رمضان آمد،ماه خدانمايان شد وسفره اش در حال پهن شدن است...حواسمان باشد گشنه از سر سفره اش بلند نشويم... رمضان آمد ،تا آرامشي باشد براي قلب وذهن پر از آشوب من، تا دردهايم را وتلاطم هايم راآرام كند...
رمضان نشانه بزرگترين اميد به بخشش ازسوي خداآمد ...گام برميداريم،مي رويم وربه رو را مي بينيم هوشيار به اينكه درپايان اين راه خدا باهديه هايش منتظر ايستاده... پس تحمل سختي ها خيلي بيشتر مي ارزد
كمي مي ترسم از سنگيني كوله باري كه بردوش دارم ،كوله باري كه بايد درهركدام ازدقيقه ها و ثانيه هاي اين مهماني آن را سبك و سبك تركنم...نكند تاپايان مهماني به سبك كردن آن نرسم!!!اما وعده ها وامكانات آفريدگارم مهياس ومن به هيچ كدام ازوعده هايش شكي ندارم...مي دانم ميتوانم
آمده ام اي بنده نواز ؛ براي راز ونياز با مهرباني هايت
خالقم،پروردگارم!سرور وصاحبم!!!آمده ام؛تا بنوازي مرا بانگاهت اي بصير عالم ... مينوازي؟؟!!
آمده ام تا باتو بگويم وباتو آرام گردم وبراي يكسال عمرم از تو ضمانت بگيرم؛
آمده ام تا جمال رويت را با عشق فزونتري ببينم وبيشتر دل بسته ات گردم؛
آمده ام تا راحت وآرام نزد تو بگريم و از دردهايم بگويم و بشود همان گفت وگوهاي قبلي بين خودم وخودت؛
ميزبان مهمان نواز!!ميهمانت آمده؛به او خوش كه ميگويي!!آري؟؟!!
آمده ام تا نگاهم به نگاهت پيوند بخورد وكائنات به نگاه تو به سويم در حسد وحسرت بمانند.
من خدايي دارم رحمان،تواب و غفار
من خدايي دارم در پس تاريكي شب ودر اوج روشنايي وضياء روز
من خدايي دارم آرام،مهربان ودرعين حال عاشق
من خدايي دارم بي منتها وبي ابتدا
خداي خدايان،شاه شاهاان،عشق عاشقان
آري همان پروردگار رحمانم را ميگويم
آمده ام به ميهماني خدايم...
آمده ام تا ميتوانم بر سر سفره اش بمانم ...
تونيز دلت را باخودت به اين ميهماني بياور...
خداي من ميهمان نوازو بنده نوازي تك است...