در آیین الهی [از همان اوایل و بسیار قبل از اسلام]، مستبدان به شدت نکوهش شدهاند و مقابله با آنها، سنّت مردان خدا بوده است.
برای مثال؛ قرآن از همکاری و پیمانی زشت میان فرعون – به عنوان فرمانروایی خودکامه -،هامان – به عنوان سیاستمداری مکار که در اندیشهی ارتقای جاه و مقام خویش بوده- و قارون – به عنوان ثروتمندی استثمارگر که توسعهی مال و مکنت خود را در سایهی حکومتی مستبد جستجو کرده - سخن به میان آورده است. اکنون نیز اگر در احوال کشورهای مستبد اسلامی باریک شویم، این سه رکن اساسی آن را در کَنف یکدیگر میبینیم.




پایان بخش اول
 

سامان

کاربر فعال و مفید
تاریخ ثبت‌نام
1/1/70
نوشته‌ها
193
پسندها
0

آسیب شناسی افراطگرایی در جهان اسلام (بخش دوم )


•عدم تبادل قدرت به شیوهای مسالمت آمیز

سیستم حکمرانی بسیاری از کشورهای مسلمان و به ویژه عربی، سلطنتی است و حاکمیت در دست خاندانی مشخص میباشد.
در بقیه ی کشورها سیستم ریاست جمهوری برقرار است و به اصطلاح، مردم در سرنوشت سیاسی خود دخیل اند و برای آیندهی وطنشان تصمیم میگیرند. ولی این شیوه نیز در واقع تفاوت زیادی با سیستم سلطنتی ندارد.
اکثر این رؤسای جمهوری، از طریق کودتا قدرت را به دست گرفته و دولت آنان از نوع توتالیتاری است و با اعلام حالت فوق العادهی دهها ساله، برای مدت نامشخص و دورههای متوالی، حکمرانی و صدای هرگونه نارضایتی و اعتراض را در گلو خفه میکنند. بنابراین مگر مرگ یا کودتا و انقلاب آنها را مسند ریاست به زیر بکشاند.
وضعیت اسفناکی که بعد از پیروزی اسلامگرایان در مصر، لیبی، تونس و... شاهد بودیم، این واقعیت را بیش از هر زمان دیگری آشکار میکند که دولتهای مدعی دموکراسی و جریانات سکولاریستی، تنها وقتی به آراء مردم و پروژهی دموکراسی اعتقاد دارند که نتایج صندوقهای رأی، موافق خواست و آرزوی ایشان باشد. گویا از این پس، اجازه داده نمیشود جهان اسلام، فرزندانی چون «رجب طیب اردوغان» که در مدت کوتاهی تورم ترکیه را از ۵۷ درصد به ۷ درصد رساند، و «ماهاتیر محمد»، پدر مالزی مدرن، که کشورش را از فقر نجات داد و به هفدهمین کشور جهان از لحاظ حجم صادراتی تبدیل کرد، به خود ببیند.

•نبود امنیت فکری، جانی و اقتصادی

پروردگاری که خالق انسانها و تنها ذات سزاوار پرستش است، هنگامی از بندگانش توقع بندگی دارد که «أطعَمَهُم مِن جوعٍ» [قریش/۴] یعنی امنیت اقتصادی را برایشان برقرار ساخته و فقر و گرسنگی را از میانشان برداشته، و «ءَامَنَهُم مِن خَوفٍ» [قریش/۴] و امنیت جانی و فکری را نیز میانشان مستقر کرده باشد. یعنی ابتدا نیازهای اولیهی انسانها را مهیا نموده و پس از آن به حق خود بر بندگان (بندگی) امر کرده است. در حالیکه حکام خودکامهی این روزگار، فضایی آکنده از گرسنگی، فقر و رعب و وحشت به مردم زیردستشان تحمیل میکنند تا بتوانند ایشان را زیرِ بارِ بردگی و اطاعت خود بکشانند. آنها هرگونه امنیت و آرامش را از مردم سلب میکنند تا جوّی پر از خفقان برای ظلم و استبداد خویش فراهم آورند. که قطعاً نتیجه ای جز سربرآوردن جریانات افراطی در پی نخواهد داشت. نمونهی بارز آن، شکل گیری جریان تکفیری در زندانهای مصر است.

عوامل درون دینی

۱.تفاوت قائل نبودن میان اسلام و فکر اسلامی
بدین معنا که حاصل برداشتها و تراوشات فکری خود از قرآن و سنت را، با نام اسلام به دیگران معرفی میکنیم. تفاوتهای اساسی میان اسلام و فکر اسلامی عبارتند از:
•اسلام وحی است؛ ولی فکر اسلامی محصول عقل آدمی است.
•اسلام از خطا و نقصان مبراست؛ ولی فکر اسلامی فاقد عصمت است.
•کتاب آسمانی اسلام (قرآن) مقدس و اطاعت از آن واجب است؛ ولی تبعیت و پیروی از یک فکر اسلامی تنها زمانی روا و مقبول است که از چارچوب قرآن و سنت خارج نشده باشد. جایز نیست فردی را که از پذیرفتن اندیشهای و پیروی از آن سرباز میزند، سرکش و مرتد بدانیم.
بنابراین تفاوت میان اسلام و فکر اسلامی، چون تفاوت میان پروردگار و انسان است. چراکه اسلام از سوی خداوند متعال و فکر اسلامی، محصول اندیشه ی بشر است.

۲.عدم دقت در نصوص دینی

برای مثال آیه ی «وَ قَاتِلُوا المُشرِکِین کافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُم کافَّةً» [توبه/۳۶]، که « آیه ی سیف» نامیده میشود، به طرز ناصحیحی تفسیر و تبیین میشود و برخی افراد و جریانات اسلامی از این آیه ی مبارکه، برای توجیه تهاجم و تندروی استفاده میکنند. آنها به مخاطبان یا معترضانشان چنین پاسخ میدهند که «وَ قَاتِلُوا المُشرِکِین کافَّةً» امر است و امر برای وجوب است. این استدلال را نمیتوان انکار کرد. ولی لازم است به قسمت دوم آیه نیز توجه نمود: «کَمَا یُقَاتِلُونَکُم کافَّةً». که در اینصورت موضع هجوم – که از قسمت اول برداشت میشود- جای خود را به استراتژی دفاع میدهد.
ممکن است برخی عوام با اطلاع از آیات و احادیثی از این قبیل، بدون تحقیق و پیگیری، گمان کنند خداوند در قرآن به مبارزه با هرگونه مخالفی، دستور صریح داده است. در حالیکه مفهوم صحیح آیه این است که با مشرکین چنانچه با شما سرِ جنگ و ناسازگاری دارند و بر شما دلسوزی و شفقتی نمیورزند، به همان شیوه به مقابله و دفاع از خود برخیزید.
یا برخی تصور میکنند که مقصود از اعداد و آمادگی در آیهی «وَ أعِدُّوا لَهُم مَا اِستَطَعتُم مِن قُوَّةٍ و مِن رِباطِ الخَیلِ تُرهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللهِ وَ عَدُوَّکُم...» [انفال/۶۰]، برای هجوم و حمله به دشمنان است. در آن صورت خداوند از کسی شرم و ابا نداشت و به جای «تُرهِبُونَ بِهِ»، «تقتلون به» را در آیه به کار میبرد. در صورتی که میفرماید: «تا آنان را بترسانید». یعنی لازم است از توان دفاعی پیشرفتهای برخوردار باشید که دشمنان جرأت طمع در سرزمین شما را نداشته باشند. اگر دورانی توان رزمی کشورها در شمشیر و زره و اسبهای ورزیده نمایان بوده است و مسلمانان به تهیه و تدارک آن امر شدهاند، امروزه میبینیم که جنگندههای پیشرفته و موشکهای قاره پیما و سلاحهای هستهای توان رزمی و دفاعی یک کشور را نشان میدهند. پس ضرورت دارد مسلمانان نیز مجهز به این نوع تسلیحات باشند تا بتوانند از مقدسات اسلام و حرمت شهروندان و تمامیت ارضی مسلمانان دفاع کنند.

