ازدواج با عروسِ بهشتی

asemani

مدیر تالار
تاریخ ثبت‌نام
8/3/13
نوشته‌ها
761
پسندها
0
محل سکونت
ایران
آسمان، دست از بارش باز داشته بود، زراعت خشکیده بود، حیوانات از میان رفته بودند و قحطی، چنگال هایش را در سینه ی زمین و زمینیان فرو برده بود.مردم، گروه گروه، پیش خلیفه ی پیامبر خدا، ابوبکر، گرد هم آمدند و با تأسف و غصه، در حالی که گرسنگی رنگ از رویشان برده بود، به وی گفتند:آسمان نمی بارد، زمین نمی رویاند و مردم در تنگنای سختی هستند!ابوبکر با صدایی که سرشار از امید و توکل به خدا بود، جواب داد:برگردید و صبر پیشه کنید که ان شاءالله به شب نرسیده، خداوند بخشنده، گشایش و فرجی در کار شما خواهد فرمود.ساعت های زیادی از این گفتگو نگذشته بود که اجیران عثمان بن عفان از شام سر رسیدند و به وی مژده دادند که صد حیوان باریِ وی، با بارهای گندم و غذا به مدینه رسیده اند.مردم و تاجران، به خانه ی عثمان هجوم بردند و در زدند. عثمان بیرون آمد. مردم به او گفتند:زمانه ی قحطی است، باران نمی بارد، زمین چیزی نمی رویاند، مردم در تنگنای شدیدی هستند و به ما خبر رسیده شما خوراک زیادی نزد خود دارید؛ حال آن را به ما بفروشید تا ما به دست نیازمندان مسلمان برسانیم!عثمان، با روی گشاده گفت:با کمال علاقه و احترام! بفرمایید داخل شوید و بخرید!بازرگانان، وارد خانه شدند و بارها را دیدند که در خانه گذاشته شده بود. عثمان لبخند زنان گفت:ای تاجران برای این باری که من از شام خریده و آورده ام، چه قدر سود به من می پردازید؟گفتند:دوازده در مقابل ده! ( یعنی ما دو درهم بیشتر از پولی که تو برای خرید آن ها داده ای، به تو می پردازیم…)عثمان گفت:او بیشتر می دهد!گفتند:پس چهارده در برابر ده!عثمان گفت:او بیشتر می دهد!گقتند: پس پانزده به ده!عثمان باز هم گفت:نه، او مبلغ بیشتری به من می دهد!تاجران با تعجب گفتند:ای ابو عمرو! در مدینه غیر از ما تاجر دیگری وجود ندارد، چه کسی مبلغ بیشتری به تو می دهد؟!عثمان – که آثار خضوع و تواضع در چهره اش آشکار شده و اشک رضایت در چشمانش حلقه زده بود- گفت:خداوند تبارک و تعالی برای هر درهم ده برابر به من می دهد، آیا شما بیشتر از این می پردازید؟تاجران که سخنان صادقانه و مخلصانه ی عثمان آن را به خود آورده بود گفتند:نه والله! ما چنین مبلغی نداریم!و عثمان در حالی که لبخندش از راز دل او پرده بر می داشت، با دلی شاکر و چهره ای گشاده، گفت:پس من خدا را شاهد می گیرم که همه ی این غذاها را صدقه ی فقرای مسلمان قرار داده ام!همان شب، عبدالله ابن عباس، پیامبر صلی الله علیه و سلم را در خواب دید که عجله داشتند و بر اسب یا مرکب دیگری سوار بودند، مرکبی که زین و نعل هایی از نور داشت. عبدالله به پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:ای رسول الله! اشتیاق من به دیدار و گفتار شما به درازا کشیده است! اکنون کجا دارید می روید؟پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند:ای ابن عباس! عثمان صدقه ی بزرگی داده، خداوند هم آن را از وی پذیرفته و عروس بهشتی ای به ازدواج او در آورده است، ما به عروسی عثمان دعوت شده ایم!منبع: کتاب داستان هایی از زندگانی خلفای راشد (این داستان به نقل از کتاب الرقة و البکاء از ابن قدامه المقدسی است)نوشته ی استاد محمد صدیق منشاوی/ ترجمه ی عثمان نقشبندی
 

faezin

مدیریت
Administrator
تاریخ ثبت‌نام
6/1/13
نوشته‌ها
1,168
پسندها
1
محل سکونت
فی ارض الله
سبحان الله آنها کجا و ما کجا
سعی کنیم تو زندگیمون از این بزرگواران الگو برداری کنیم
خدا همه ما رو همراه این بزرگ مردان معشور بگردانه
خدواند متعال قلب همه ما رو به نور ایمان روشن بگردانه
دوستان عزیز تو این ماه مبارک برادر کوچکتون هم از دعای خیرتون بی نصیب نکنید .
ممنون از برادرمون بخاطر این پست با ارزش xcxcxc
 

ئه ستیره

مدیر تالار
تاریخ ثبت‌نام
1/1/70
نوشته‌ها
925
پسندها
2
محل سکونت
زیر آسمان خدا
بله بله بله واقعا زیبا بود دست برادر آسمانی برای این مطلب ریبا درد نکنه جزاکم الله خیرا
خدایا همه مشکلات برادر بزرگوارم برادر فائزین را آن طور که خودت میپسندی رفع کن و بهترین معجزاتت را در رندگیشان بیافرین و تمامی دعای های خیر پیلمبر اکرم صلی الله علیه و آیه های رحمت را نصیب حالشان بگردان
اللهم آمین
 
بالا