۳. فروکاستن جهاد بە قتال

«جهاد» معانی و مصادیق بسیار و گستردهای دارد و در اصطلاح، به معنای تلاش و کوشش در راه خداست. در این راه، با زبان هر چه بگوییم و با عمل هرچه انجام بدهیم، جهاد است. صدقه ی اموال، راه اندازی شبکهای دینی، تألیف کتب و آثار اسلامی، مشارکت در ساخت مساجد، کفالت یتیمان و بی سرپرستان، تربیت درست فرزندان، و حتی خرید میکروفونی برای مسجد و از این قبیل اعمال، همه نوعی جهاد به شمار میروند. «قتال» شعبه ای از جهاد و نسبت به مصادیق بسیارِ آن، چون شاخهای از یک درخت بزرگ و تنومند است.
با کمی تعمّق در آیات زیر؛ «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ (۳۹) الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ ۗ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا ۗ وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ (۴۰) [حج]» متوجه میشویم که از واژهی «اذن» چنین برداشت میشود که اصل بر عدم جواز قتال بوده است. و لکن پس از آن، تحت یکسری شرایط اضطراری و برای دستهای از مردم، مجوز آن از سوی پرودگار صادر گردیده است.
از جمله:
الف) برای کسانی که مورد ظلم واقع و جنگ بر آنان تحمیل شده است.

ب) برای کسانی که از خانه و کاشانههایشان بیرون رانده شدهاند.

ج) به منظور دفاع از معابد اعم از مساجد مسلمانان و یا دیرها و کلیساها و کنشتهای مسیحیان و یهودیان

د) پروردگار در ادامهی آیات بالا با بیان «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ ۗ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ (۴۱) [حج]»، مرحلهی پس از پیروزی و اهداف آن را به شیوهای واضح و شفاف، برای مسلمان ترسیم و تشریح میکند و ضمن آنکه مسلمانان را از هرگونه انتقامجویی و خونریزی و غارت و هتک حرمت و تخریب معابد دیگران باز میدارد، با عرضهی مجموعهای از تکالیف، آنان را از طریق به پا داشتن نماز، به زمینه سازی برای عبودیت دعوت میکند و از طریق ادای زکات بر گسترش عدالت اجتماعی ترغیب مینماید. همچنین به وسیلهی امر به معروف، آنان را به فعالیت در راستای تحقق مصالح دنیوی و اخروی جامعه وا میدارد و با نهی از منکر نیز، به مبارزه با تمام نابسامانیهای اخلاقی، فساد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی برمی انگیزاند. در انتهای آیه با عبارت «وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ» به این واقعیت اشاره میکند که نباید موارد مذکور را به زور بر مردم تحمیل نمایند و بلکه میبایست خود، الگو و نمونهی عملی باشند تا مردم از آنان پیروی کنند. چراکه سرنوشت هرکسی و عاقبت هر چیزی به دست خداست.

پایان بخش دوم
 
آخرین ویرایش:

سامان

کاربر فعال و مفید
تاریخ ثبت‌نام
1/1/70
نوشته‌ها
193
پسندها
0

آسیب شناسی افراطگرایی در جهان اسلام (بخش سوم )



۴.
نقض حق انتخابِ دین

جای بسی شگفت است که برخی فراد و جریانات با وجود اینکه بسیار با قرآن و سنّت سروکار دارند، کاسه ی داغتر از آش شده و حاضر نمیشوند به حقِ اختیاری که پروردگار در موضوع کفر و ایمان به بندگان عطا کرده، اعتراف و آن را مراعات نمایند. برای مثال، از آیهی «وَ إن أحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ اِستَجَارَکَ فَأَجِرهُ حَتَّی یَسمَعَ کَلامَ اللهِ ثُمَّ أَبلِغهُ مَأمَنَهُ...» [توبه/۶]، چنین برداشت میشود که حتی در حین درگیری بین لشکر اسلام و مشرکین، اگر یکی از مشرکین به سپاه اسلام پناه آورد که دعوت اسلام به وی نرسیده باشد، در اینصورت کسی حق ندارد وی را به قتل رساند و یا مجبور به اسلام آوردن نماید.
بلکه پس از معرفی اسلام و دعوت وی به آن، باید او را به مکانی که در آن احساس امنیت و آزادی نماید، رساند تا با آسودگی و فراغ بال، در این دعوت بیندیشد و اگر تصمیم بر آن داشت که اجابت نکند، سایهی خطری بر سر خود افکنده نبیند. مبادا از بیم جان به اسلام گردن نهد. چنین ایمانی، استوار نیست و برقرار نمیماند و نه آن ایمانی است که منظور خداوند متعال باشد.
کفر ورزیدن امری اختیاری است همانگونه که ایمان آوردن اختیاری است.
لذا بندگان حق ندارند اختیاری را که پروردگار در مورد کفر و ایمان به آنان عطا نموده، از یکدیگر سلب کنند. «فَمَن شاءَ فَلیُؤمِن و مَن شاءَ فَلیَکفُر» [کهف/۲۹]
در سیرهی پاک نبوی نیز امثال چنین آزادی بخشیدنهایی به چشم میخورد. آن حضرت (ص)، ریحانه (رضی الله عنها) را به همسری برگزید و وی را مخیر کرد که اسلام بیاورد یا بر دین خود باقی بماند. اینها، نمونه های روشنی از وجود آزادی اندیشه و عمل در اسلام هستند.

۵.عدم رعایت تدرّج و سیاست گام به گام

برخی از جریانات اسلامی گویا قصد دارند تمام احکام اسلام را در مدتی بسیار اندک تطبیق و اجرا نمایند. این شیوهی عمل ایشان، مانند این است که معلّمی قصد نماید کلّ محتوای دروسی را که میبایست در طول یک سال تحصیلی به دانش آموزان بیاموزد، یکروزه و یکجا به آنان فرا دهد. مشخص است که این شیوه، برای آنان سودی نمیبخشد. چراکه فاقد چنین گیرایی و قدرتی هستند.
به علاوه این حجم از مطالب هرگز در حافظه قابل هضم و پردازش نیست. احکام اسلام نیز به همین شیوهاند. چنانچه بخواهیم همهی آن را در جوامع پیاده نماییم، ممکن است آن را پس زنند و هرگز نپذیرند. خداوند در مورد خلق آسمانها و زمین میفرماید: «وَ لَقَد خَلَقنَا السَمَوَاتِ و الأرضَ وَ مَا بَینَهُمَا فِی سِتَّةِ أیّامٍ» [ق/۳۸]. خداوند این پروژهی خلقت را طی مدتی مشخص به انجام رسانده است.
در صورتیکه قادر بود با امر سادهی «... کُن فَیَکُونُ» [نحل/۴۰]، آسمانها و زمین و هرچه در این دوست را، بیافریند. در خلقت حضرت آدم (ع) به عنوان نخستین انسان و آفرینش انسان کنونی نیز، شاهد نوعی تدرج هستیم که در جای جای قرآن بدان اشاره شده است.
در زمان خلافت «عمر بن عبدالعزیز» (رض)، روزی پسرش از او پرسید: «پدر! چرا تمام احکام اسلام را در جامعه به اجرا در نمیآوری؟» خلیفه در پاسخ گفت: «پسرم! عجله نکن. مشکلاتی را که در طول چندین سال روی هم انباشته شده است، نمیتوانم به یکجا از میان بردارم. از سوی دیگر، بیم آن دارم که چون تمام احکام و اوامر اسلام را بر مردم تحمیل نمایم، ایشان نیز همهی آن را به یکجا رد کنند و هرگز زیر بار آن نروند».

۶.نبود ذهنیت آزاد هنگام مراجعه به قرآن و سنت

متأسفانه برخی از ما عادت نکردهایم با ذهنیتی آزاد سراغ قرآن برویم و هرچه میگوید، آنگونه عمل نماییم. بلکه بیشتر جهت تأیید پیش فرضهای خود، دنبال استدلال میگردیم و چه بسا برای تأیید نظرات خود، متوسل به تأویلهای غریب میشویم.
تعامل ما با سنت نیز همینگونه است.
به همین شیوه، غالباً به قصد یافتن آیات موافق خود و مخالف دیگران، به صفحات قرآن مراجعه میکنیم. با شتاب از کنار آیاتی که اندیشه و کردار ما را ملامت میکنند، میگذریم و در تدارک هیزم آتش خصومت و ستیزه گری، آیاتی را جستجو میکنیم که در مواجهه با سایر افکار و جریانات، بدانها مسلَح گردیم. و لو با صدها تأویل، معانی مقصود ما از این آیات برخیزد. بنابراین نه به قصد فهم دینی و بلکه برای تأیید رأی خویش به سراغ قرآن میرویم. یا به عبارت دیگر به جای آنکه تعامل خود را با قرآن و سنت تطبیق دهیم، سعی بر آن داریم آن دو را با آراء خود هماهنگ و همنوا کنیم.

۷.عدم درک مقتضیات زمانی و مکانی

کسب چنین فهمی جهت اجرای احکام و اوامر اسلام بسیار مهم و ضروری است. برای مثال بوسنی و هرزگوین نیم سده زیر سلطه ی کمونیسم بود. بعدها مجاهدانی که آنجا را آزاد ساختند، قبل از هر چیز بیش از تعداد زنان آن، چادر و نقاب با خود برده و به آنان پوشانیدند.
درحالیکه بهتر آن بود ابتدا مفهوم اسلام و اصول آن را به درستی نهادینه سازند. نه آنکه احکام اسلام را به زور بر آنان تحمیل کنند و اسباب انزجار از اسلام و عدم مقبولیت آن را میان مردم فراهم آورند. چنین اقدامی که نتیجهی عدم شناخت «مقتضیات زمانی» است، هرگز مورد پسند اسلام نیست.
یا اگر توسط دعوتگری شافعی مذهب در یکی از کشورهای اروپایی، فردی اسلام بیاورد، ضرورتی ندارد که از آن فرد انتظار داشته باشد از مذهب متبوع وی پیروی کند. بلکه بهتر است طبق «مقتضیات مکانی» دقت نماید کدامیک از مذاهب اسلامی سازگاری بیشتری با محیط و فضای اجتماعی آن کشور دارد تا وی را بر همان اساس راهنمایی کند. برای مثال در مسائلی چون مبطلات وضو و تماس زن و شوهر یا موضوع آزادی دختر در انتخاب همسر، ممکن است مذهب امام ابوحنیفه (رح) سازگاری بیشتری داشته باشد.

۸.عدم شناخت از لغات و مدلولات قرآنی

یکی از عوامل فهم غلط از دین، عدم تسلط بر لغات و اصطلاحات عربی و به ویژه مفاهیم واژههای قرآنی است. لغاتی از قبیل: ایمان، کفر، شرک، فسق، ظلم، جاهلیت و... مثلاً مدلول «کفر» تنها این نیست که فردی از اسلام خارج شده یا اصلاً اسلام نیاورده باشد و مستحق عذابی جاودانه گردد.
این واژه گاهی به معنای «ناسپاسی» نیز آمده است. «شرک» گاهی به معنای «ظلم» استعمال گشته و برعکس. برای مثال در این فرمودهی پروردگار دقت کنید: «إنَّمَا المُؤمِنُونَ الّذینَ إذا ذُکِرَ اللهُ وَجِلَت قُلُوبُهُم و إذا تُلِیَت عَلَیهِم ءَایاتُهُ زادَتهُم إیمَانًا...» [انفال/۲]. اگر در این آیه مفهوم مخالف معتبر باشد، لازمه ی آن است هرکسی که با شنیدن آیات قرآن، بر ایمانش افزوده نشود، در زمرهی کفار قرار گیرد.
در صورتیکه آیات قرآن بر بسیاری از مؤمنان تلاوت میشود و هیچ تأثیری بر افزایش ایمان آنان ندارد. پس مقصود پروردگار از «مؤمنون» در این آیه، کسانی است که ایمان کامل دارند.
یا هنگامیکه سخن از «جاهلیت» میشود، مقصود صرفاً جاهلیت مقابلِ اسلام نیست. «جاهلیت» خود بر دو قسم است: اعتقادی و سلوکی. میان این دو، تفاوت بسیار است. جاهلیت اعتقادی آنست که به «شرک» و «کفر» شخص منجر میشود در حالیکه ممکن است در برخی از اعمال و کردار یک فرد مسلمان، آثار «جاهلیت» نمایان شود بدون آنکه از لحاظ اعتقادی مشکلی داشته باشد. اینجاهلیت، همان جاهلیت سلوکی است.

برای مثال، «ابوذر» (رض)، روزی یکی از صحابه را به واسطهی مادرش تحقیر نمود. پیامبر (ص) به وی فرمود: «یا أباذر، أعیّرته بأمّـه؟ إنک امرؤ فیک جاهلیّـة...» [بخاری و مسلم]. مشخص است که نسبت «جاهلیت» به صحابه ی گرانقدری چون «ابوذر» (رض)، هرگز به معنای خروج وی از دایره ی دین نیست. بلکه مقصود رسول گرامی (ص)، رساندن این پیام است که: در دوران جاهلیت قبل از اسلام (جاهلیت اعتقادی)، مردم به سبب نسب و خویشاوندان خود بر دیگران فخر میفروختند و اکنون با آمدن اسلام، این شرایط تغییر کرده و منقضی گشته است.

۹.عدم شناخت کافی از اصول فقه و مقاصد شریعت

یکی دیگر از مشکلات مسلمانان، عدم آگاهی از معیارهای ادلّهی شرعی (ازقبیل: قرآن، سنّت، اجماع، قیاس، مصالح مرسله، عرف، استحسان، مذاهب صحابه، سد ذرائع، استصحاب، شرع من قبلنا) و مقاصد شریعت (ازجمله: حفظ دین، حفظ نفس، حفظ عقل، حفظ نسل، حفظ مال، حفظ ناموس و آبرو و...) است. گاهی با انجام برخی از اعمال، به زعم خود، در راستای سفارشات دین خدمتی کرده ایم. ولی در صورت برآورد نتایج و پیامدها، پی میبریم که حاصلی جز خسارت به بار نیاوردهایم. این امر، یکی از ثمرات عدم شناخت از اصول فقه و مقاصد شرعی است.
برخی گمان میکنند هرگاه در کشوری اسلامی، حدودی چون قطع دست دزد و رجم زناکار و... به اجرا درآیند، نشانهی پایبندی به احکام اسلام است و در غیر اینصورت، اسلامی در آنجا حاکم نیست. غافل از اینکه اجرای این حدود، به ذات خود هدف نبوده و بلکه وسیلهای بودهاند برای هدفی که حفظ جان، مال و ناموس مردم است. پس امروزه چنانچه با روشهای دیگری این اهداف محقق میشوند، چه بهتر که از آنها استفاده نمود.

۱۰.عدم شناخت درست ثوابت و متغیرات

لازم است بدانیم که دایرهی ثوابت خیلی محدود و دایرهی متغیرات بسیار وسیع است. زندگی انسانها در جهان همواره در حال دگرگونی، تغییر و ترقی است و پروردگار میدان متغیرات را برای آدمیزاد توسعه بخشیده تا در زمینه های مختلف علم، صنعت، تکنولوژی و سایر دستاوردهای سیاسی، اقتصادی و...، محدودیتی احساس نکند و همواره بکوشد که در این عرصهها، استعدادهایش را شکوفا سازد.
برخی میان ثوابت و متغیرات تفاوتی قائل نمیشوند. اطلاع ندارند که چه اموری به فراخور زمان و مکان ممکن است احکامشان تغییر کند. وجود اقوال جدید و قدیم «امام شافعی» (رحمه الله)، مؤید این است که حکم برخی امور، با تغییر مکان یا زمان، کاملاً متحول میشود. با این حال، باز هم عدهای نمیپذیرند که تحولات و نیازهای کنونی، مقتضی تغییر بسیاری از احکام است. «ابن قیم» (رحمه الله) میفرماید: کسی میتواند فتوا دهد که: اولاً در شریعت اسلام تعمّق، و دوم؛ نسبت به تغییر و تحولات جهان آگاهی داشته باشد.

۱۱.تقسیم احکام به سنت و بدعت

برخی نیز – به ویژه جریانات تندرو – امور را به دو بخش «سنّت» و «بدعت» تقسیم میکنند و هر چه را سنّت نباشد، بدعت مینامند. برای مثال، مسائلی چون انتخابات ریاست جمهوری و... را به دلیل اینکه در گذشته وجود نداشته، بدعت میدانند.
رعایت این اصل توسط مسلمانان بسیار مهم است (اتباع در امور دینی و ابتداع در امور دنیوی). چراکه نوآوری در امور دنیا و اسباب زندگانی، امری پسندیده و بدون اشکال است. بر سر کار آمدن سیستمهای جدید حکومتی و شیوههای تازهی مدیریتی و در دسترس قرار گرفتن امکانات نو، همگی مقتضی استفادهای درست در راستای نیل به اهداف مطلوب اسلام هستند و از مصالح مرسله به شمار میروند.

روا نیست امروزه به نام بدعت، خود را از این امکانات وسیع و قابل استفاده محروم سازیم.
یکی از رحمتهای پروردگار در حق بندگان است که هرگونه ازدیاد و تنقیص در امور عبادی، جزو بدعتها محسوب میشود و مردود است. ولی امروزه مسلمانان، این رحمت را اسباب زحمت یکدیگر قرار داده و برای اتهام و برچسب زدن به یکدیگر به کار میبرند.

۱۲.منحصر دانستن «صواب» در عدد یک

گاهی اوقات تنها و تنها یک رأی یا ایده را درست میپنداریم و غیر آن را غلط. در حالی که ممکن است دو یا چند نظر، با هم و همزمان نادرست باشند، هر چند که در ظاهر احتمال صحت یکی از آنها وجود داشته باشد. همانگونه که احتمال اینکه هردو صواب باشند، منتفی نیست. برای مثال هنگامی که پیامبر به اصحاب فرمود: باید نماز عصر را در «بنی قریظه» بخوانید. عدهای گفتند منظور پیامبر (ص) این بوده که نماز را باید در «بنی قریظه» بخوانید و تعدادی نیز معتقد بودند که مقصود آن حضرت (ص) این بوده که عجله کنند و در طول مسیر میتوانند نماز عصر را بخوانند.
دستهی اول نماز را ادا نکردند تا به «بنی قریظه» رسیدند و دستهی دوم نماز را در مسیر به جای آوردند. سپس آن دو دسته راجع به صواب یا خطا بودن عمل خود از پیامبر (ص) نظرخواهی کردند. آنحضرت (ص) فرمود نماز هردو دسته مقبول است.

۱۳.کافی دانستن اخلاص در مقبول افتادن عمل

اخلاص به تنهایی برای پذیرش اعمال کافی نیست. بلکه باید در آن عمل، صواب نیز باشد. مثلاً کسی نماز صبح را ۵ رکعت بخواند و دلیلش اخلاص و بندگی بیشتر برای خدا باشد.
چنین عملی قطعاً پذیرفته نمیشود. چونکه کیفیت و کمیت نماز صبح از قبل مشخص است و صواب در آنست که به همان شیوه ادا گردد.

۱۴.دینداری بهتر را در مشقت بیشتر دانستن

گاهی عباداتی را مهمتر و نکوتر میدانیم که انجام دادنشان سختی و مشقت بیشتری دارد. در حالیکه خداوند متعال در قرآن میفرماید: «... یُریدُ اللهُ بِکُمُ الیُسرَ وَ لا یُریدُ بِکُمُ العُسرَ» [بقره/۱۸۵].
«شخصی نزد پیامبر (ص) آمد و گفت که در ماه مبارک رمضان، هنگام روز با همسرش جماع نموده است. پیامبر (ص) فرمود: میتوانی بندهای را آزاد کنی؟ آن مرد گفت: خیر. پیامبر (ص) فرمود: میتوانی دو ماه پشت سر هم روزه بگیری؟ مرد گفت: خیر. پیامبر (ص) فرمود: میتوانی ۶۰ نفر را طعام دهی؟ مرد گفت: خیر. پیامبر (ص) فرمود: میتوانی فقیری را سیر نمایی؟ مرد پاسخ داد: خیر. آن حضرت (ص) تعدادی خرما به او داد و فرمود: اینها را بگیر و به فقیری ببخش. مرد گفت:ای پیامبر خدا (ص)! کسی را از خود فقیرتر سراغ ندارم. پیامبر (ص) نیز فرمود: پس آنها را برای استفادهی خانوادهات بردار». به راستی در این عملکرد رسول اکرم (ص)، درسهای بزرگی هست.

۱۵.عدم شناخت کافی از سنّت

برخی میان هیچ یک از جوانب زندگی پیامبر (ص) تفاوتی قائل نمیشوند و همه را تحت عنوان کلی «سنت»، لازم الاجرا میدانند.
«شیخ شلتوت» (رح)، سنت را اینگونه تعریف و تقسیم بندی نموده است:
سنّت عبارت است از اقوال، افعال و تقریراتی که از پیامبر (ص) نقل و در کتب حدیث گنجانده و تدوین شده اند.
الف) سنت غیر تشریعی: لزوم پیروی به این دسته از سنتها تعلق نمیگیرد:

•آنچه پیامبر (ص) بر اساس نیازهای بشری خود، انجام داده است. از قبیل خوردن، آشامیدن، خوابیدن، راه رفتن و...
•آنچه پیامبر (ص) بر اساس تجارب و عادات شخصی یا اجتماعی انجام داده است. از قبیل کارهای زراعی و کشاورزی، طب و نحوهی پوشش و...
•آنچه پیامبر (ص) بر اساس تدابیرِ فراخور شرایط خاص انجام داده است. از قبیل توزیع و تجهیز لشکریان، پیشروی و عقبنشینی آنان و انتخاب اماکن اتراق و استراحت و...
ب) سنت تشریعی عام: این دسته از سنتها، برای تمام مسلمانان حجت و سرلوحه هستند و شامل هر آن چیزی است که پیامبر (ص) در مقام نبوّت و جهت تبلیغ رسالت صادر فرموده است. از قبیل شرح مجملات قرآن کریم یا تخصیص عام یا تقیید مطلق، تبیین نحوهی ادای عبادات، بیان حلال و حرامها، بیان مسائل مربوط به اعتقادات و اخلاق و...
ج ) سنت تشریعی خاص: عبارت از مواقف و آرایی است که رسول اکرم (ص) در ظروف و شرایط خاصی اتخاذ نموده و برای تودهی مردم حجت نیست:
•آنچه در مقام امامت و ریاست عمومی امت اسلامی از وی صادر شده است. از قبیل چگونگی مصرف بیت المال، تقسیم غنائم، عقد پیماننامهها و گماشتن قاضی و والی بر سرزمینهای اسلامی
•آنچه در مقام قضاوت از وی صادر شده است. برای مثال پیامبر (ص)، شهادت یک نفر را به جای دو نفر پذیرفته است. امروزه هیچ شخصی مجاز نیست با استناد به این موضع پیامبر (ص)، چنین تصمیمی اتخاذ نماید و از چارچوب فقه اسلامی عدول نماید. در این زمینه، آراء و نظریات حکّام، فقها، ائمه و قضاة برای مردم حجت است. د) سنت و رعایت تفاوتهای فردی
•تفاوت توصیه ها و نصایح پیامبر (ص) به تناسب تفاوت شرایط افراد. برای مثال چندین نفر از پیامبر (ص) توصیهای طلب کرده اند که سبب خشنودی پروردگار یا دخول به بهشت گردد.
در مقابل ایشان به یکی سفارش نموده که از شرک پرهیز کند و به دیگری توصیه نموده که زود ناراحت نشود. به یکی مهربانی و به دیگری تقوا را توصیه نموده است.
•تفاوت در پاسخ به یک سئوال واحد: مثلاً در جوابِ سئوال «أیّ العمل أفضل؟» که از سوی افراد متفاوت پرسیده شده است، پیامبر (ص) چندین پاسخ گوناگون داده است: الصلاة علی وقتها، برّ الوالدین، الجهاد فی سبیل الله، الإیمان بالله، صلة الرحم، الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر. زیرا هریک از این افراد در جنبهای ضعف داشتهاند که پیامبر (ص) خواسته است آن را جبران نماید.
•اختلاف مواقف و سلوک پیامبر (ص) در قبال اشخاص مختلف. از قبیل تفاوت تعامل با اعراب بادیه نشین و شهرنشین (برای بادیه نشینان ارفاق بیشتری قائل بوده است.) و با هریک از اصحاب بر حسب طبیعت و خوی وی رفتار نموده است.
•اختلاف اوامر و تکالیف بر حسب توانایی و تخصص افراد. برای مثال ادیب، شاعر، سیاستمدار، فرماندهی نظامی، هر یک را در پست اختصاصیاش مشغول به کار کرده است.
•تفاوت در توقع و انتظار از افراد مختلف: برای مثال از برخی افراد تنها انتظار انجام فرایض را داشته است زیرا این افراد جز انجام فرایض، توانایی انجام تکلیفی دیگر را نداشتهاند. در حالیکه برای برخی دیگر تکالیف بیشتری تعیین میکرد. به طور خلاصه میتوان پیامبر (ص) را همچون پزشک و روانشناسی حاذق فرض کرد که مشکلات افراد و معضلات جامعهی اسلامی را ریشه یابی نموده و برای هریک نسخهای ویژهی حال وی پیچیده است.

۱۶.عدم رعایت حکمت و مصلحت در صدور فتاوی

روایت است که روزی شخصی نزد «عبدالله بن عباس» (رض) آمد و از وی پرسید: برای قاتل توبه ای هست یا خیر؟ عبدالله در پاسخ گفت: خیر. پس از آن، شخص رفت. صحابهای که گرد «عبدالله بن عباس» (رض) بودند، به این رأی اعتراض نمودند و گفتند: چرا چنین جوابی دادی و او را مأیوس نمودی؟ عبدالله فرمود: چونکه در سیمای او آثار اقدام به قتل را ملاحظه نمودم. وی به اینجا نیامده بود که بداند برای قتلی که مرتکب شده چه حکمی وجود دارد. بلکه آمده بود تا مطمئن گردد که برای قتلی که قصد دارد مرتکب شود، توبه هست یا خیر. در واقع وی با این پاسخ خواست او را از قصدش منصرف کند. آن شخص را تعقیب کردند و دیدند که عبدالله راست میگوید و او میخواسته فردی را بکشد. مشخص است که اگر آن شخص مرتکب قتل شده بود و از احکام آن پرس و جو مینمود، پاسخ «عبدالله بن عباس» (رض)، آن چیزی نمیبود که به وی گفت. بلکه او را به توبه سفارش مینمود.
بنابراین بر همه ی مسلمانان لازم است که از اسرار چنین فتاوایی در طول تاریخ اسلامی آگاه باشند و با دانش و معلومات کافی به منابع سنت پیامبر (ص) و فتاوای اصحاب (رض) مراجعه کنند تا حکمت چنین مواقفی را به نیکی درک نمایند.

۱۷.پرهیز از روابط دوستانه با غیرمسلمانان

برخی با برداشت اشتباهی که از موضوع «ولاء و براء» دارند، هرنوع روابط دوستانه با غیر مسلمانان را غیر مشروع و خیانت تلقی میکنند و در مقابل، دشمنی و دوری از آنان را نشانهی تقوا و دینداری به حساب میآورند.
خداوند در آیات: «لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ (۸) إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَىٰ إِخْرَاجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ ۚ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (۹)» [ممتحنه]:

غیرمسلمانان را به دو دسته تقسیم نموده است:

۱)آنهایی که بر سر دین با مسلمانان مبارزه نمیکنند و جنگی بر آنان تحمیل نمینمایند و آنان که مسلمانان را از سرزمینهایشان بیرون نمیرانند. اشکالی ندارد که با این دسته از غیرمسلمانان، با «برّ» که منتهای احسان، و با «قسط» که از عدل بالاتر است، رفتار نمود.

۲)مسلمانان را از دوستی با آن دسته از غیرمسلمانان بازمی دارد که برسر دین با آنان جنگیده و بر ایشان ظلم و ستم روا داشته و یا با دشمنان مسلمانان همدستی نمودهاند. البته در اینجا هم نهی از موالات هرگز به معنای امر به عداوت و دشمنی نیست. حتی در آیهی «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَىٰ أَوْلِیَاءَ ۘ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ ۚ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» [مائده/۵۱]، که خداوند دوستی با یهودیان و مسیحیان را نهی میکند، مقصود این نیست که مسلمانان هیچگونه رابطهی تجاری و اجتماعی با آنان نداشته باشند. بلکه منظور این است که مسلمانان با آنان هم پیمان نگردند و بر دوستیشان تکیه نکنند و ایشان را رازدار اسرار خود ندانند و به سرپرستی نپذیرند. لکن تشخیص موضعگیری در این قبال هم به نظر شورا، حکام و دولتمردان برمی گردد نه تک تک افراد جامعه. زیرا پیامبر (ص) در بسیاری از موارد، معاهدات و توافقنامه هایی را – گاهاً بسیار حساس و سرنوشت ساز- با غیر مسلمانان منعقد و امضا نموده است.

۱۸.عدم رعایت فقه اختلاف

وجود اختلافات، امری کاملاً سرشتی است. ولی مسئله ی حساس و حیاتی، چگونگی تعامل مسلمانان با این اختلافات است. کلیدهای بسیار مهم در حل این مسائل، این است که:
•هیچ یک از جوانب تصور نکند که حق مطلق در تملّک وی و طرف مقابلش بر باطل محض است. چنین تصوری، نقطهی انحراف و سرنگونی یک تفکّر است.
•ممکن است طرفین دعوی، هردو بر طریق صواب یا خطا باشند.
•ممکن است یکی از طرفین دعوی بر حق مطلق و دیگری بر باطل محض باشد. ولی این امر، مجوز حذف فیزیکی طرف مقابل و انسداد طرق همزیستی نیست.
در مدینه جوانی بود به نام «صاف ابو صیاد» که ادعای نبوت میکرد و از پیامبر (ص) در خواست مینمود که به نبوت وی ایمان بیاورد. پیامبر اسلام (ص) در شهر خود چنین فردی را تحمل میکرد بدون اینکه اجازه دهد از سوی کسی گزندی به وی برسد.
•لازم است بر نقاط اشتراک از قرآن و سنّت، توافق و تعاون؛ و در آن بخشی که اختلاف هست، تسامح و چشمپوشی صورت گیرد.

۱۹.نزاع بر سر فرقهی ناجیه

برداشت غیر حکیمانه از این حدیث پیامبر (ص) که میفرماید: «ستفترقُ أمّتی علی نیفٍ و سبعینَ فرقَةٍ النّاجیةُ منها واحدةٌ» [امام احمد، ابن ماجه و ترمذی] (امّت من به هفتاد و اندی فرقه تقسیم میشود و از میان آنها، یک فرقه «فرقهی ناجیه» (نجات یافته) است)، در تفرقه و درگیری بین گروهها و مذاهب گوناگون اسلامی در طول تاریخ تأثیرگذار بوده است.
و هریک از فرقه ها کوشیده است خود را «فرقه ی ناجیه» و بقیه را «هالکه» معرفی کند.
حال آنکه چنین برداشتی از حدیث فوق غیرمنصفانه است. زیرا:

اول: پیامبر (ص) میفرماید: «... أمّتی» یعنی: «امّت من». این بدین معناست که تمام این هفتاد و چند فرقه امّت وی هستند و هیچکدام از این فرقهها همانند کفار و مشرکین در خشم و عذاب خداوند گرفتار نخواهند شد.
دوم: چرا از حدیث چنین برداشت نشود که منظور از «ناجیه» گروهی است که بدون حساب و مؤاخذه داخل بهشت میشوند و غیرِ ناجیه گروههایی هستند که بعداز طی مراحل حساب و جزاء داخل بهشت میشوند؟! سوم: اگر هلاک به معنای خلود در آتش جهنم گرفته شود، شامل کسانی است که اصول دین را به طور کلی تکذیب میکنند و اصلاً از حوزهی تمام فرقههای امت اسلامی خارج میشوند. شایان ذکر است اگر این حدیث از تمام فیلترهای علوم حدیث بگذرد و جز برداشتی که برخیها از آن دارند مفهوم دیگری نداشته باشد، باز هم هیچ توجیهی برای سوءاستفاده ندارد.

زیرا:

یک) هیچ فرقهای نمیتواند خود را ناجیه و دیگران را هالکه تلقی کند.
دو) به فرض اینکه تمام ملاک و معیارهای فرقهی ناجیه در یک مجموعه برجسته باشد، باز هم حدیث مذکور، به هلاکت رساندن سایر فرقهها را به فرقهی ناجیه موکول نکرده است.
بلکه موضوع نجات و هلاکت به روز قیامت و مؤاخذهی پروردگار مربوط میشود.
چهارماً: این حدیث به صورت دیگری نیز روایت شده است. بدینگونه که این هفتاد و چند فرقه، همه نجات مییابند، جز یک فرقه که به هلاکت میرسد.

۲۰.تکفیر، تخریب بنیان جامعهی اسلامی

تکفیر مسلمانان، خطرناکترین و پلیدترین انواع تندرویهای اعتقادی در طول تاریخ اسلام است.
در بررسی واژه به واژهی قرآن کریم، متوجه این نکتهی بسیار مهم میشویم که پیامبر (ص)، جز در یک مورد خاص، هرگز مشرکان قریش و یهودیان و مسیحیان را کافر خطاب نکرده است. آن هم در سورهی مبارکهی «کافرون» و به امر پروردگار که میفرماید: «قُل یا أیّهُا الکافِرون» [کافرون/۱].

رسول گرامی اسلام (ص)، برای رهانیدن بشریت از پرستش جمادات و انسانها و هدایت آنها به یگانه راه راست که بندگی خدای یکتاست، مبعوث گردید. فرومایگان قریش، به جای اینکه به دعوت توحید لبیک گویند، بیشرمانه به پیامبر (ص) گفتند: شما نیز معبودهای ما را پرستش کن تا ما هم خدای تو را بندگی کنیم. این پیشنهاد ایشان پروردگار را به خشم آورد و از زبان فرستادهاش (ص) اینگونه موضع گرفت که: «قُل یا أیُّها الکافرون (۱) لا أعبُدُ ما تعبُدونَ (۲)» [کافرون].
خداوند اگر گاهی بندگانش را کافر خوانده و با این واژه از برخی نام برده است، به ما ارتباطی ندارد.
ولی – جز مورد خاص اشاره شده در بالا- به پیامبر (ص) اجازهی چنین خطابی را نداده و وی را مکلّف به استعمال عبارات دیگری کرده است. از قبیل: «قُل یا أیُّها الناس...» [حج/۴۹ – یونس/۱۰۴و۱۰۸ – اعراف/۱۸۵]، «قُل یا أیُّها الّذینَ هادوا...» [جمعه/۶]، «قُل یا أهلَ الکِتابِ...» [آل عمران/۶۴ و ۹۸و۹۹ – مائده/۵۹ و ۶۸ و۷۷]، «قُل یا قَومِ...» [انعام/۱۳۵ –زمر/۳۹].
کافر خطاب کردن کسی، باعث ایجاد حایل سختی میان دعوتگر و مخاطبش میگردد و دیگر دریچهای برای دعوت و فراخوانی او گشوده نخواهد ماند.
زیرا در فرهنگ دینی، واژهای منفورتر و تلختر از «کفر» سراغ نداریم و از سوی دیگر «تکفیر» افراد امر خطرناکی است و نمیتوان به منظور جنگ روانی یا تاکتیک سیاسی و تضعیف طرف مقابل از آن سودجویی نمود. «تکفیر» یک حکم شرعی است و احکامی که بر آن مترتب میگردند، مهم و خطیرند.
زیرا به محض ثبوت کفر یک مسلمان، عقد نکاحش فسخ و سرپرستی فرزندان، شرعاً از اختیارش خارج میگردد. موضوع ارث بردن از وی منتفی میشود و از کسی نیز ارث نمیبرد. نماز میّت بر او اقامه نمیشود و در قبرستان مسلمانان دفن نمیگردد و...
از سوی دیگر شخص تکفیرکننده چه بسا خود در دام کفر گرفتار شود. زیرا اگر به ناحق کسی را تکفیر کند، خودش مشمول آن حکم قرار خواهد گرفت.
چون پیامبر (ص) میفرماید: «من قال لأخیه یا کافر، فقد باء بالکفر أحدهما» [صحیح بخاری].

«امام محمّد غزالی» (رحمه الله)، میفرماید: «اصول ایمان سه چیز است: ایمان به خدا و رسولش (ص) و روز آخرت.
و غیر این سه، فروع به شمار میآیند و تکفیر کردن در فروع به هیچ شیوه جایز نیست و تنها در صورتی مطرح است که یکی از اصول دین که به تواتر از پیامبر (ص) دریافت شده باشد، انکار گردد.
پس تکفیر امر خطیری است. ولی در سکوت از تکفیر خطری نیست. مسلمان پنداشتن هزار تن از کفار و باقی گذاشتن ایشان در قید حیات، بهتر از کافر خواندن مسلمانی و ریختن خون وی به خطاست».
این فرموده ها به اهمیت مقاصد شرعیِ حفظ نفس و حفظ نسل اشاره دارد که مهمتر از اثبات اسلام یا کفر افراد است.
«شیخ محمّد عبده» (رحمه الله) نیز میفرماید: «چنانچه کسی را بتوان با صد دلیل و توجیه تکفیر نمود و در مقابل، تنها یک بهانه و توجیه برای مسلمان دانستن وی وجود داشته باشد، همین کافی است که تکفیر نشود». موضوع تکفیر در تاریخ اسلام، سند و پیشینه دارد.
«خوارج» اولین گروهی بودند که در زمان خلیفهی چهارم، علی بن ابی طالب (ع)، با سر دادن شعار «إن الحُکم إلا لله» (حکومت و فرمانروایی تنها از آنِ خداست)، بسیاری از اصحاب پیامبر (ص) و در رأس آنان علی (رض) و عمرو بن عاص (رض) را تکفیر نمودند. پیامبر (ص)، در اوصاف این دسته که بعدها پدیدار شدند، فرمود: «اگر عبادتشان را دریابید، بندگی خود را ناچیز میانگارید. اگر روزه و تلاوت و اذکارشان را مشاهده نمایید، خود را در مقابل آنان سست و ناتوان میبینید». یعنی بدین اندازه متشدد و به شعائر دین پایبند بودهاند.
امام علی (رض) در پاسخ این ادعای آنها فرمود: «کلمةُ حقٍّ یُراد بِها الباطل» (کلام حق و درستی است ولی قصد و نیت باطلی پشت آن مخفی است).
به راستی نیز چنین بود. «محمّد علی صلابی» در یکی از کتابهایش، نمونهای از عملکرد خوارج را در قالب واقعیتی تاریخی اینگونه به تصویر میکشد:
«خوارج با شمشیر شکم زنان باردار را میدریدند و نوزادان چند ماهه بر زمین میافتادند. آنان این کردار خویش را خالصانه و در مسیر تقرب به خدا میپنداشتند».
پیامبر (ص) هنگام ادای نماز جماعت، مواقعی که صدای گریهی نوزادی را میشنید و درمی یافت که زنان نیز پشت سرش نماز میخوانند، نماز را سبک ادا و آن را مختصر مینمود. تا آن کودک بیش از آن برای مادرش بیتابی نکند. حضرت عمر (رض)، شبی که در معابر شهر قدم میزد، صدای گریه و شیون کودکی را شنید. همانجا توقف کرد و مادر کودک را صدا زد و از علّت گریه و زاری فرزندش پرسید. مادر پاسخ داد: گریه میکند چون به او شیر نمیدهم.

حضرت عمر (رض) پرسید: برای چه شیرش نمیدهی؟ مادر گفت: چونکه امیرالمؤمنین مقرر کرده است که کودک شیرخوار، از بیت المال سهم نمیبرد. من هم تلاش میکنم قبل از موعد وی را از شیر بگیرم تا جیرهی بیت المال به او تعلق بگیرد. حضرت عمر (رض) به خود گفت: «ای عمر! ببین چه کردهای! چه بسا مادرانی که کودکانشان را به این سبب از شیر محروم کرده باشند». آن شب را با بیخوابی صبح کرد و دستور داد شیرخوارگان نیز از بیت المال سهم داشته باشند.

حال اعمال شنیع خوارج را با این نمونه ها از زندگی نبی رحمت (ص) و خلفای راشدین (رض) مقایسه نمایید و تفاوت این دو سبک از دینداری را دریابید!!!

از حدود سال ۱۹۶۰م، بذر تکفیر در زندانهای «جمال عبدالناصر»، زیر شکنجه های سخت و سنگین، دگرباره شکفت و اولین جماعت تکفیری به نام «جماعة المسلمین»[۲] تولّد یافت.
این جماعت، حکّام، جامعه، مقلّدین مذاهب، محدثین، مفسرین، فقها، تمام کسانی که در امور سیاسی حکومت مشارکت داشتند، تمام جریانات اسلامی و در رأس آنها «اخوان المسلمین» را (به دلیل آنکه در مقابل شکنجهها، حکام را تکفیر نکردند) تکفیر نمودند. شگفت اینکه حتی شهید سیدقطب از تیر تکفیر این جماعت در امان نماند.
حال آنکه تمام سکولاریستها و بسیاری از اسلامگرایان، سید قطب را پدر فکری جریانات افراطی و تکفیری قلمداد میکنند. [۳]

خطر این طرز تفکّر، «امام حسن الهضیبی» (رحمه الله)، مرشد عام وقت «اخوان المسلمین»، را وادار به تألیف کتابی تحت عنوان «دعاة لا قضاة» در رد پیروان این جماعت نمود.

«شکری مصطفی»، امیر این جماعت، آشکارا میگفت: تنها جماعت اسلامی، جماعتی است که تحت فرمان اوست و سایر افراد جامعه و جماعتها کافر شمرده میشوند. وی در صحن علنی دادگاه ادعا کرد که: «تمام قدرتهای دنیا نمیتوانند مرا بکشند. چونکه خداوند خود از من مراقبت میکند» و به این آیه استناد نمود که: «یا أیّها الرّسولُ بَلِّغ ما أُنزِلَ إلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ إن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ و اللهُ یَعصِمُکَ مِنَ النّاسِ إنَّ اللهَ لا یَهدِی القومَ الکَافِرینَ» [انعام/۶۷]. او و یارانش، تنها خود را جریان اسلامی میدانستند چونکه غیر خود را تکفیر نموده بودند. «شکری مصطفی» خود را جانشین و قائم مقام پیامبر (ص) خواند و گفت تا تمام رسالت الهی را تبلیغ نکنم، نخواهم مرد و خداوند محافظ من است. هنگامیکه اعدام شد، بسیاری از هوادارانش به خود آمدند و پردهای که تکفیر بر افکار و اذهان آنان کشیده بود، کنار رفت و با واقعیت (مرگ شکری مصطفی) روبرو و از مواقف خود پشیمان شدند.

اینها، از جمله عوامل و اسباب ایجاد فکر تندروی بودند که در خلال آنها به برخی از آثار و پیامدهای این تفکّر نیز اشاره شد. لازم است همواره بکوشیم با اندیشهای میانه رو، فهم و خوانش صحیح از نصوص دین و اعمال صالح و سنجیده، پاسخ تمام شبهات و اتهاماتی را بدهیم که امروزه متوجّه اسلام، رسول اکرم (ص) و کیان اسلامی است.

پی نوشتها:

[۱] این نوشتار، برگردان یکی از سخنرانیهای مؤلف است که در مورخه ی ۶/۱۱/۹۳ ایراد گردیده و با اندکی دخل و تصرف، به پیشگاه خوانندهی گرامی تقدیم داشتهام.

[۲] این جماعت به نام جماعت «تکفیر و هجرت» شهرت دارد.

[۳] برخی آگاهانه و برخی از روی ناآگاهی، جماعت «اخوان المسلمین» را مادر تمام جریانات افراطی قلمداد میکنند. جهت رفع این شبهه، از «دکتر یوسف قرضاوی» نقل قول میکنیم: «واقعیت امر این است که بعضی از جماعتهای تندرو مانند گروه «تکفیر و هجرت» در نتیجهی انشقاق از اخوان المسلمین تأسیس شده و این جماعت هیچگاه اعتقاد به امتداد مسیر اخوان نداشته است. و اما جماعت «الجهاد» و «جماعت اسلامی مصر»، هیچ ارتباطی با اخوان نداشته و بلکه انگیزهی تأسیس آنها از همان روز اول، نوعی اعتراض به عملکرد اخوان بوده است. زیرا آنان بر این باورند که اخوان به قضیهی جهاد خیانت کرده است. اینکه برخی معتقدند این جماعتها از رحم اخوان بیرون آمدهاند، عاری از صحت است. زیرا هم در اندیشه و تفکّر و هم در اسلوب و متد تفاوت بسیاری با اخوان دارند.». [الإخوان المسلمین، ۷۰ عاماً فی الدعوة و التربیة و الجهاد]
 
آخرین ویرایش:

هو الحق

Well-known member
تاریخ ثبت‌نام
30/6/13
نوشته‌ها
81
پسندها
0
محل سکونت
فی ارض الله
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام برادر سامان عزیز

مطلبی که قرار دادین در کل مطلب مفیدی هست اما از نظر بنده یه سری نقد ها هستند


عوامل درون دینی

۱.تفاوت قائل نبودن میان اسلام و فکر اسلامی
بدین معنا که حاصل برداشتها و تراوشات فکری خود از قرآن و سنت را، با نام اسلام به دیگران معرفی میکنیم. تفاوتهای اساسی میان اسلام و فکر اسلامی عبارتند از:
•اسلام وحی است؛ ولی فکر اسلامی محصول عقل آدمی است.
•اسلام از خطا و نقصان مبراست؛ ولی فکر اسلامی فاقد عصمت است.
•کتاب آسمانی اسلام (قرآن) مقدس و اطاعت از آن واجب است؛ ولی تبعیت و پیروی از یک فکر اسلامی تنها زمانی روا و مقبول است که از چارچوب قرآن و سنت خارج نشده باشد. جایز نیست فردی را که از پذیرفتن اندیشهای و پیروی از آن سرباز میزند، سرکش و مرتد بدانیم.
بنابراین تفاوت میان اسلام و فکر اسلامی، چون تفاوت میان پروردگار و انسان است. چراکه اسلام از سوی خداوند متعال و فکر اسلامی، محصول اندیشه ی بشر است.

ما اگر بخواهیم بدون پیش داوری و تعصب عقیدتی به این قضیه نگاه کنیم میبینیم که تضاد روشنی دارد دائم سعی میکنیم ستون اصلی عقیده ی خود را محافظت کنیم و تغییری ظاهری در بعضی جاها بدهیم ولی در نهایت باز همون پاسخ قبلی رو میگیریم ویرانی و نابودی دین و خودمان

در تیتر نوشته شده تفاوت قائل نبودن میان اسلام و فکر اسلام ولی در توضیح اسلام و فکر اسلامی رو به عنوان اسلام معرفی میکنه فرموده که اسلام هیچ گونه خطایی در آن نیست و از نقصان و خطا معصوم هست ولی آیا سنت این چنین هست ؟ ایا هیچ گونه خطایی در آن نیست و معصوم هست ؟همه میدانیم که این چنین نیست . آیا نمی بینیم که این همه اختلاف در آن هست ؟ لطفا نگویید که سنت معصوم هست و افکار مختلف اون رو بد نشون دادند ! پس لطفا سنت واقعی را نشان دهید یعنی کتابی مثل کتاب قرآن که معصوم هست بیاورید و بگویید این سنت هست و معصوم هست ! تا ما از آن پیروی کنیم
این یک امر بدیهی هست سنت ثابت نیست که بخواهید آن را تحویل من دهید و هیچ کسی هم نمیتواند این کار را بکند و نه معصوم بلکه سنت هم باید با قرآن سنجیده شوم

کتاب قرآن وحی هست و معصوم همین

در پناه الله متعال





 
تاریخ ثبت‌نام
16/2/15
نوشته‌ها
7
پسندها
0
محل سکونت
مدینة النبویة

درتیتر نوشته شده تفاوت قائل نبودن میان اسلام و فکر اسلام ولی در توضیح اسلام و فکر اسلامی رو به عنوان اسلام معرفی میکنه فرموده که اسلام هیچ گونه خطایی در آن نیست و از نقصان و خطا معصوم هست ولی آیا سنت این چنین هست ؟ ایا هیچ گونه خطایی در آن نیست و معصوم هست ؟همه میدانیم که این چنین نیست . آیا نمی بینیم که این همه اختلاف در آن هست ؟ لطفا نگویید که سنت معصوم هست و افکار مختلف اون رو بد نشون دادند ! پس لطفا سنت واقعی را نشان دهید یعنی کتابی مثل کتاب قرآن که معصوم هست بیاورید و بگویید این سنت هست و معصوم هست ! تا ما از آن پیروی کنیم
این یک امر بدیهی هست سنت ثابت نیست که بخواهید آن را تحویل من دهید و هیچ کسی هم نمیتواند این کار را بکند و نه معصوم بلکه سنت هم باید با قرآن سنجیده شوم

کتاب قرآن وحی هست و معصوم همین

در پناه الله متعال
السلام علیکم.
شما سنت را چه تعریف می کنید؟
و مذهب شما چیست؟
 

عثمان

New member
تاریخ ثبت‌نام
25/7/15
نوشته‌ها
4
پسندها
0
واقعا تند روی منشا همه بدبختی هاست عده ای چشم خود را می بندند و دهان ها را باز میکنند و فریاد می زنند
 

هو الحق

Well-known member
تاریخ ثبت‌نام
30/6/13
نوشته‌ها
81
پسندها
0
محل سکونت
فی ارض الله
علیک سلام برادر عزیز

سنت به مجموعه ای از احادیث و روایات که به پیامبر اسلام نسبت داده شده

سنی مذهب ولی سنت رو اعتقاد دارم که باید با قرآن سنجیده بشه
 
بالا